آرشیف

2014-11-17

عزیزه عنایت

لاله ء دامانک ما!

به استقال ازسرودهء شاعر محبوب و گرامی کهزاد
 

ای خوشا کابل وآن کارتهء پروانک ما
باغ بالا شده بـود باغ وگلستــا نک مـا

ازسعی مردم زحمت کش وبیداروطن
موج گل بودبه هرگوشه چوپغمانک ما

می گشود بال درختان پراززینت سرو
چون عقابان برهی میله ودیگدانک ما

کانتیننتال, بسرء کـوه بـلند وســرسبــز
میـدرخشیــد چو خورشید بدورانک ما

آتش افروخت به هربیشهءمیهن دشمن
که زکف رفت درومنزل و دالانک ما

مـافــیا گنج وطـن, حیف به تاراج برد
وای برملت و این کشور ویرانک ما

ازچه بنشسته وخاموش بدشمن نگریم؟
که بـرد لعل بـد خشانی ومرجانک ما

آ ن نیامد که کــند کشــور افغـان آبــاد
تشنهء خون من وتست نه مهمانک ما

نشـد آرام زدست دادن فرزند شهــیـد
هــرکجــا پای نهـد مـادر گـریانک ما

دل نشد شاد (عزیزه) زگل و باغ دگر
تا هـوس کرده گل ولالهء دامـانک ما

14/6/2012 –
هالند