آرشیف

2021-2-9

دکتور سید احمد جهش

شناختی از مارکسیزم

شناختی از مارکسیزم 

 
نویسنده –  ریچارد دیود. ولف
ناشر –  دیموکراسی درعمل                                                                                       
گرداننده ازانگلیسی  –  دکتور میر سید احمد جهش      
 
ادیتوران:
محمد عالم افتخار و سلیمان کبیر نوری

حق طبع و نشر محفوظ است

فبروری 2021 میلادی
 
 
با تشکر از همکارانم در انجمن دیموکراسی درعمل که در تهیه این رساله صرف مساعی و همیاری نموده اند؛ هریک: بتسی اویلا و لزفلیپس. کسانیکه پروژه را از شروع تا ختم رهنمائی کردند، مرییه کارنیمولا  که با مشوره ها و اصلاحات مهم در زمینه حصه گرفته است. لوئیس دی لاکروز که با نگاره اش به ظرافت پشتی رساله افزوده است، جک کییل و اندریا لانون که کاپی نهائی را ویرایش نموده اند. صحبتهای بی شمار بین ما باعث ایجاد این رساله گردیده؛ در واقع آن صحبت ها دیموکراسی درعمل را به مثابه یک پروژه همکاری غیرانتفاعی تبارز میدهد.
 
 
    
فهرست مندرجات:
 
 
سخنی از مترجم
پیش گفتار نویسنده
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
بخش پنجم
بخش ششم
بخش هفتم
نقل قول هایی از کارل مارکس
جهت مطالعه بیشتر                                                    
در باره ریچارد. دی . ولف
در باره "دیموکراسی درعمل"
 
 
 
 
سخنی از مترجم
 
 
اهدا به وطن پرستان نستوه، آنانی که درپیشا پیش سپاه دانش بخاطر اعمار یک جامعه عادلانه می رزمند.
 
برای آنکه سخن به درازا نکشد، نمیخواهم در مورد متن و محتوای کتاب "شناختی از مارکسیزم" چیزی بنویسم. برداشت و قضاوت از صلاحیت خوانندگان محترم است.
اما میخواهم مسایلی را برجسته بسازم که انگیزه شد تا اقدام به ترجمه ی این اثر سنگین نمایم.
اول – تجارب چهل سال اخیر افغانستان نشان داد که برداشت اکثر روشنفکران ما (به استثنای آنانیکه در مورد؛ تحصیلات حرفه ای داشتند ودارند) از فلسفه، اقتصاد سیاسی و حکومت داری همه به اساس قصه ها و شنیدگی ها و آنچه خود فکر میکردند یا در اذهان شان متبلور شده بود و حتی فکر میکردند که همه چیز را میدانند؛ در حالیکه شاید یک مقاله و یا کتابی در مورد حیطه صلاحیت شان که ادعا میکردند نه خوانده بودند و نمی دانستند. این وضع باعث شد که افراد و اشخاص از تمام جناح های درگیر افغانستان در حل مسایل بسیار مهم اجتماعی و سیاسی تسلیم احساسات و جاذبه های دینی، قومی، لسانی و منطقه ای گردیده، با شعار های کاذب مرتکب اشتباهات مرگبار شوند و سانحه بیآفرینند.
 
دوم – از 150سال بدین سو، زمانیکه کارل مارکس به مثابه یک منتقد اجتماعی ثابت نمود که نظام سرمایه داری نمیتواند عدالت اجتماعی را تامین نماید؛ هدف تیربلای نظام سرمایه داری قرار گرفت و نشرات و تبلیغات سرمایه داری؛ مارکس و مارکسیزم را در اذهان مردم به یک هیولای مخالف دین و دولت تبدیل نمود. در حالیکه قضیه برعکس است. کارل مارکس و رفیق هم نظرش فردریک انگلس هیچگاهی بر ضد دین و دولت اعلان جنگ نداده و هیچ اثری برضد دین و دولت نوشته نکرده اند.
به ارتباط  گفته ایکه " دین تریاک اجتماع است " نظر برآن است که تریاک تاثیر دوگانه دارد. همانطوریکه شفا بخش است، اعتیاد به آن، فرد و جامعه را تباه می کند. به همین ترتیب انسان ها ناتوان اند و جهت کمک یابی همیشه به دین و خداوند (ج) پناه میبرند.
اما در طول تاریخ دیده شده است که نیروهای اهریمنی از دین و منجمله  از اسلام به مثابه افزار تهدید و کنترول مردم استفاده  نموده میلیونها انسان را به قتل رسانیده اند که هنوز هم این فاجعه در افغانستان، عراق، لیبیا، سومالیا، یمن و سوریه ادامه دارد.
بدین اساس نکته مرکزی تعلیمات کارل مارکس و فردریک انگلس تغییر مناسبات تولید یعنی تعویض مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی و ایجاد یک نظام عادلانه اقتصادی میباشد.
 
