آرشیف

2021-6-27

محمداکرام اندیشمند

عوامل پیشروی سریع طالبان در ولایات شمال افغانستان چیست؟

 

سقوط دراماتیک و سریع ولسوالی ها در ولایات شمال بدست طالبان امر تصادفی و کار یک شبه نیست. برخی معتقد به توطئۀ داخل نظام حاکم  به خصوص از سوی ارگ سخن می گویند که این نیز درست و موجه به نظر نمی رسد؛ هر چند که سیاست و عملکرد غنی و حکومت او و رفتار نادرست کلان های جبهۀ جهاد و مقاومت پیشین در این حوزه  و شریک سفرۀ حکومت کرزی و غنی، زمینه های مساعد این وضعیت را فراهم کرد.

سقوط ولسوالی ها در شمال متدرجاً در نتیجۀ عواملی بوجود آمد که مهم ترین آن ها را اینگونه میتوان بر شمرد:

 

1 – ایجاد خلا و فاصله میان حکومت و مردم در اثر فساد حکومت که با گذشت هر روز این خلا عمیقر و این فاصله گسترده تر می شد.

دولت فاسد در کابل نتوانست حکومت های محلی سالم و موثر در ولسوالی ها و ولایات ایجاد کند. ساختار متمرکز نظام سیاسی که هیچ نقشی به مردم در تعین مسئولین محلی شان نمیدهد و تمام قدرت را در دست پایتخت و به خصوص ارگ قرار داده است، فساد حاکمان و دستگاه حکومت محلی و بی اعتنایی آن ها را در برابر مردم در تمام این سال ها تشدید کرد. جای این خلا و فاصلۀ را که این سیستم و حاکمان و نهادهای فاسد و غیر قابل پاسخگوی حکومت در حکومت های محلی بوجود آورد، طالبان پر کردند.

2 – ایجاد فاصله و بی اعتمادی میان مردم و رهبران و کلان های سیاسی و نظامی و اجتماعی این حوزه به خصوص میان کلان های جمعیت اسلامی و وارثان جبهۀ جهاد و مقاومت استاد ربانی و احمدشاه مسعود با مردم و مجاهدان این جغرافیا.

این ها طی بیست سال حکومت و شراکت در سفرۀ حکومت کرزی و غنی در زیر سایۀ امریکا که مصروف و مشغول زراندوزی و منفعت شخصی و خانوادگی خود شدند، مردم همراه و همسنگر خود را در این حوزه فراموش کردند. از مردم فاصله گرفتند، به نیازمندی ها و مطالبات آن ها توجه نکردند و صدای این مردم را نشنیدند. سرخوردگی، نارضایتی و فاصلۀ مردم از آنها، زمینه را برای نفوذ طالبان در شمال هموار ساخت.

3 – عدم سیاست عادلانه و متوازن در برنامه های اقتصادی و اجتماعی دولت در ولایات شمال عامل دیگری در گسترش نفوذ طالبان است. دولت افغانستان به ریاست کرزی و غنی هیچگاه در ولایت شمال به حد ولایات جنوب در جهت باز سازی و توسعۀ اقتصادی و عمرانی آن توجه نکردند. انجوها و موسسات خارجی کمک کننده نیز عمل مشابه داشتند. هم دولت و هم آنها بیشترین توجه و سرمایه گزاری را برای ساخت و ساز در جنوب انجام دادند تا شاید از نفوذ و جنگ طالبان بکاهند. حتی وقتی یک پروژۀ باز سازی و نوسازی را طالبان تخریب می کردند، دوباره آنرا با هزینۀ بیشتر می ساختند. در حالی که  شمال افغانستان علی رغم امنیت بهتر مورد توجه د رعرصۀ انکشاف و باز سازی قرار نمی گرفت. این سیاست غیر متوازن و ناعادلانه راه و زمینه را برای گسترش نفوذ طالبان مساعد ساخت که حتی فیض محمد زلاند استاد دانشگاه کابل و از طرفداران طالبان به این نکته اذعان دارد و به بی بی سی می گوید:

«در دو دهه گذشته دولت و جامعه بین‌المللی تلاش کردند که بیشتر سرمایه‌گذاری را برای بسیج مردمی، اجرای طرح‌های امنیتی و بازسازی در جنوب و شرق افغانستان انجام دهند. و این کار در ولایت‌های شمالی افغانستان نشد. طالبان با استفاده از این خلاء با فرماندهان محلی که در این سال‌ها از حکومت دور مانده بودند، ارتباط برقرار کردند و توانستند که حمایت آنها را جلب کنند.»

