آرشیف

2015-1-24

تورن احمدضیاء سالنگی

ششم جدی ســـــر آغاز جنگ ها و بحران

 

"اینجانب ببرک کارمل به مناسبت سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی حفیظ الله امین، این جاسوس سفاک امپریالیزم امریکا و دیکتاتور جبار و عوام فریب، به شما هموطنان عذاب دیده مستضعف افغانستان که تاکنون در زیر یوغ جلاد آدمکش و شیاد تاریخ، حفیظ الله امین و امینی ها قرار داشتید، درود می فرستم و شادباش می گویم." این متن اولین بیانیه ببرک کارمل بود که از امواج یک رادیوی خارجی در شامگاه ششم جدی سال 1358 خورشیدی ( 28 سال قبل از امروز) خطاب به مردم افغانستان ایراد نمود و فردای همان روز مردم شهر کابل وقتی به کوچه های شهر قدم گذاشتند به سیلی از افراد نیرو های روسی روبرو شدند.
اشغال افغانستان در 6 جدی سال 1358 واکنش های شدید امریکا و جامعه جهانی را در قبال داشت، در لحظه ورود نیرو های شوروی سابق جیمی کارتر رییس جمهور امریکا اعلام داشت که شوروی باید برای تجاوز خود بهای مشخصی بپردازد.
همچنان اعضای سازمان ملل در آواخر ماه نوامبر سال 1980 میلادی با یک صد و یازده رای موافق و بیست و دو رای مخالف و دوازده رای ممتنع، تجاوز شوروی به افغانستان را محکوم کردند و خواستار خروج نیروهای خارجی از این کشور شدند.
تحلیلگران مسایل سیاسی افغانستان روز ششم جدی را یک روز سیاه در تاریخ افغانستان و سر آغاز بد بختی ها و جنگ های سه دهه گذشته و کشتار بی رحمانه، مهاجرتها و آوارگیهای افغانها و بالاخره نقطه آغاز ویرانی و تباهی کشور می شمارند.
داکتر ودیر صافی استاد دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه کابل می گوید:" ششم جدی از نظر مردم افغانستان یک روز منحوس بود، که در آن روز در حالتی که مردم افغانستان بی خبر بودند آمدن قوای شوروی به افغانستان تحمیل شد. اما این حمله و قیام بالاخره باعث گردید تا شوروی سابق به 15 کشور مستقل تجزیه گردد."
او ادامه می دهد که در این روز اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان به خاطر رسیدن به قدرت، حتا یک تعداد دیگر اعضای حزب شان یعنی حفیظ الله امین و دوستانش را کشتند و بعد به مردم وعده های سپردند که دیگر وحشت و بربریت از بین رفته است و قانون وعدالت حکمفرما خواهد بود. ولی این وعده ها هم عملی نگردید و باز هم مردم افغانستان بهای آن را پرداختند.
او می افزاید که از پیامد های منفی این روز، دومیلیون شهید، آوارگی میلیونها افغان، ویرانی افغانستان و احیای دوباره بنیادگرایی اسلامی در لباس یا پشت پرده اخوانیت و اسلام، که چندان موقف شان در تاکتیکهای که علیه مردم به کار میبرند از چپی های رادیکال فرق ندارند، میباشند که تا امروز ما از آن خلاصی نداریم و نزدیک بود که افغانستان را به یک لانه تروریزم و بنیادگرایی جهانی مبدل سازد.
