آرشیف

2014-12-29

afrotan

صلاح کار کجا و من خراب کجا ؟

دوچشم و یک نگاه !

 
 

به بهانه افاضات گُهربار! سردار یحی رحیم صفوی " جنرال" متقاعد  و مشاور عالی آیت الله خامنه ای رهبر و « ولی فقیه بخشی  از اهل تشیع ایران »  در گفتگوی تفصیلی با خبرگزاری فارس ایران به تشریح برخی ناگفته ها از تدابیر !! آیت الله خامنه ای « ولی فقیه »  در برخورد با حوادث و اتفاقات داخلی و بین المللی طی 22 سال اخیر پرداخته است که تجزیه و تحلیل آن به مثابه یک مسلمان متعهد به منافع عادلانه و انسانی  به این دلیل که سرلشکر نامبرده برای یک دوره نسبتأ طولانی قوماندانی عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را بر عهده داشته است  به برخی آفاضات  !! وی راجع به افغانستان نگاه تحلیلی می اندازم ، تا باشد که ملت های درد دیده و مسلمانی  را از ناتوانی های شیطنت آمیز و ریأ کارانه ای زمامداران  « اهالی ولایت فقیه مطلقه!! » آگاه ساخته باشم

 
 

قسمت ششم و آخیر :
 
