آرشیف

2014-12-31

aatila

طــــــــــــــــــرح

 

من یک دوست داشتم ، زیاد به من محبت میداد ، هر روز از من به گونه احوال میگرفت حرف های صمیمانه برایم میگفت : بی تو دنیا برایم جهنم است ، تو در درون من جا داری بیرون کردن تو مشکل است و در دست من نیست و ترا از یاد برده نمی توانم ، من برای تو رفیق نیمه راه نیستم ، به تو دورغ نمی گویم دیپلوماسی نمی کنم ، به هر قیمتی باشد من حاضرم برای بودن با تو بپردازم  .  اما بعد از یک مدت حالت روانی دیگری پیدا کرد بهانه جو و بهانه گیر شد همه احساسات وی فقط در حرف بود و انسان تخیلی و احساساتی و کاملا " در رویا وقتی بهتری را دید مرا چنان به بی رحمی در گو شۀ پرتاب کرد هفته ها از وی احوال ندارم با بی مهری و بهانه شدد کار و زبان زشت مرا یاد میکند . اما من پاس همه محبت و حرمش را دارم دلم نمی شود همه خصوصیات منفی وی را در رخش بکشم زیرا پاس اداکردن دوستی با این گونه روشی که او در برابر من کرده ادا نمی شود ، در تصورم نمی گنجید که با این کلمات که بیان میکند با عمل کردش در تضاد باشد از حرف تا عمل واقعا" فاصله وجود دارد و نباید فریب کلمات را خورد و نباید اعتماد کرد زمانی که با اعتماد و باورمندی بسوی کسی بشتابدی و در برابر احساسات بازی بکنند باید تنفر داشت و نفرت کرد که ممکن سالها چنین کرده است و همه دوستانش رافریب داده . نمیدانم چگونه این دوست دانشمند و فهمیده که در علم و دانش به کسی تن نمی دهد متوجه این نکات بسازم .