سوم –  افکار فلسفی و سیاسی که امروز ما داریم، مال کدام مملکت یا ملت و کدام شخص نیست، بلکه زاده جامعه و محیط ما و افکارعمومی بشریت است که نسل به نسل انتقال یافته و تکامل نموده است. متفکران و فیلسوفان افکار گذشته را تحلیل و تجزیه نموده چیزی از خود به آن کم و زیاد کرده اند. بشریت از صبحگاهان تمدن به فکر داشتن یک جامعه عادلانه بود. افلاتون فیلسوف یونان قدیم شاگرد سقراط و استاد ارسطو؛ ملکیت خصوصی را منشه همه بدبختی ها میدانست.*
از جمله فلاسفه المانی که بیشتر به موضوع بحث ما ارتباط میگیرد، جورج ولهلم فریدریک هیگل و لودویگ فیورباخ استند. هگل و فیورباخ و تعداد دیگری از فلاسفه المانی با تحلیل و ارزیابی فلاسفه یونان و متقدمین شان؛ فلسفه کلاسیک آلمان را به وجود آوردند.
هیگل یک فلسوف ایدیالست است. هسته مرکزی افکارش را ایده مطلق یا عقل کل تشکیل میدهد. اما از اینکه او دیالکتیک و قوانین آن را که یک موضوع عینی و ماتریالیستی است کشف نموده است، او را ایدیالست ابژکتیف میخوانند. در ابتدا کارل مارکس خود را پیرو و شاگرد هیگل میگفت. اما وقتی با آثار فیویرباخ که یک فلسوف ماتریالست بود و اما دیالکتیک را قبول نداشت؛ و از همین رو او را ماتریالست سوبژکتیف میخوانند، آشنا شد؛ تغییرعقیده داد. مارکس با گرفتن ماتریالیزم از فیویرباخ و دیالکتیک از هیگل؛ فلسفه ماتریالیزم خود را ساخت.
 
  ماتریالیزم مارکس به دو بخش، ماتریالیزم دیالکتیک و ماتریالیزم تاریخی تقسیم شده است. فلسفه مارکس نظریه شخصی اوست. او هیچگاه کسی را به پذیرش آن مجبور و یا تشویق نکرده است. بخش عمده آثار کارل مارکس؛ اقتصاد سیاسی اوست که مفصلا در اثرش به نام " سرمایه " انعکاس یافته است و شما در متن کتاب به صورت بسیار مختصر با آن آشنا میشوید.
 در مجموع کارل مارکس آثار خود را با انتباه، اتکا، تحلیل و تجزیه سه منشه  ذیل بوجود آورده است :
1 – فلسفه کلاسیک المان .
2 – آثار آدم سمت و دیود ریکاردو- اقتصاد دانان قرن 18 انگلیس.
3 – آثار سوسیالیست های تخیلی فرانسه مانند سنت سیمون و چارلس فوریر.
آرزومندم این برگردان بتواند خوانندگان محترم را در شناخت بهتر از مارکسیزم کمک نماید.
 
با اظهارسپا س وامتنان ازنویسنده نامدار وطن جناب محمد عالم افتخار و جناب سلیمان کبیرنوری نویسنده، وتحلیلگرسیا سی که در ویراستاری این رسا له بذل توجه نموده اند. قلم شان توانا باد.
 
 
*https://www.youtube.com/watch?v=Fv_Fj7T_3lE&ab_channel=
                               
 
 