میگویند: شخصی وارد خانه خود شد و دزدی را دید که در یکی از اتاق های طبقه دوم دراز کشیده است، صاحب خانه با عصبانیت پرسید که این جا چه میکنی ؟ دزد بلا درنگ جواب داد که من را  طوفان اینجا آورده است، صاحب خانه پرسید که چرا ازخانه من تا حالأخارج نه شدی؟ دزد در جواب گفت ،که بسیار خسته بودم و خوابم بُرد، صاحب خانه بازهم پرسید ، پس چرا در طبقه یا منزل دوم هستی ؟ دزد به قیافه حق بجانب پاسخ داد : این سوالی است که برای خودم هم پیش آمده است . چنانچه درمباحث گذشته ازتسلط تدریجی گفتمان اقتدارگرأ ی شریعت مدار بر گفتمان مردم سالارتعقل گرأی « اجتهادی » که ریشه در توحید وعدالت دارد و در پر تو این قرئت غالب که ازآب « ولایت مطلقه فقیه » سیراب میگردد و در ساحت سیاسی « ولایت فقیه » محسوب می شود . از اینکه ثقل این گفتمان ولایت است و کانون مرکزی آنرا " ولایت مطلقه فقیه " تشکیل می دهد و در نگرش  جامعه ای از مردم نیز نه تنها به عنوان یک امرسیاسی، بلکه به مفهوم قدسی و ملکوتی ، چتری فراگیر بر همه عناصر فکری و عاطفی میگستراند . رابطه فرد با حاکم رابطه مریدی – مرادی و براساس اصل ارادت سالاری است و بدین ترتیب هم نهاد دولت و هم جامعه در ولایت حاکم حلول می کنند  . در گفتمان یا قرئتی که براساس « ولایت فقیه » استواراست نهادی بنام دولت و جامعه در حوزه عرفی قرار دارند و تنها آنگاه مشروعیت می یابند که از سوی « ولی فقیه » در حوزه قدسی جذب و هضم گردند . چیزی که تعجب اکثر دانشمندان مسلمان جهان معاصر را جلب کرده  این است که دراین گفتمان اصالت و اولویت با شخص « ولی فقیه » است و مبنای مشروعیت تمامی مؤلفه های همچون انسان ، جامعه و دولت در « ولایت فقیه » ختم میشود وولایت فقیه با اصل انتصاب الهی که بیشترین و دردناکترین  انواع آن ها با بال های از خرافات ، شرک و استخاره  بر توحید و عقلانیت انسانها غلبه میابند  . بدون تردید پدیده های نا بهنجار ، خشونت آمیز و فاجعه باری که درامتداد قرن های آخیر بصورت کشتار های جمعی ، ترور و آدم کُشی ، بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی به نام دین داری ، شریعت مداری و دفاع از ناموس دین و احکام شریعت اسلام  درجهان ومنطقه جریان دارند و جهان را منجمله کشور های شرقی و اسلامی را دچار بسیاری معضلات و بحرانهای سختی کرده است از لحاظ تیوریک و جهان بینی ریشه در چنین گفتمان شرک آلود شریعت گرأیی دارد که علاوه بر مؤقیعت دولت « مدرن » و در بسیاری زمینه ها کاریکاتوری ، وجود و بقای تیوریی « امت واحد » را نیز دستخوش امتناع ، تزلزل و بی ثباتی خواهد کرد ؛
خوشبیانه ترین و درعین حال عقلانی ترین تحلیل در حوزه دریافت ریشه های اصلی این تناقض اشکار میان «توحید» و « شرک » یا به عبارت دیگر میان « خِرد » و « جهالت » ازآنجا آغازیده شد که ذات الهی برمبنای اصل« خِرد و عقلانیت متعهد » درحالیکه شیطان یا همان اعزازئیل ملقب به« ابلیس » و دیگر ملائکان مشغول « تسبیح و تقدیس » ذات الهی بودند در بخشی از مسیر تکامل هستی ، انسان را به عنوان « جانشین وخلیفه » خود در زمین  معرفی کرد و ذات الهی توانمندی و قدرت اش را از حلقوم « علم و خِرد ی»که کشف گام به گام آن ازمسؤلیت های علمی و تاریخی ای  که در مطابقت کامل با « عقل هرزمان » باشد از وظائف اصلی « انسان مسؤل » یا « خلیفه الهی » به حساب می آید به نمائیش گذاشت
و بدین سان سلسله ظهورانبیأ (ع)  نیز در تاریخ بشرآغازیده و نهاده  شد  ، شاید لازم نباشد با توضیحاتی که در باره تئوری آمیخته با شرک واوهام  امام زمانی معاصر در فصول گذشته داده ایم ، بحثی پیرامون این دیدگاه داشته باشیم ، لکن شناخت مبانی این گفتمان یا اندیشه سیاسی ما را وامیدارد تا برای کشف حقیقت و یافتن ریشه های زیرین آن وارد عرصه فلسفه تاریخ شویم و ارتباط نخستین خلیفه خدا  "  آدم " را در زمین  برویت یک گفتمان  دیالکتیکی و « عقلانی متعهد » با هستی و کائینات  در یابیم . خلاصه اینکه  گفتمان اقتدار گرای که بر اهرم شرک و خرافات استواراست طراوش ورسوبات طبیعی جهان بینی ای هستند که شناخت پروردگار بزرگ را از کانال توهومات و خرافات  تا خدا گره میزنند و برای این معادله تیوریی « قضا و قدر » ی که عقل و خِرد انسان جستجو گر را منتفی سازد و با ترویج این فرضیه که  ظلم افراد ستمکار و  زورمند تاریخ  از قبل نوشته شده و لایتغییر است ، به قول دانشمندی جنایتکار نه میتواند جنایت نکند زیرا وی محکوم به انجام جنایت است !  برعکس  پاکان نیز نه میتوانند جنایت و دزدی انجام دهند ! زیرا پاکان نیز بصورت اذلی  مشرف  بر راستی و بی گناهی اند !  