داکتر مهدی تحلیلگر مسایل سیاسی افغانستان در حالی که 6 جدی را یک روز سیاه مینامد میگوید: "در این روز ارتش شوروی وقت که همسایه افغانستان بود، به افغانستان تجاوز کرد تا یک مملکت مستقل را اشغال کند. هرچند مردم حدود یک و نیم سال پیشتر در برابر رژیم وقت که به شوروی وابستگی داشت قیام را آغاز کرده بودند، اما این اقدام شوروی ها قیام را سراسری ساخت."
او ادامه می دهد که این قیام مردم افغانستان از حمایت کشورهای خارجی برخوردار شد، اما کشور های که از قیام مردم افغانستان بر علیه شوروی ها حمایت میکردند، اهداف خود را داشتند که متاسفانه آن اهداف منفی تاثیرات خود را گذاشت و تا امروز ما متاثر از همان حمله شورویها و اهداف منفی کشور های حمایت کننده جهاد افغانستان هستیم. داکتر مهدی از یک تاثیر مثبت که تجاوز روسها و بالاخره تداوم انقلاب در افغانستان گذاشت یاد آور شده، میگوید که یک اثر مثبت که بعد از تجاوز ما میتوانیم آن را در افکار مردم احساس کنیم، این است که تفکر سیاسی مردم رشد کرد و سطح آگاهی مردم اندکی بالا شده است.
یکی دیگر از پرسشهای در فکر اکثریت مردم خطور می کند، این است که امروز هم بعد از سه دهه جنگ و میلیونها شهید و زخمی و معلول، باز هم نیروهای خارجی در افغانستان حضور دارند و هنوز هم بیشتر امور کشور ما از طرف خارجی ها اداره میشود. ودیر صافی می گوید که هم چنان سلسله مداخلات خارجی در افغانستان قطع نشده است، چه به بهانه راست ویا چپ یا هم بنیاد گرا ها و تروریزم مردم ما امروز هم از موجودیت خارجیها در امان نمانده اند. خصوصا این که رقیب سابق اتحاد شوروی پیش قراولی این حضور رابه عهده دارد، اما باز هم این حضور خارجیها در افغانستان به موافقت همسایه های افغانستان و جامعه ملل انجام پذیرفته است و با تجاوز دیروز فرق دارد. داکتر مهدی حضور امروزی نیرو های خارجی را در افغانستان متفاوت از حمله 6 جدی شوروی سابق دانسته می گوید که حضور نیروهای شوروی سابق در افغانستان مورد تایید و حمایت جامعه جهانی نبود، در حالی که حضور امروز خارجیان در همسویی با جامعه جهانی قراردارد و خاصتا کشورهای همسایه این حضور را تایید کرده اند.
ببرک کارمل در آخرین روز های حیاتش در بندر حیرتان در یک مصاحبه اختصاصی با یکی از رسانه های خارجی گفته بود "رویداد های گذشته به من نشان داد که با اتکا به هیچ کشور خارجی نمی شود که ترقی و سعادت را در افغانستان پیاده کرد."