 +++
 
 
   پیشگفتار             
 
 
برکزیت، ترومپ، موج جهانی راستگرائی ضد مهاجر و ضد خارجی؛ نشان میدهد که نظام سرمایه داری بعد از فروپاشی اقتصادی سال 2008، عمیقا با مشکل مواجه شده است. این وضع تکرار وقایعی است که بعد از فروپاشی سال 1929 در جاهای زیادی به وقوع پیوسته است. ملیونها نفر از زوال اقتصادی به وحشت افتادند. هیچ چیزی، نه تحصیل، نه رسانه ها و نه رابطه با جریان های سیاسی منتقد، آنها را برای یک فروپاشی دیگر و از دست دادن بعدی ده سالیکه به آهستگی گذشت، آماده نساخته بود. اعتصاب های ناشی از قهر و درمانده گی صورت گرفت تا به شکلی از تنزل اقتصادی جلوگیری نماید.
با درنظرداشت جنگ سرد نیم قرنه ی گذشته و تاثیر آن بالای سیاست، فرهنگ و ایدیالوژی، خیلی تعجب آور بود که امواج بزرگ اعتراض های سیاسی شکل اعتراض جناح راست را به خود گرفت. ملیونها نفر بر ضد دستگاه سیاسی که مسئول کنترول نیروهای سقوط دهنده اقتصاد بود قرار گرفتند. اما بعدن دستگاه سیاسی آنهایی را که عامل سقوط اقتصاد بودند، بیل اوت (معاضدت – یاری مالی. مترجم) نموده و برعکس بالای قربانیان حادثه، کسانی که متضرر شده بودند، تدابیر ریاضتی وضع نمود. رای دهی به سوسیالیستها هم به ناکامی گرائید. چه احزاب بزرگ سوسیالیستی با نیولبرالیزم حاکم توافق نموده بودند.
اکنون بعضی ها به اشتباه خود و دیگران پی برده اند. آنهایی که از سیستم سرمایه داری سرخورده و نا امید شده اند، به جستجو پرداخته و جواب های بهتری نسبت به آنکه فقط دستگاه سیاسی را ساقط کنند می یابند. آرزو دارند به تحلیل و تجزیه عمیق و انتقادی پردازند تا بدانند که چه چیزی در جامعه معاصر و اقتصاد سیاسی آن بشکل نادرست و اشتباهی سیر می نماید. آنها جرئت میکنند از… در مورد تغییر سیستم بپرسند.
 ازاین رو آنها راه نقد از سرمایه داری را در عنعنه مارکسیستی دریافته و آنچه را که ارائه میکنند و آنچه را که مدت مدیدی از گفتمان سیاسی، دانشگاهی و رسانه ای  پنهان مانده بود کشف و درک نموده اند.
تقاضا جهت آشنائی به مقدمات مارکسیزم و تغییرات اجتماعی را که پیشنهاد می نماید، به شکل فزاینده روبه تزاید است. این رساله پاسخی به آن درخواست هاست و می خواهد اساسی را جهت حل واقعی مسایل در زمانی ارائه نماید که نواقص و ناکامی های سرمایه داری معاصر آشکار شده است:  کالا و مواهب اقتصادی عمدتا به گروه 1% رسیده ولی دیگران با نابرابری های توهین آمیز، بی ثباتی و رهبران سیاسی مرتجع مسخره میگردند.
مارکسیزم همیشه سایه انتقادی سرمایه داری بود. کنش و واکنش متقابل هردو را تغییر داد. اکنون مارکسیزم یک بار دیگر قدم به روشنی میگذارد. سرمایه داری فاسد شده و از شدت فساد خود می لرزد.
امید است این رساله برگشت مارکسیزم را درعصر ما کمک نماید.
 
 
 
" تاریخ جوامع وجود داشته تا حال تاریخ مبارزات طبقاتی میباشد "
 
 
 
 
 بخش اول  
 
 
قدرت و مؤثریت امروز انتقاد مارکس از نظام اقتصادی سرمایه داری، ما را واداشت تا این رساله را اکنون پیشکش نمائیم.
 سرمایه داری گسترشش را از زمان مارکس آغاز نموده و امروز یک نظام اقتصادی جهانی می باشد. با وجودیکه در طول زمان به شیوه های مختلف دستخوش دگرگونی گردیده، ولی هنوز درونمایه آن به شکل یک نظام خاص اقتصادی باقی مانده و بصورت منحصر به فرد از بردگی، فیودالی و دیگر سیستم های تاریخ بشری فرق دارد.
شیوه تولید و توزیع کالا و خدمات در سرمایه داری، ساختار اساسی، تحرک، نواقص و بی عدالتی های آن را که مارکس با حدت انتقاد میکرد، نگهداشته است.
چرا ما باید به منتقد بزرگ اجتماعی مانند مارکس توجه نمائیم؟ 
دیدگاه و درک منتقدین یک جامعه نسبت به ستایشگران آن فرق مینماید. اشخاص باهوش برای درک بهتر نه تنها جامعه را مستقیم بررسی میکنند، بل می بینند که دیگران در مورد چه نظر دارند. بنابرین توجه میکنند که: (1) موافق ها چه عقیده دارند و (2) مخالف ها به چه نظراند و از تمام آن بررسی ها، نتیجه ی دقیق به دست می آورند.
بطورمثال، تصورکنید میخواهید راجع به خانواده ای که در بالای کوچه زندگی میکند (مادر، پدر و دو طفل) چیزی بدانید. بگذار فرض کنیم که ما نوجوانی را می شناسیم که فکر میکند این خوبترین خانواده ایست که گاهی در آنجا زیسته است. نوجوان دیگر فکر می کند که خانواده سبدی از اختلال روانی میباشد. جهت مطالعه خانواده درست نخواهد بود که فقط با یک کودک سخن زد، بلکه اصل صداقت از ما میطلبد  تا با هر دو کودک تماس گرفته، سوالاتی مطرح کنیم تا بشنویم که آنها چه میگویند.  همچنان با والدین خانواده به تنهائی و با همه یکجا باید مصاحبه کرد. بدین ترتیب ما میتوانیم در مورد خانواده مفروض؛ خوبترین نتیجه گیری و قضاوت را داشته باشیم.
 
