آرشیف

2014-12-30

afrotan

صلح ” خونین مافیائی “ومقابله ای اِستراتیژیک بیگانه ها درافغانستان !

پیوسته به گذشته بخش دوم :

 

میگویند طیاره ای که در حال سقوط بود وهمــه مسافران طـیاره به اضـطراب افتاده بودند ولـی یکنفر بی خیا ل و آرام نشسته بود از وی پرسیدند که تو چرانگران سقوط طیاره نیستی ؟ آن مرد به خونسردی جـواب داد ؛ چـرا نـگران باشـم ؟ مـــگرطیاره مــال پدَرم هست کـه از سـقـوط آن نــگــران بـاشم ؟

 

بدون کمترین تردید میتوان نتیجه گرفت که هویت تاریخی و تمدنی افغانستان شبیه به آن طیاره ای در حال سقوط است که نه تنها سرنشینان آن بلکه کسانی که بصورت نامشروع سُکاندار این هواپیمای در حال سقوط گشته اند و با دل آرام و در گوشه ای از طیاره ای درحال سقوط "خوابهای پنبه" یی می بینند! یکجا با "دزدان ماهر دریائی " یا همان لبرال های سکولارو شبه روشنفکران خصی شده ای از غرب رفته که همچون دسته های ازؤحوش خوشرنگ گوشت خوارچنگالهای هولناک خویش را به تنه های ازمسافران طیاره فروکرده اند و درعین حال به شطرنج قدرت پرداخته اند . 
نه می خواهم درلحظات حساس کنونی نصیحت اخلاقی کنم زیرا مسأله سرنوشت نه تنها " انسان " مطرح است که با بی دردی قربانی میشود و هرلحظه و ساعتی که سپری میگردد و هرروزی که میگذرد ارزشهای تاریخی وفرهنگی ملت افغانستان نیزدردریای ازبی خردی وتوهوم زمامدارانی که جامه ء ازروشنفکری و آزاده گی !! بر تن کرده اند فرومیریزند . در چنین حالتی نسل معاصر و پرخاشگر این زمان باید گریبان همه کسانی را که سکان طیاره سرنوشت نسل ما را برعهده گرفته اند ، بگیرند و تکانشان دهند و از این خوابهای طولانی بیدارشان کنند ، وبر همه شان بانگ زنند که اصلأ چقدر وقت گرانبهای ما با این ضرب زبانی های موهوم صرف شده واصولأ ما و نسل معاصر ما در کدامین مرحله ای از پیشرفت و ترقی قرار داریم ؟ و برسر تک تکی از ما بانگ زنند که چگونه و چرا بهترین فرصت ها و زمینه ها ی که بدست مان آمده بود با سرعت بینظیری از دست مان رفت ؟ چه میتوانیستند تا ارزشها و دست آوردهای بزرگی در تاریخ جامعه مانرا به خاطر اینکه از عمق این فاجعه و این لجنزاری از درد بیرون مان میکشید مگر با هزاران تأسف که نه تنها درد های مزمن تاریخی مانرا مدوانه ساختند بلکه به انسانهای نیازمند و محتاج و معتادی مبدل گشته ایم که تمامی وجود مان کاسه ء گدائی است برای طفیلی بودن نزد این و آن ، تا بصورت روزمره شکم مان سیر شود .بدون شک این یک ضربه مهلکی بر پیکر ایمان و اعتبار یک ملت بشمار می اید و این گونه ضربات مهلک بر استوانه ای بنام ملت بالاتر از هرگونه هویت ها ی قومی و قبیلوی در پارادایم ملت سازی تأثیر بسزای دارد . که همه کتله های قومی و قبیلوی اعم از پشتون ، تاجیک و هزاره را تحت پوشش قرار میدهند .

صلح " خونین مافیائی "ومقابله ای اِستراتیژیک بیگانه ها درافغانستان !

ملتی که در امتداد تمامی تاریخ پیچیده حیات خویش بویژه در حوزه ملت سازی و مؤلفه های اعتبار ملی کاملأ بی نیاز بود وبا درد ودریغ ، همه ما شاهدیم که درگام نخست بسیاری از ما ها که دعوای روشنگری وروشنفکری و نسبت آن به انسان این نسل و این قوم را داریم به یک خواب طولانی فرستادند و سپس زبان و ادبیات ما و فرهنگ و تاریخ گذشته تمد نی ما نرا چنان تحقیر کردند که ما بویژه روشنفکران جوامع عقب نگداشته شده ای معاصر را در رنگینه های تحقیرهمان خواب اشرفی با ضرب زبانی های مافیائی باوراندند و واداشتند تا از بلند گوهای که دراختیار شان گذشته اند اعلام کنند و بگویند که ما نا توانیم وهمچون حلقه زنگ زده ای ازقافله تاریخ محسوب میشویم .! چه کسی نه میداند که این همه بخاطر این است که روشنفکران و سواد داران جوامع شرقی منجمله افغانستان باور و ایمان بر خویشتن را بنا برعوامل گوناگون « پیدا و پنهان» از دست داده اند و مهمتر از آن پتانسیال و جوهر این باور و ایمان نیز که ظرفیت های بالقوه برای آبستن این گونه باور محسوب میشوند و در فرآیــــند فلسفه تاریخ آنرا « خود آگاهی » می نامند نیز آسیب های فراوانی دیده است . اکنون بد نیست با ارائیه این مقدمه دوباره بحث مانرا از مؤلفه های آغازکنیم که قبلأ و در نخستین بخش این یادداشت آغازنموده بودیم . چنانچه ما در قسمت اول این یادداشت به پروبلماتیزه شدن بحران در افغانستان اشاره نمود یم و دریک مقدمه کوتاهی بر تعریف و ماهیت حقوقی و حقیقی نهادی بنام « دولت » نظر اندازی کردیم و درعین حال برای دریافت تعریف عینی و علمی «ملت » پایه های معرفتی از دید گاه جامعه شناختی باید مورد مطالعه قرارداد .

