آرشیف

2014-12-31

aatila

به کــی بــــــــــــــاور کرد؟

دنیا بسیار زیباست ، و پدیده‌های طبعیی زیبا‌تر از تصور ، زیستن دل آرا ، طبعیت با عِطر گلها های دلاویز آشفته گی ها را می زداید ، اما انسان است که همین زیبای را زشت کرده قانون و قایده را نه برای رفاه و آرامش بوجود آورده بلکه برای ستیزه جوی و قدرت طلبی و گرفتن آزادی فطری را بنام مرد حکومت کردن بوجود آورده‌اند ، حال دنیا مادی و معنوی پر تزو و فریب است ، به کی میتوان اتکا و باور کرد ، جای شک نیست که با کلمات و ادای آن تا حدی بالای انسان اعتماد می‌شود ، اما به گفته‌ها قول و قرار اگر ثابت بماند ،عملکرد ها صاف و بی ریا باشد ، اعتماد و باور را در سطح بازی قرار ندهند فاصله های حرف تا عمل کم باشد ، و زود فراموش نشود ، تعبیر و تفییر درست شود تا اعتماد و بارو مندی در مرحله رشد قرار بگیرد ، به بازی گرفتن احساسات نوعی از جفای است که بر طرف مقابل تحمیل می‌شود ، ودر ذهن پذیرفتن و زود زودودن کار شایسته نیست .

نمیدانم به کی باور کرد و از کی توقوع داشت

چهره ظاهر را چگونه با ضمیرتشخیص داد و شناخت ؟ ، محیط و ماحول میتواند گذشته را تغییر بدهد ، و فراموش شود که از کدام کشور و داریی کدام خصوصیات اند ، صداقت و تربیه زیر سؤال قرار بگیرد ، نو پذیری و زیبا پذیری جای وجدان را بگیرد ، عاطفه و احساس مورد بازی قرار بگیرد ، تعرض به شخصیت شود ، تحقیر به جنسیت شود ، مَحبت ها سرد ، قلب ها سنگ ، روابط محدود شود ، دوستی‌ها به مطلب و مقصد ، بهانه‌ها زیاد ، مصروفیت شدد پیدا کند ، به کی باور کرد و از کی توقوع ؟ بیرون شدن از مرز ها کشور باید هویت تغییر کند ؟ زبان فراموش شود ، روابط در حد فریب باشد ، و چهره اصلی ذکاب شود ،نمیدانم به کی باور کرد ؟
با نگاه عاشقانه فراد را به بازی میگیرند ، با آهنگ از صداقت با تیر جفا قلب ها را می درند ، به افسانه‌های حماسه آفرین و صراحت لهجه چنان گرم می‌شوند تا بی اعتقاد نشوی ، و زانو زنی ، سجده کنی ، معبود ش خوانی ، نیایش کنی ، طلب استخاره کنی آه و ناله از بی نوایی و ناتوانی سر زنی ، داشته های دورنت را بی محرم باز گو کنی ، پرده حجب و حیا را با اعتماد از بین ببری ، با نوشتن پیام و و آرزو ها ، با طی فاصله های مکانی و زمانی برای یک لحظ دیدار به قلمرو زیستش برسی ، و انتظار مشایعت با هزاران امید را بکشی ، و با یک تغییر کلی آنگاه میدانی که به کی باور کرد ؟ و به چه اعتقاد کرد و چه را به بیان گیری ؟ فقط با همان گران بود به سبکی باد هوا رهایت میکنند ، در حالت تنها رعایت میکنند که دست لرزان توان محکم گرفتن را ندارد ،و قلب شکسته امید جستن یاری را ، شکستن قلب صدا ندارد فضا دارد این فضای را بسیار خوب و عالی با طرح مصروفیت ها در برابر چشمانت با هوشیاری و بیدار چنان آتش میزند که بسوزی خاکستر نشوی متوصل به مرگ تدریجی ، پس به کی باور کرد ؟ و کدامین عمل و الفاظ را زودتر به صحنه فلم برای تربیت دیگران کشید ، چرا با مستفید شدن از حرارت و نور خورشید تاریکش خواند ، مهتاب را به زمین سقوط داد و ستاره‌ها را کم‌رنگ خواند . چه شد صدای وجدان ؟ چه شد گرمی قلب ؟ چه شد عاشقانه های دورن دل ؟ چه شد انتظار ها ؟ چه شد مشوره ها ؟ چه شد خلوت ها ؟ چه شد همه و همه حرف های ؟