آرشیف

2022-6-22

امین کاوه

صلح و قصه مفت طالبان

طالبان پس از امضای توافق‌نامه دوحه با امریکا، خود را پیروز جنگ بیست‌ساله در کشور احساس کردند و بعد از آن هیچ‌وقت حاضر نشدند به‌گونه جدی با هیأت گفت‌وگوکننده دولت پیشین افغانستان مذاکره کنند. گروه طالبان در آن زمان می‌گفت که در طول دو دهه با امریکا و هم‌پیمانان غربی‌اش جنگ کرده‌ و در صورت خروج نیروهای خارجی از افغانستان، دولت تحت حمایت آن‌ها را مستحق مذاکره نمی‌داند. طالبان در همان وقت با رفتارهای‌شان نشان دادند که طرف‌دار حل منازعه و تامین صلح در افغانستان نیستند؛ زیرا صلح براساس تمام تعریف‌هایی که از آن صورت گرفته، به معنای ختم جنگ یا پیروزی در جنگ نیست. اما آن‌چه را طالبان از صلح می‌فهمیدند/فهم دارند، پیروزی در جنگ است که به هیچ عنوان درکی از صلح و حل منازعه در کشور ارایه کرده نمی‌تواند. هرچند طالبان در اوایل با غرور فراوان از صلح سراسری سخن زدند، اما اکنون در بیش‌تر ولایت‌های شمال کشور جنگ جریان دارد و انتحار و انفجار با شدت خود پا‌برجا است. از سوی دیگر این گروه به رغم وعده‌هایش به جهان، با سایر گروه‌های تروریستی نه‌تنها قطع رابطه نکرده‌، بلکه گزارش‌هایی وجود دارد که آنان از جنگ‌جویان داعش برای حمله بالای ولسوالی بلخاب ولایت سمنگان علیه فرمانده هزاره‌تبارشان کمک خواسته‌اند. کمک و هماهنگی این دو گروه، پرونده صلح و جنگ کشور را با یک بن‌بست کلان‌تر مواجه می‌سازد؛ چون همسو شدن طالبان و داعشیان به پیچیده‌گی جنگ در افغانستان می‌انجامد و آخرین جرقه‌های امید صلح‌خواهی را نیز به یأس مبدل می‌کند. هرچند پیش از این گمانه‌هایی از همکاری گروه داعش و طالبان در افغانستان مطرح می‌شد، ولی با صف‌آرایی مشترک این دو گروه در بلخاب، به‌خوبی روشن شد که طالبان با سایر جریان‌های تروریستی منطقه‌ از جمله داعش قطع رابطه نکرده‌اند و حتا با داشتن مخالفت‌هایی، در صورت لزوم کنار هم می‌ایستند.

طالبان، چه در جریان مذاکرات در دوحه و چه بعد از تسلط بر افغانستان، نشان داده‌اند که فهمی از صلح جز پیروزی در جنگ ندارند. از نظر آن‌ها، صلح به معنای پیروزی این گروه است. در حالی که در ساده‌ترین تعریف، صلح به معنای پذیرش واقعیت‌های طرف جنگ و منازعه است، نه این‌که مخالفان سیاسی این گروه بیایند تسلیم شوند و هیچ ارزش و واقعیت مخالف طالبان به رسمیت شناخته نشود. اکنون طالبان چنین فهمی از صلح دارند (پذیرفتن حاکمیت بی‌قید‌و‌شرط طالبانی بدون هیچ پیش‌زمینه و مخالفتی). چنین امری در جامعه متکثر قومی و درگیر منازعه هویتی افغانستان، به هیچ عنوان امکان‌پذیر نیست. این در حالی است که مردم افغانستان طالبان را به رغم رفتارهای تروریستی و کارنامه‌های سیاه‌شان به‌عنوان بخشی از واقعیت جامعه افغانستان می‌شناسند، نه به‌عنوان حکومت و حاکمان بی‌چون‌و‌چرایی که هیچ حقی برای مردم قایل نیستند. اما طالبان بیست سال گذشته و ارزش‌های به میان آمده را به‌عنوان واقعیت‌های عینی و انکار‌ناپذیر افغانستان نمی‌شناسند و یک‌سره بر میخ تفکر یکه‌سالاری خویش می‌کوبند و هیچ ارزشی را به جز ارزش‌های طالبانی نه‌تنها قبول ندارند، حتا در سرکوب و انکار آن، ظالمانه‌ترین و جابرانه‌ترین رفتار غیر‌انسانی را نیز به کار می‌برند.