 


 

ششم جدی سرآغازجنگها و بحران

 

"اینجانب ببرک کارمل به مناسبت سقوط مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی حفیظ الله امین، این جاسوس سفاک امپریالیزم امریکا و دیکتاتور جبار و عوام فریب، به شما هموطنان عذاب دیده مستضعف افغانستان که تاکنون در زیر یوغ جلاد آدمکش و شیاد تاریخ، حفیظ الله امین و امینی ها قرار داشتید، درود می فرستم و شادباش می گویم." این متن اولین بیانیه ببرک کارمل بود که از امواج یک رادیوی خارجی در شامگاه ششم جدی سال 1358 خورشیدی ( 28 سال قبل از امروز) خطاب به مردم افغانستان ایراد نمود و فردای همان روز مردم شهر کابل وقتی به کوچه های شهر قدم گذاشتند به سیلی از افراد نیرو های روسی روبرو شدند.
اشغال افغانستان در 6 جدی سال 1358 واکنش های شدید امریکا و جامعه جهانی را در قبال داشت، در لحظه ورود نیرو های شوروی سابق جیمی کارتر رییس جمهور امریکا اعلام داشت که شوروی باید برای تجاوز خود بهای مشخصی بپردازد.
همچنان اعضای سازمان ملل در آواخر ماه نوامبر سال 1980 میلادی با یک صد و یازده رای موافق و بیست و دو رای مخالف و دوازده رای ممتنع، تجاوز شوروی به افغانستان را محکوم کردند و خواستار خروج نیروهای خارجی از این کشور شدند.
تحلیلگران مسایل سیاسی افغانستان روز ششم جدی را یک روز سیاه در تاریخ افغانستان و سر آغاز بد بختی ها و جنگ های سه دهه گذشته و کشتار بی رحمانه، مهاجرتها و آوارگیهای افغانها و بالاخره نقطه آغاز ویرانی و تباهی کشور می شمارند.
داکتر ودیر صافی استاد دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه کابل می گوید:" ششم جدی از نظر مردم افغانستان یک روز منحوس بود، که در آن روز در حالتی که مردم افغانستان بی خبر بودند آمدن قوای شوروی به افغانستان تحمیل شد. اما این حمله و قیام بالاخره باعث گردید تا شوروی سابق به 15 کشور مستقل تجزیه گردد."
او ادامه می دهد که در این روز اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان به خاطر رسیدن به قدرت، حتا یک تعداد دیگر اعضای حزب شان یعنی حفیظ الله امین و دوستانش را کشتند و بعد به مردم وعده های سپردند که دیگر وحشت و بربریت از بین رفته است و قانون وعدالت حکمفرما خواهد بود. ولی این وعده ها هم عملی نگردید و باز هم مردم افغانستان بهای آن را پرداختند.
او می افزاید که از پیامد های منفی این روز، دومیلیون شهید، آوارگی میلیونها افغان، ویرانی افغانستان و احیای دوباره بنیادگرایی اسلامی در لباس یا پشت پرده اخوانیت و اسلام، که چندان موقف شان در تاکتیکهای که علیه مردم به کار میبرند از چپی های رادیکال فرق ندارند، میباشند که تا امروز ما از آن خلاصی نداریم و نزدیک بود که افغانستان را به یک لانه تروریزم و بنیادگرایی جهانی مبدل سازد.
داکتر مهدی تحلیلگر مسایل سیاسی افغانستان در حالی که 6 جدی را یک روز سیاه مینامد میگوید: "در این روز ارتش شوروی وقت که همسایه افغانستان بود، به افغانستان تجاوز کرد تا یک مملکت مستقل را اشغال کند. هرچند مردم حدود یک و نیم سال پیشتر در برابر رژیم وقت که به شوروی وابستگی داشت قیام را آغاز کرده بودند، اما این اقدام شوروی ها قیام را سراسری ساخت."
او ادامه می دهد که این قیام مردم افغانستان از حمایت کشورهای خارجی برخوردار شد، اما کشور های که از قیام مردم افغانستان بر علیه شوروی ها حمایت میکردند، اهداف خود را داشتند که متاسفانه آن اهداف منفی تاثیرات خود را گذاشت و تا امروز ما متاثر از همان حمله شورویها و اهداف منفی کشور های حمایت کننده جهاد افغانستان هستیم. داکتر مهدی از یک تاثیر مثبت که تجاوز روسها و بالاخره تداوم انقلاب در افغانستان گذاشت یاد آور شده، میگوید که یک اثر مثبت که بعد از تجاوز ما میتوانیم آن را در افکار مردم احساس کنیم، این است که تفکر سیاسی مردم رشد کرد و سطح آگاهی مردم اندکی بالا شده است.
یکی دیگر از پرسشهای در فکر اکثریت مردم خطور می کند، این است که امروز هم بعد از سه دهه جنگ و میلیونها شهید و زخمی و معلول، باز هم نیروهای خارجی در افغانستان حضور دارند و هنوز هم بیشتر امور کشور ما از طرف خارجی ها اداره میشود. ودیر صافی می گوید که هم چنان سلسله مداخلات خارجی در افغانستان قطع نشده است، چه به بهانه راست ویا چپ یا هم بنیاد گرا ها و تروریزم مردم ما امروز هم از موجودیت خارجیها در امان نمانده اند. خصوصا این که رقیب سابق اتحاد شوروی پیش قراولی این حضور رابه عهده دارد، اما باز هم این حضور خارجیها در افغانستان به موافقت همسایه های افغانستان و جامعه ملل انجام پذیرفته است و با تجاوز دیروز فرق دارد. داکتر مهدی حضور امروزی نیرو های خارجی را در افغانستان متفاوت از حمله 6 جدی شوروی سابق دانسته می گوید که حضور نیروهای شوروی سابق در افغانستان مورد تایید و حمایت جامعه جهانی نبود، در حالی که حضور امروز خارجیان در همسویی با جامعه جهانی قراردارد و خاصتا کشورهای همسایه این حضور را تایید کرده اند.
ببرک کارمل در آخرین روز های حیاتش در بندر حیرتان در یک مصاحبه اختصاصی با یکی از رسانه های خارجی گفته بود "رویداد های گذشته به من نشان داد که با اتکا به هیچ کشور خارجی نمی شود که ترقی و سعادت را در افغانستان پیاده کرد."

 