 

4 – عدم توازن در بخش نظامی و تشکیل مراکز و پایگاه های ارتش در جنوب و شمال کشور نیز طی این سال ها بسیار روشن وبرجسته بود. شمال کشور یک قول اردو(سپاه) به نام شاهین در بلخ دارد که هر چند قول اردوی دیگر به نام پامیر در سال 1397 در قندوز ایجاد شد که از نظر کمی و کیفی شبیه قول اردو نیست و سال گذشته(1399) وزارت دفاع از ادغام آن به قول اردوی شاهین سخن گفت.  در حالی که جنوب دارای چند قول اردو/ سپاه، است. هلمند به تنهایی دارای یک قول اردو است. در قندهار و در پکتیا و ننگرهار قول اردوهای جدا گانه مستقر هستند. حتی شمار افراد نظامی در هر یک این قول اردو ها از شمار نظامیان قول اردوهای شمال، بیشتر می باشد. ممکن است که دلیل این را به وجود طالبان و جنگ در جنوب ارتباط دهند، اما پس از گسترش جنگ در شمال و نفوذ فزایندۀ طالبان، شمال مورد بازبینی قرار نگرفت و نیازهای این مناطق ار نظر نظامی رفع نشد. این موضوع در پیشروی سریع طالبان و سقوط پی در پی ولسوالی ها نقش مهم ایفا کرد.

 

5 – سیاست دو گانۀ دولت و رئیس جمهور غنی در مورد نیروهای خیزش مردمی و اربکی و پولیس محلی نیز در شمال و جنوب مشهود بود. مثلاً به هر یکی از  افراد خیزش مردمی و اربکی و پولیس محلی در شرق و جنوب افغانستان ده تا پانزده هزار افغانی معاش یا حقوق پرداخته می شد، در حالی که افراد مشابه در بدخشان و ولایات شمال سه هزار افغانی دریافت می کردند و گاهی هیچ دریافت نمی کردند. مسلماً این تبعیض به نفوذ و حضور طالبان در شمال و پیشروی آنها کمک کرد.

 

6 – سیاست دو گانه و یک بام و دو هوای کرزی و سپس غنی در جنگ با طالبان مبتنی بر سیاست قومی نیز زمینه ساز رشد و تقویت طالبان در شمال شد. هم کرزی و هم غنی برخلاف ولایات جنوب، طالبان را از نظر نظامی در شمال نمی خواستند سرکوب کنند. حتی گلاب منگل وزیراقوام و قبایل حکومت آنها دندغوری را در ولایت بغلان در یک توافق رسمی به طالبان گذاشتند. این سیاست مدارا با طالبان و سیاست دو گانه، به گسترش نفوذ و قدرت فزایندۀ طالبان در ولایات شمال انجامید.

 

7 – تعیین بسا از مسئولین در نهاد های مختلف حکومت های محلی شمال حتی  در سطح والی، فرمانده امنیه و رئیس امنیت و حتی ولسوال ها بر مبنای همان سیاست دو گانۀ دولت و ارگ در سرکوبی طالبان صورت گرفت. این افراد در حکومت های محلی اراده و قاطعیتی برای سرکوبی طالبان در شمال و در ساحت حکومت و مسئولیت خود نشان نمی دادند. حتی از حملات تعرضی علیه طالبان و سرکوبی آنها جلوگیری می کردند. نتیجۀ این سیاست، گسترش روز افزون حضور و نفوذ طالبان در شمال بود و حتی در میان مردمی که مخالف طالب بودند تردید و تزلزل ایجاد کرد و موضع خود را از مخالفت به بی تفاوتی و حتی همکاری با طالب تغییر دادند. این گونه مسئولین حکومت های محلی در شمال زمینه را برای پیشروی طالبان از نظر روحی مساعد کردند و حتی مانع جنگ نیروهای حکومتی در ولسوالی ها می شدند. مثلا، در ولسوالی درقد تا زمانی که شخصی به نام جاوید مشفق ولسوال بود، حملات شدید طالبان را در یک دو سال اخیر دفع کرد. اما وقتی به جای او آدم دیگر به نام جنت گل موسی زی ولسوال تعین شد، نه تنها در برابر تهاجم طالب مقاومت نکرد، بلکه مانع جنگ نیروهای نظامی و امنیتی مستقر در آن ولسوالی مرزی شد و به نفع طالبان تبیلغ کرد تا روحیۀ مقاومت در میان این نیروها بشکند. در حالی که در ولسوالی درقد، یک کندک با چهل نفر نیروهای خاص ارتش، نیروهای قوماندانی پولیس با سی نفر پولیس محلی و سلاح ثقیل تانک، دهشکه و هاوان مستقر بودند، ولیکن  تمام این نیروها و امکانات را طالبان بدون جنگ بدست آوردند.