صلح " خونین مافیائی "ومقابله ای اِستراتیژیک بیگانه ها درافغانستان !

متفكران بسياري همچون ارنست رنان، دوكلانژ، دوركيم و ماكس وبر راجع به ملت و ملت سازي در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم بحث كرده‌اند. ارنست رنان در مقاله «ملت چيست؟» ضمن توجه به نقش نژاد، زبان، دين و اشتراك جغرافيايي در تعريف ملت، تاكيد دارد كه آنچه در ساختن يك ملت نقشي اساسي دارد، جان و درونمايه‌اي معنوي است كه ملت را به هم مي‌پيوندد. اين درونمايه معنوي در نگاه رنان از يك سو در گذشته مشترك و احساس تعلق يك گروه انساني به اين گذشته مشترك ريشه دارد و از سوي ديگر در ويژگي اكنوني و آينده ميل به زيست مشترك و اراده تداوم بخشيدن به ميراث مشترك ريشه دوانده است. بدين ترتيب رنان، عنصري ذهني و فرهنگي را به تعريف ملت افزود. براين مبنا ملت مفهوم و واقعيتي است كه دوپايه دارد، يك ياپه ذهني و يك پايه عيني و براي تشكيل يك ملت وجود هر دوعنصر ضروري است. گاهي ممكن است كه در يك جامعه پايه ذهني ملت وجود داشته باشد اما هنوز پايه های عيني آن به وجود نيامده باشدكه درچنين صورتي با برداشتي تخيلي از ملت يا ملت خيالي روبرو مي‌شويم؛ ملت خيالي بدين معني كه مفهوم ملت در خودآگاهي اجتماعي يا قومي جامعه وجود دارد اما هنوز زمينه‌هاي تحقق خارجي آن فراهم نشده است. شايد بر همين اساس است كه ماكس وبر ضمن تاكيد بر عناصر روانشناختي، فرهنگي، سرزميني و تاريخي در تشكيل ملت، بر عنصر خودآگاهي نيز تكيه مي‌كند و مي‌گويد:

 

« ملت اجتماع خودآگاهي است كه داراي گذشته‌اي مشترك و طرحي مشترك براي آينده است.»

 

 

فرآیند صلح مسلح و خونین در افغانستان !

 

با آسانی و در پرتو این تعریف میتوان به مؤلفه های همچون صلح واقعی وهمچنان به تلاش های بی وقفه ای که بخاطر تحقق صلح مسلح مگر خونین در جغرافیای بنام افغانستان صورت میگیرد دسترسی پیداکرد . اگرچه تدویر کنفرانس بن دولتی در افغانستان را سامان دادند اما توصيف آنها به «دولت ملي» و« دولت- ملت » ناميدن آنها ناشي از بي‌احتياطي در تاريخ نگاري و بي توجهي به شناخت جامعه شناختی و حقوقی مفهومی بنام دولت وملت است. کنفرانس بن را اساس گذار تعريفي از دولت پيشاملي در افغانستان مي‌توان ناميد كه البته نقشي اساسي در تثبيت یک دولت ملي در آينده افغانستان باید ایفا میکرد اما با وضاحت می بینیم در صورتیکه دردموکراسی و آزادی دولت به وسیله نمائنده گان واقعی مردمی اداره میشود که با رأی آزاد توده های مردم انتخاب میشوند اما با در د و دریغ هواداریی و حمایت بیدریغ قدرت های بزرگی که بنام مبارزه با تروریزم درجغرافیای بنام افغانستان حضور نظامی و اقتصادی دارند از مهره های بومی و دلالانی که همچون ماهی های رنگینی ازدریای خروشان مهاجرت های تحمیل شده بر مردمان این سرزمین شکار کرده اند نگاه استراتیژیک هریکی از کشورهای حاضر در افغانستان را نیز تغییر داده است و امروز همان طوریکه ماده پلاستیکی را از کوزه های معین و از قبل نشانی کرده شده بیرون می آورند و با کمی تطمیع مادی و امتیازات مالی برای هرآنچه و هر هدفی که بخواهند قالب می ریزند و با یک چشم بندی مافیائی درست نموده و به بازار عرضه میکنند درست با همین فورمولبندی ها و چشم بندیها یک نسلی را بوجود می آورند و چنانچه میبینیم در کنج ، کنجی از جامعه ما ناظر چنین یک نسلی از معتادان روشنفکر و تحلیلگران تریاکی هستیم !!

ادامه دارد

یاهو یارزنده صحبت باقی