بنابر این ، یعنی هرچه که بوده و هرچه که خواهد بود نه دست من است ، نه دست تو ؛ پس نه جنایتکار مجرم است و نهم غارت شده  مأجور! ستمگر و سر نوشت ستمدیده همه از پیش در یک نظام جبری و قطعی لایتغییر ثبت است و ما مأمور اجرای همان اراده ای هستیم که توسط  « اولیأ الله » یا صاحبان « ولایت »  که گماشته گان موهوم خداوند درزمین اند به ما ارزانی می شوند . ! لهذا در آئینه تمام نمای  گفتمان قدرت « شوری » و مشورت با اهل تخصص و فنون اندکترین جایگاهی ندارد و وصله ای کج و زائد ده ای تحمیلی است که پیروان گفتمان شرک و تحجر تلاش میکنند تا از شر آن نجات یابند . البته در رویکرد های تند روانه و بنیاد گرایانه ء  گفتمان  « ولایت فقیه مطلقه » نهاد های « شبه مدرن  فوق » نظام های سرمایه داریی لبرال غربی در سرتاسر جهان قرار دارند ، باید اذعان داشت و گفت که رگه های افراطی  این گفتمان را در تاریخ تشیع صفوی بویژه در میان غلات شیعی به کثرت میتوان یافت ، چنانچه همین اکنون می بینیم این قرئت شرک آلود «امام زمانی !»به کمک  تکنولوژی مدرن مانند ، رادیو ،دهها شبکه تلویزیونی بیست وچهار ساعته  ، کتاب ، احزاب و دسته های مجعول  شبه مذهبی و روحانی با شدت کامل  در سرتاسر دنیا پخش و نشر میگردد  تا در صورت امکان زمینه حکومت ناب اسلامی را که همانا حکومت ناب ولائی با قرئت امام زمانی است فراهم سازند . روی دیگر این سِکه  که نشانی ازخشونت و قدرت براو حک شده است که متعلق به یک دوره نسبتأ طولانی تاریخ جوامع اسلامی شناخته میشود یعنی درست آنگاهی که « سنت شرک آلود » عقل متعهد درجامعه را به اهانت کشانیده است و برای آن در حوزه دین شناسی اندکترین اعتباری قائل نبوده یا بدان جایگاهی عَرَضی و حاشیه ای می بخشیده است .نص گرائی غیر انتقادی و منجمد که ریشه تاریخی این گفتمان به  خوارج میرسد واز لحاظ تاریخی نیز شجره النسب  این نظریه را با مذهب اهل سنت و الجماعت گِره میزنند اما درعمل به عنوان نظریه و روش طالبانیزم ظهور میکند وبرخلاف اسلاف مجتهد و نامدارمذهب« اهل سنت وجماعت »که درمقطعی از تاریخ و درقلمرو یک جغرافیای خاصی خدما ت ارزنده ای را بجا گذشته اند درزمینه حقوق سیاسی ومدنی شهروندان حق مشارکت سیاسی و حضور لازم زن مسلمان درجامعه در شرائطی که دموکراسی متعهد وآزادیهای مدنی درالگو سازیهای امروزی جای گرفته است ، تمسک به الگو های نظیر امارت ، خلافت یا امامت آمرانه و اقتدار گرایانه را در چهارچوبهای دولت قیم سالار بنام دولت دینی حاکم می کنندو دموکراسی و مردم سالاری را از هرنوع آن یک امر غیر دینی وارداتی و غیر شرعی می شمارند . آخرین نمائیش تلخ و دردناک این داستان نیزآنگاه مورد توجه خاص وعام گردید که  « مصوبه شورای علمای افغانستان »  بنام دفاع از حقوق زنان در جامعه افغانی منتشرگردید  و تعجب و توجه  بسیاری از نهاد های حقوقی و مدنی دنیا را با خود جلب ساخت . و جالب ترین انگیزه ای که در عصر حاضربرای صدور چنین فتوای  سرکاری وارد بازار شائعات شده همانا انجام مذاکرات صلح با مخالفین مسلح است که گویا زمامداران کنونی نیز  در پایبندی با شعائر مذهبی با گفتمان طالبی  عزم راسخ دارند . و صدور چنین مصوبات پُفکی  و مصنوعی به استقبال « طلبای کرام ! » صدور می یابند . واقیعت تلخ تاریخ این است که به دلیل  ضعف اساسی درساختار اداره حاکم بر کابل ، اهرم های اصلی حمایت از مخالفین مسلح که در کسوت شبکه های استخباراتی منطقوی مانند سازمان اطلاعات پاکستان به میدان آمده اند زمین و آسمان فاجعه را در دست گرفته  و به هر نحوی که بخواهند و منافع هژمونیستی آنها تقاضأ کند برای عملی ساختن استراتیژیی خطرناک نظامی وامنیتی افکارعامه را بصورت ریأ کارانه ، ودرصورت لزوم با چانه زنی و مشارکت در قدرت کاذب !! با اعمال فورمول « نصف لی و نصف لک »  زمینه سازی میکنند . بگذریم از اینکه این مصوبه ای از علمای کرام به کدامین انگیزه در قالب یک فتوی شرعی انتشار یافته است میتوان گفت که با دریغ و تأسف که این مصوبه فتوی گونه ای جنجال برانگیز بیش و پیش از همه در مغائرت با احکام صریح قرآن پاک و قانون اساسی نافذه افغانستان درحالی به نگارش درآمده که نگارنده و یا هم نگارنده گان  متن آن بدون درنظرداشت شرائط زمانی و مقتضای نظام مافیائی « آزاد » که روح و روان انسان " زن و مرد" جامعه ما را گرو گان گرفته است  ادبیات عهد قدیم  قبائلی و« پُست فئودالی» جامعه عرب را بکار برده اند . زیرا درمصوبه شورای علمای افغانستان آنگاهی که نگارنده گان این شوری می خواهند برای توجیه اقتدار مردانه خویش از از خدا وند و قرآن پاک استمدابجویند در یکی از مفرادات اعلامیه متذکره اعلام می نمایند که :