میراث شوم 6 جدی را از فرهنگ سیاسی مان بزداییم
 

تجاوز ارتش سرخ شوروی به افغانستان در ششم جدی 1358 هجری خورشیدی، نه تنها ظرفیتهای ترقیخواهانه کشور ما را به پیمانه بیسابقه ای به تباهی کشاند، بلکه بر دستاورد صد ساله بشریت در ساحه حقوق بین الدول نیز خط بطلان کشید و در نهایت ستاد مرکزی توطئه گران را در زادگاهش محکوم به زوال ساخت.
زمینه سازی این تهاجم خونبار، با تلاش "حزب دموکراتیک خلق افغانستان" برای تحمیل اراده سیاسی اش با کودتای خونين 7 ثور 1357 هجری خورشیدی آغاز شد. "حزب دموکراتیک خلق" با سوء استفاده از ارزش کبیر عدالت و گستردن خوان وعده های تحقق ناپذیر، سفسطه آمیز ترین نمادگرایی سیاسی را علم کرد. حزب دموکراتیک خلق با رفتارهای ضد اجتماعی بیمارگونه اش، ملیونها انسان افغانستان را با شریرانه ترین راهبردها به خاک و خون کشاند و با حذف حق "نه" گفتن در برابر منطق کودتاچیان آهنگ برده ساختن ملتی نمود. کودتاچیان 7 ثور با اِشراف به این واقعیت که چیزی بیشتر از یک گروه کوچک و منزوی در جامعه نیستند، ده ها هزار انسان بی گناه را به ظن دشمنی بالقوه و احتمالی، زندانی و سر به نیست گردانیدند و با به اجرا درآوردن ریکارد بیسابقه ای از نخبه کشی، کاری ترین ضربتها را برساز و کار نوپای پویایی جامعه وارد آورند."حزب دموکراتیک خلق" با تقدیس مواضع سیاسی خود، قهرمان سازی رهبران و انفجار خودکامگی اعضایش؛ کمترین اعتراض مردم روستاها را با قتل عامها پاسخ گفت. کودتاچیان که سرمست از حمایت "لایزال" شوروی بودند، جفاکاری را بدانجا رسانیدند که اعتراضات محلی به قیامهای سرتاسری مبدل گردیدند. شورشهای خشماگین مردم و ناکامیهای پی درپی در پیاده ساختن مشیهای ناسخته حزب، نا سورهای پارینه ی نفاق در حزب را ملتهب تر گردانید. دیگر مغزهایی که جز زهر تراوشی و دستهایی که جز گلوله تحفه ای نداشتند، شقاوت شان را از "رفقا" نیز دریغ نکردند؛ تا آنجا که " شاگرد وفادار" ، استاد " نابغه " اش را کشت، تصفیه فزیکی داخلی در حزب ابعاد مهار ناپذیر یافت.
دولت شوروی با نگرانی روز افزون از تحولات صاعقوی در منطقه و جلوگيری از سقوط محتوم دولت دست نشانده اش در افغانستان در شب شش جدی 1358 بر سر زمین ما يورش نظامی کرد. 
طراحان و مجریان "مرحله تکاملی انقلاب ثور" که تجارب کافی ای از پیامدهای انقلابیگریهای کاذب شان داشتند، در پناه ارتش سرخ فکرمی کردند هرگاه از ترهات انقلابی شان د رگذرند، می توانند از حاکميت وابسته ای خود و از "ساحه نفوذ" حاميان خويش دفاع بکنند. همان بود که بخش مهم " فرامین هشتگانه انقلابی" قانوناً و در عمل منسوخ قرار داده شدند و تاکتیکهای خود فریبانه "جبهه پدر وطن " و بعدها "مصالحه ملی" روی دست گرفته شدند. اما دیگر کار از کار گذشته بود و ملتی علیه بیگانه و ایادی اش قیام کرده بود. اشغالگران و گماشتگان داخلی شان راهبرد نظامی "زمین سوخته" را جهت تجرید چریکهای مقاومت روی دست گرفتند، تا مردم روستا یا به قلمروهای تحت حاکمیت رژیم بکوچند و یا به کشورهای همسایه فرار بکنند. ملیشه سازی به حیث یک قاعده رونق یافت و سنگ بنای تالانهای قومی و انارشی ای که تا امروز هستی کشور را تهدید می کند گذاشته شد. در نتیجه این بیدادگریها بیش از یک ملیون انسان بیگناه جان باختند، بخش اعظم تاسیسات زیربنایی نابود گردیدند و صد ها هزار نفرمعیوب شدند. دستگاه استخبارات با چنان قدرتی توسعه داده شد که خود دولتی در درون دولت بود. در طی عمر این رژیم از جمله 150000 نفری که در این دستگاه مورد بازجویی قرار گرفته اند، همه به نحوی از انحا مورد بد رفتاری و شکنجه قرار گرفته اند. نخبه کشی به جای زندانی ساختن بی رویه هدف و شکنجه سیستماتیک و "علمی" جانشین شکنجه بدوی و غیرموثر گردید. کارکرد دستگاه اداری رژیم در مراکز برخی شهرهای بزرگ به یمن سیلان صدورگازطبیعی به "همسایه بزرگ شمالی" و وامهای سنگین دولتی از شوروی تامین می گردید که در کلیت آن سیمای یک اقتصاد "رنتیر" و مستمری خوار را به کمالش رسانید.

