آرشیف

2014-11-18

مولانا کبیر فرخاری

فروتنی

شوید درون سینه ی چرکین شراب من
آهن چو موم در نفـــــس آفتاب من

پیداشود حقیقـــــــــــت مکتوم از نهفت
افتد اگر زچهره ی گردون نقاب من

همچون صدف زآب گهر پرشود کسی
خواندی اگردوسـه ورقی ازکتاب من

روشن شود جهان دجی ازفروغ مهر
چون خون دمد به پیکرگردون شهاب من

گردد فضا چودکه ی عطار( مستمند)
بربال خود نسیم برد از گلاب من

کی نوشد آب کاسه ی فغفور ارکسی
نوشد زآب چشمه ی جام سراب من

دست بلند کبر شودپست,چون خطا
دارد زیان به خرمن کشت صواب من

کاهش دهد فروتنی از رنج بیکران
برگردن شکسته نه افتد طناب من

نرمی به حرف زشت کسان میدهدوقار
برزخم سگ گرفته دواشد لعاب من

برقلب سنگ سخت ستمگراثرنکرد
آتش فشان و ناله ی اشک کباب من

آهم چوتیر سرکشداز روزن سپهر
سوزد درون سینه ی سرب مذاب من

پرسم اگر حقیقت عریان زجاهلی
کی میرود به کوچه ی درک جواب من

انجام زندگیست درین کلبه ی دورنگ
نیرودهد سفیدی مو بر شتاب من

کی میکنددرنگ زرفتار خود جهان
روزو شبان چودوله ی چرخ دولاب من

هرشب کشد خیال درآغوش خودمرا
پرواز میکند به هوا مرغ خواب من

(فرخاری)دربساط زمین چند رو مباش
یکتا شود دوراهی گیتی حساب من

 

مولانا عبدالکبیر (فرخاری)
ونکوور کانادا