د- در نظر گرفتن صراحت آیات (۱) و (۳۴) سوره النساء که مشعر است در خلقت بشر مرد اصل و زن فرع می باشد و نیز قوامیت از آن رجال است.  در حالیکه نه تنها در آیه های ۱ و ۳۴ سوره «النسأ » بلکه تمامی سوره « النسأ » چنانچه از نام اش پیدا ست برای احیای حیثت از دست داده شده زن ومرد بویژه زنان  در قلمرو فرهنگ جاهلی ای که سرتاسر شبه جزیره عرب را فرا گرفته بود از سوی خداوند بزرگ بر حضرت محمد ص  نزول یافت و برای نخستین بار زن را صاحب حیثیت و کرامت ساخت . در باره آیه مبارکه « الرجال قوامون علی النسأ » که قسمت اول یا مبتدای آیه ۳۴ سوره آلنسأ را تشکیل می دهند باید گفت که با تأسف فراوان این آیه نیز مغائر با حقیقتی که از اِعمال تمامی آیه مبارکه در حیات بشر حاصل میگردد برای استفاده  ابزاری و به شکل ناقص آن مورد استفاده قرار گرفته است . از سوی دیگرمفهوم اصلی این آیه هرچند که بدون تحلیل و پژوهش عمیق عالمانه تمامی آیه  شماره ۳۴ سوره النسأ که در اعلامیه شورای علمای افغانستان به آن اشاره شده است ناممکن به نظرمی آید  مگر با آنهم روح آیه که منا سبات اقتصادی یک قلمرو خاص جغرافیاوی از جامعه عرب را مورد بحث قرارداده  بصورت ناقص و معیوب در مصوبه فتوی مانند شورای علمای افغانستان جا بجا گردیده است ، زیرا استناد ناقص و معیوبی بر بخشی از آیه که مطلوب حاکمان باشد هیچگاه در پروژه اصلاحی بکار نه خواهد آمد و به جایی گذاشتن آثار و عوارض مثبت درد سر های نه تنها  برای عموم  بشر یت و جهان اسلام بوجود خواهند آورد بلکه از همه اول گریبان مفتیان و فرمائیش دهنده گان آنرا خواهد گرفت ، زیرا در آیه مبارکه ۳۴ سوره النسأ « الرجال قوامون علی النسأ » که مقدمه مؤجز برای تنظیم مناسبات  اقتصادی ماقبل فئودالی جامعه شبه جزیره عرب اند وخداوند برای احیای هویت زن درجامعه که میتوانند در تمامی امور زندگی  اعم از اقتصادی و اجتماعی مانند مردان سهم بگیرند مسأ له « قوامیت » یا سر پرستی مردان را مطرح کرد که هیچگاه به معنای به رسمیت شناختن « قدرت فزیکی » مرد محسوب نه میشود ، البته چنانچه گفتیم  نه میتوان بر استناد بر بخشی از یک آیه در باره مسائل حاد و حیاتی جامعه انسانی قضاوت کرد و آنرا وحی مُنزل دانیست مگر آنکه تمامی آیه و یاهم سوره که بصورت اعجاز انگیز پیام الهی را با موتور عقلانیت متعهدانه و « اجتهاد پویا » ی جمعی درهمه زمانه ها و تمامی نسل ها مورد نظر قرار داد ،
حکایت میکنند ملانصرالدین که در فرهنگ  مشرق زمینان  نمادی از طنز و شوخی های ظریف  است در پاسخ به این پرسش که کدامین از آیه های از قرآن پاک را می پسندی ؟ با حاضر جوابی گفت که : " کلوا وا شربو" یعنی بخورید و بنوشید  !  جالب ترین بخش در گفتار ملا نصرالدین آنجا بود که قسمت دوم آیه را « اسراف نکنید »  که خداوند اسراف کننده گان را خوش ندارد از یاد برده بود و تنها بر بخش ابتدائی آیه کریمه اکتفأ نموده بود .با تمامی احترامی که به علمای راستین اسلام دارم باید گفت که بادریغ و هزار تأ سف مصوبه شورای علمای افغانستان نیز بر همین « روش ملا نصرالدینی » استوار است
  خوشبختانه درمصوبه  فتوی گونه ء  شورای علمای افغانستان که یک نهاد  حکومتی است نیز برآیه اول  سوره آلنسأ استناد صورت گرفته  و حقیقت برابری زن را بر استناد بر آیه اول سوره النسأ  اینگونه بیان داشته است : يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ  …… ای مردم، بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن بیافرید و هم از آن، جفت او را خلق کرد و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن پراکند، و بترسید از آن خدایی که به نام او از یکدیگر مسئلت و درخواست می‌کنید و درباره ارحام کوتاهی نکنید، که خدا مراقب اعمال شماست. (۱) مسأله حقوق زن در اسلام و مباحث پیرامون مصوبه آخیرشورای علمای افغانستان که مانند هر شخصیت حقیقی و حقوقی دارای نکات مثبت فراوان و همچنان ضعف های گسترده ای میباشد پژوهش عمیقی را می طلبند ، که بنابر ضقی وقت نه میتوانم برآن چیزی بافزایم مگر میتوان گفت که  تفکر و گفتمان امام زمانی در حوزه مذهب تشیع با قرئت « ولایت فقیه مطلقه »   که بررسی آن در رابطه به حوادث افغانستان مهمترین انگیزه این نوشتار گردیده است مانند نگارنده گان فتوی های مجهول و مجعولی که آخیرأ برای تسلط  و غلبه بر ایمان انسان های مؤمن  بویژه زنان جامعه افغانی با موتور شرک  و خرافات  انتشار  می یابند  دو روی یک سِکه محسوب می شود .
 
یار زنده صحبت باقی
 
۱۹ مارچ سال ۲۰۱۲  میلادی
 
۱ : ترجمه الهی قمشه ای