 سرمایه داری را نیز به همین ترتیب میتوان شناخت. بناءً ایجاب مینماید تا ما نظام را مستقیماً تحت بررسی قرارداده ارزیابی های منتقدین و همچنان ستایشگران و تحلیلگران آن را در نظر داشته باشیم.
 
این روند زمانی خیلی مشکل میشود که یک مضمون بزرگ اجتماعی، موضوع  کشمکش میان منتقدین و طرفداران سرمایه داری ایجاد می شود.
ما باید اعتراف نمائیم که واژه هایی مانند مارکس و مارکسیزم، سوسیالیزم، کمونیزم، و همه آنها برای بسیاری ها در بسیاری از سالها واژه های ترسناکی بوده است. در اضلاع متحده حتی قبل از جنگ سرد، مدافعین و ستایشگران سرمایه داری اکثرا منتقدین سرمایه داری را توهین نموده آنها را خطرناک، خاین، خارجی، ضد امریکا و ضد عیسویت میخواندند.  ازسال 1945 به بعد امریکائی ها تعلیم دیدند، تشویق شدند، تحت فشار قرار داده شدند تا سوسیالیزم، کمونیزم، مارکسیزم و اتحاد جماهیر سوسیالستی شوروی را به نظر ترس، اضطراب و نفرت نظاره نمایند. بنابر این اکثریت امریکائی ها به آثار کارل مارکس کم و یا هیچ توجه نکردند.
استادان در تمام سطوح اثار مارکسیستی را یا نادیده گرفتند و یا با کوته نظری تحقیر و منکوب نمودند. رهبران مشاغل، ژورنالیست ها، فرهنگیان و دانشگاهیان از آن استادان میآموختند (ترجیحا که نمی آموختند) و بدین ترتیب آنها جهل خود و تحویل نگرفتن مارکس و مارکسیزم را تمرین می کردند.
بحران سرمایه داری سال 2008  بسیاری ها را تکان داد؛ تا بدانند که سرمایه داری همان نظام کهنه اقتصادی ناپایدار است که ناپایدار باقی مانده است. به همین ترتیب  سرعت سرمایه داری امریکا بصوب نا برابری بی حدوحصر اقتصادی ادعایی را که " سرمایه داری موهبت میاورد" باطل ساخت و یا اقلاً این مطلب را برملا ساخت که سرمایه داری  بیشتر به یک فیصد ( طبقه ممتاز. مترجم) نفع می رساند نه به  99% ( توده ها. مترجم). 
در سالهای اخیر دیده میشود که روش انتقادی در رابطه با سرمایه داری بصورت جهانی دوباره آغاز و به سرعت جریان دارد. علاقه به مطالعه آنچه منتقدین سرمایه داری برای گفتن دارند و گزینه ای را که پیشنهاد مینمایند زیاد شده است. این رساله بازتاب دهنده این واقعیت است که میخواهد دراین راستا سهمی داشته باشد.
در 200 سال اخیر کارل مارکس و گرایش های عمیقا متاثر شده از آثار مارکس، از جمله منتقدین برجسته سرمایه داری بوده اند. به عباره ی دیگر مارکسیزم روایت پیشگام اندیشه وعمل در انتقاد از سرمایه داری بوده و از افکار و تجاربی نمایندگی میکند که از نسل به نسل در اطراف و اکناف جهان انباشته شده است.  آن نسل ها کوشش کرده اند تا با استفاده از بینش انتقادی مارکس جامعه را فراتر از سرمایه داری ببرند. مارکس و مارکسیزم برای جناح منتقد سرمایه داری آنقدر مهم اند که آدم سمت، دیود ریکاردو و جان مینارد کینس برای جناح تجلیل کننده سرمایه داری.
 
" شیوه تولید زندگی مادی؛ تعیین کننده روند عمومی زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری میباشد."
 
ادامه دارد…