رسیدن پای سربازان سرخ به افغانستان همه مقدمات لازم برای یک جنگ نیابتی کامل را در این کشور فراهم گردانید. در اوج جنگ سرد، هیچ دستاویزی برای مداخله کشورهای غربی بهتر از حضور گسترده نظامی شوروی در این کشور بیطرف نبود. مهاجرت در کشورهای همجوار، محرومیت و اضطرار اقتصادی، قطع رابطه طولانی با هر نوع شغل مولد، زندگی جنگی طولانی و جدا ازمردم، در پهلوی سرازیر شدن ملیاردها دالر کشورهای غربی وایدئولوژیهای مصرفی جنگ سرد، منویات شریفانه مجاهد یا سرباز آزادی افغانستان را دچار استحاله ساخت و شخصیت وی را دچار از خودبیگانگی فرساینده ای گردانید. در چنین جوی است که راهبرد نظامی "زمین سوخته" شوروی، راهبرد معارض نظامی "سبوتاژی" مورد حمایت غرب را بر ضد خود بر می انگیزد. مجاهدان راستين وطن را در این شبکه عنکبوتی چنان سرسام می گردانند که اثرات آن تا امروز هویدا می باشد.

کودتای 7 ثور1357 هجری خورشیدی و به ویژه تهاجم نظامی شوروی به افغانستان در 6 جدی 1358 هجری خورشیدی، بدترین عقبگرد در تاریخ معاصر افغانستان بوده و پیامدهای آن با اندک تفاوتهایی، تا امروز توسط نقش پردازان داخلی و خارجی مختلف تکرار می شود.

حمله 6 جدی سال 1358 هجری خورشیدی ارتش سرخ به افغانستان سابقه بدی در تاریخ حقوق بین الدول نیز ایجاد نمود و دستاوردهای صد ساله جامعه بین المللی و به ویژه منشور و نقش ملل متحد را در دفاع از حاکمیت ملی کشورهای کوچک و فقیر متزلزل گردانید. شوروی این حمله به افغانستان را تحت عنوان "دفاع از انقلاب" انجام داد و عملاً يک کشور ظاهرا" مستقل و بی طرف را اشغال نمود. فقط اندکی پس از زوال رژیم شوروی در عصر جهانی شدن اقتصاد نیولبرال که حاکمیتهای ملی را مخل اراده اش می پندارد، واژه "مداخله نظامی بشردوستانه" در قضیه یوگوسلاویا به وجود آمد. عراق نمونه ی درد انگیز دیگری از عدم احترام به منشور ملل متحد و حاکمیت ملی کشورها به شمار می رود. یکی از عوامل بسیار مهم در زوال نظام شوروی حمله آن کشور به افغانستان می باشد.

حمله شوروی به افغانستان ضربه کاری ای بود که همه تلاشهای ابتدایی پس از تشکیل دولت مستقل افغانستان در سال 1919 میلادی را دچار استیصال خطرناکی گردانیده است. مسلماً در فرود آمدن این ضربت مردم افغانستان مقصر نیستند، اما برای ایستادن روی پاهای شان مسئوولیت دارند. درک عوامل ادبار و فقدان سرمایه اجتماعی اعتماد، هرگاه نتواند منبع پیروزی باشد، دست کم انگیزه ای قوی برای غلبه بر موانع شده می تواند. محکوم نمودن تجاوز خارجی، به فراموشی نسپردن جنایات جنگی و جرایم ضد بشری ای که پس از کودتای هفت ثور 1357 تا کنون ادامه دارد، ایستادگی روی اصل صلح مبتنی بر عدالت، پرهیز از تعمیق نفاق و چاره جویی سازنده برای التیام بخشیدن به زخمها، افقهای گسترده ای را جهت رسیدن به یک همرایی ملی فرا روی ما قرار می دهند. نخبگان ملی و ترقیخواه کشور با حرکت از این ایستگاه و با تاکید بر اصل حقوق شهروندی و سرزمین مشترک می توانند طلسم تفرقه و نفاق را بشکنند.

ملیونها انسان ساده و بینوا و هزاران نخبه میهن دوست جان شان را در راه دفاع از آزادی افغانستان فدا کردند. دفاع از آرمان آنها دینی است که بر دوش زندگان سنگینی می کند و باید مجدانه و شرافتمندانه ادا گردد.

درود بر روان پاک همه شهدای راه آزادی !
درود برهمه زندگانی که در راه آزادی افغانستان جانفشانی می کنند!