 

8 – گسترش روز افزون نفوذ و حضور طالبان در شمال افغانستان به کاهش سطح جذب و جلب در نیروهای نظامی و امنیتی دولت به خصوص در ارتش یا اردوی ملی از ولایات شمال انجامید. این در حالی بود که شمال به خصوص ولایات شمال شرق، مرکز مهمی برای جذب افراد در ارتش محسوب می شد. نتیجۀ آن، کاهش و حتی تضعیف نیروهای نظامی و امنیتی بود که بروی جنگ این نیروها در سراسر افغانستان و به خصوص در شمال تاثیر منفی گذاشت. بگونۀ مثال شمار افراد جذب شده تنها از یفتل های بدخشان در دهۀ نخست دولت پسا طالبان به چهار ده هزار نفر می رسید، اما سپس این تعداد و حالا به دو تا سه هزار نفر کاهش یافته است.

 

9 – تعین افراد غیر مسلکی و افراد فاقد شایستگی در رهبری قوای مسلح افغانستان توسط اشرف غنی رئیس جمهور و تصفیۀ افسران جنگ دیده و با تجربه به نام تقاعد ضربۀ سختی را بر ارتش افغانستان و سایر نهادهای نظامی و امنیتی وارد کرد. غنی با سیاست های نادرست خود نیروی نظامی و امنیتی افغانستان به خصوص ارتش را از وجود صد ها و حتی هزاران نفر افسر مجرب و جنگ دیده خالی کرد و کسانی را به عنوان وزیر دفاع تعین کرد که از توانایی و ظرفیت مدیریت ارتش برخوردار نبودند. این کار وی به تضعیف نقش و موثریت ارتش و به خصوص تضعیف روحیۀ جنگی آنان در برابر طالبان انجامید.

 

10 – انحصار صلاحیت تعیین و تبدیل و ارتقای رتبه در نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان تنها در دست شخص رئیس جمهور غنی عامل دیگری در تضعیف ارتش و بستن و دست و پای آن برای ابتکار در جنگ و میدان های جنگ بود. انحصارگرایی اشرف غنی در تعین و توظیف فرماندهان و حتی در تغییر و تبدیل آنها کارآیی و روحیۀ ارتش را ضعیف ساخت و نوعی از دلسردی و وسرخوردگی را میان آن ها بوجود آورد که بروی مورال جنگی شان تاثیرات منفی گذاشت.

 

11 – اختلاف سیاسی در درون نظام حاکم سیاسی و دولت در دو دورۀ انتخابات ریاست جمهوری که پس از منازعات نفس گیر و خسته کننده به توافق سیاسی انجامید، بروی ارتش و نهادهای امنیتی و نظامی تاثیرات ناگواری وارد کرد. تبعات این اختلافات که حتی با توافق هم برطرف نمی شد و رئیس جمهور غنی پس از امضای خود در پای توافق نامه ها به آن عمل نمی کرد، نیروها و نهادهای نظامی و امنیتی را ضعیف ساخت و در برابر آینده و انجام وظایف شان بسوی دلسرد و بی اعتنایی برد. در چنین فضا و زمینه، طالبان انگیزه و قوت بیشتر گرفتند و بیشتر از همه در شمال نفوذ و حضور پیدا کردند.

 

12 – فساد گسترده و عمیق در نهادهای نظامی و امنیتی به خصوص ارتش ملی و پولیس ملی یا وزارت های دفاع و داخله عامل دیگری بود که به تقویت طالبان انجامید و از کیفیت و قدرت جنگی این نیروها و نهادها کاست. اعاشه و مواد غذایی نیروهای ارتش و پولیس توسط قرار دادی های وزارات دفاع و داخله انجام می شود که در اثر وجود فساد مالی و اداری در این قراردادی ها با مقامات بالایی این وزارت ها که حتی مقامات سایر نهادهای حکومتی و نمایندگان شورای ملی در آن شریک هستند، نیروها د رسنگر جنگ و پایگاه های شان به غذای کافی و درست دست رسی ندارند. این بی عدالتی و این مشکل تا حالا نیز ادامه دارد.

 

13 – تفکر و فرهنگ طالبان در جامعۀ روستایی ولسوالی های شمال به خصوص میان طالبان دینی و مدارس دینی و حمایت آنها از طالبان و تبلیغات در افکار عامه به نفع طالبان که حتی توسط رسانه ها و شبکه های مجازی انجام شد و می شود، بخش دیگر از عوامل سقوط ولسوالی ها بدست طالبان است. نه تنها که هیچگونه برنامه ای برای رفع این مشکل از نظر فرهنگی و اجتماعی در تمام این سال ها از سوی دولت اتخاذ نشد، بلکه فساد دولت و فساد حکومت های محلی در واقع زمینه را برای تقویت طالبان و افکار طالبانی در شمال بیشتر ساخت.

 

محمداکرام اندیشمند