بنابراین، در صورتی که واقعیت‌های دو دهه گذشته به رسمیت شناخته نشود، بستر تبارز فعالیت‌های سیاسی، آزاد و مستقل وجود نداشته باشد، رسانه‌ها و آزادی بیان در باتلاق سرکوب و سانسور به سر ببرند و فرصت گردش و آزادی اطلاعات را در اختیار نداشته باشند، حقوق زنان و حقوق بشر کماکان نقض و محدود شود، حق حاکمیت مردم بیش‌تر از این سلب گردد، هیچ کنشگر سیاسی و اجتماعی حق ابراز نظر در مورد نوعیت نظام را نداشته باشد و ماموران دولتی حق لباس پوشیدن و زنده‌گی دل‌خواه را نداشته باشند، سخن زدن از صلح، قصه مفت بیش نیست. چیزی که تاکنون این گروه کوچک‌ترین گام بر‌نداشته‌اند و پیوسته بر تسلیمی بی‌چون‌وچرای مخالفان خویش تاکید ورزیده‌اند. عفو عمومی اعلام کردند، اما به آن پابند نماندند. زنان و دختران را از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان محروم کردند. نظامیان پیشین را به‌شکل بسیار بی‌رحمانه شکنجه می‌کنند و به قتل می‌رسانند. اسیران را دست‌بسته تیرباران کرده و ‌سر بریده‌ و به سیاست سرکوب و کشتن ادامه داده‌اند. در واقع رفتار این گروه با مردم باعث شده است که همه‌روزه بر سیل آواره‌گان و بی‌جا شده‌گان داخلی افزوده شود. کسی مجال سخن گفتن در مقابل باطل را نداشته باشد. خفقان و تفتیش عقاید به‌شکل بسیار وحشت‌ناک پیش برده می‌شود و حس اعتماد و فضای گفت‌وگو میان مردم و دستگاه قدرت از بین رفته است.

صلح زمانی تامین می‌شود که انسان به‌مثابه انسان به رسمیت شناخته شود و از حق آزادی برخوردار باشد و بستر تعامل و پذیرش تفاوت‌ها به میان آید؛ چون یکی از راه‌های اصلی نیل به صلح در تمام جنبه‌ها، تعامل، گفت‌وگو و همکاری دسته‌جمعی ژرف و پیوسته است؛ کاری که طالبان از انجام آن عاجز‌ند. تفکر، کنش و منش آن‌ها نیز چنین خوی و خصلت را بر‌نمی‌تابد تا با نیروهای مترقی و مخالف‌شان از در آشتی و سازش پیش آیند.

در کوتاه‌ترین بیان این‌که صلح یک قرار‌داد اجتماعی است، اما در افغانستان تاکنون روی قرارداد صلح و راه‌های تحقق آن، اجماع صورت نگرفته است. حاکمیت ده‌ماهه طالبان نشان می‌دهد که آنان نه‌تنها ظرفیت و استعداد قرارداد اجتماعی را ندارند، حتا با گروه‌ها و فرماند‌‌هان خود نیز از در مدارا و آشتی به پیش نمی‌روند. جنگ آنان با مهدی مجاهد، فرمانده هزاره‌تبارشان و سایر درگیری‌های خودی این گروه، بیانگر عدم توافق و فهم آنان از صلح و حکومت‌داری است.

طالبان در حالی از صلح سخن می‌زنند که همه گزینه‌های صلح را در کشور بسته‌اند؛ زیرا آنان اراده جمعی را به رسمیت نمی‌شناسند، شعور و خرد جمعی را به تمسخر می‌گیرند، با ارزش‌های دو دهه گذشته دشمنی می‌ورزند، آزادی‌های فردی و جمعی را نفی می‌کنند، برابری و عدالت اجتماعی را به‌مثابه اطاعت بی‌قید‌وشرط خویش می‌دانند، از شناخت آزادی هر عضو جامعه به‌عنوان شهروند امتناع می‌ورزند، دهن مردم را می‌بویند، بر حریم خصوصی افراد تجاوز می‌کنند، کرامت و مصونیت انسانی را رعایت نمی‌کنند، حتا شیوه انسانی زیستن را از انسان گرفته‌اند/‌می‌گیرند، تنوع و گوناگونی کشور را به رسمیت نمی‌شناسند و یک‌رنگی از نوع رنگ طالبانی را می‌خواهند. چنین امری و خواستی در جامعه قومی و متکثر افغانستان، تحت هیچ شرط و استبدادی پذیرفتنی نیست.