آرشیف
<روایتِ شیخ عطار، از افشای راز معاشقۀ دو دلدار>
امیر حارث پس از آنکه از بخارا، به بلخ عودت کرد، تمام تلاش خود را متمرکز به این ساخت که اسناد بیشتر و قویتری دال بر مناسبات عاشقی خواهرش با بکتاش فراهم آوَرَد.
و این در حالی بود که با افشا شدن آن سِرِّ سَر به مُهر به وسیلۀ رودکی، در جشن امیر نصر سامانی موضوع، به گوش عدهای از همراهان حارث – که در سفر بخارا با وی همرکاب بودند – نیز رسیده بود. اما همسفران امیرحارث، به خاطر اینکه مبادا مورد خشم قرار گیرند، بر لب مُهر سکوت زده بودند. هر چند طرز رفتار توأم با اندوهگین بودن و حرکات غضبآلودِ برادرِ رابعه، سوالاتی را نزد یک عده از اهل دربار، به بار آورده بود.
رابعه به بکتاش نامه های عاشقانۀ زیادی را ذریعۀ دایه خود (سلمه) گسیل داشته بود. بکتاش آن نامه ها و اشعار عاشقانه را، گرامی تر از جانش با خود حفظ و در داخل درجی قرار داده و قفل زده بود.
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری به سلسلۀ بحثی که ضمن حکایت شاهدخت رابعۀ بلخی در الهی نامه آورده، عامل افشای راز معاشقۀ رابعه و بکتاش را بدینگونه به دست شرح سپرده است:
هر آن شعری که گفته بود آن ماه
فرستاده برِ بکتاش آنگاه
نهاده بود در دُرجی به اعزاز
سرش بسته که نتوان کرد سرباز
رفیقی داشت بکتاش سمن بر
چنان پنداشت کان دُرجیست گوهر
سرش بگشاد وآن خطها فرو خواند
به پیش حارث آورد و برو خواند
دل حارث پر آتش گشت ازان راز
هلاک خواهر خود کرد آغاز!
طوری که شیخ عطار گفته، یکی از گرفتاران بیماری حسد که علیالظاهر خود را رفیقِ نزدیکِ بکتاش وانمود میکرد، آن درج را به پندار آن که شاید مملو از جواهرات باشد، دزدید و با خود به خلوتی برد و با کشودن آن، نگریست که د رآن نه زری انباشته است و نه هم گوهری؛ بل صندوق، مشحون است از تعداد معتنابهی اوراق! کنجکاوانه به مرورِ صفحاتِ برخی از آنها پرداخته، دریافت که نامههای عاشقانۀ خواهرِ شهریاراست. آنگه، تعدادی از آنها را، به طمعِ دریافتِ صله یا پاداش، با خود گرفت و به نزد امیر حارث شتافت!
همین که چشم برادر رابعه به نامههای خواهرش افتاد، آتش خشمش فروزانتر شد و ناقراری اش بیشتر…!
در این بخش نوشته، بی مناسبت نخواهد اندکی از بیماری حسد نیز گفته آییم، پدیدۀ زشتی که به فارسی آن را رشک مینامند و آن يكى از بيمارى هاى خطرناكى است كه متاسفانه عدۀ زیادى گرفتار دام آنند و كمتر كسى را میتوان یافت كه از آن پيراسته باشد.
حسد اقسام مختلفی دارد که نمّامی یکی از آنهاست. سخن چینی و به عبارت دیگر: "جاسوسی" برای فرادستان و یا ارباب اعتبار، یکی از صفات رذیلهای است که از پليدى و بدخواهى حسود ريشه مىگيرد، زيرا حسد ورزیدن يكى از شیوههایی است که برای بيرون آوردن نعمتى از دست كسى، تلاش مذبوحانه به خرج میدهد.
موثرترین راه ايجاد شكاف ميان دو متحد، خیانت و سخن چينى است. با این پدیدۀ مذموم، دودمانى نابود مىگردد، شهرى به آتش کشیده میشود و ملتى از ميان میرود.
چنان که آن نامرد، یا نا رفیق فتنه گستری که در چنگال اختاپوت بیماری حسد گرفتار بود، نه تنها نتوانست عروج جایگاه بکتاش را تحمل کند و مراودۀ عاشقی بکتاش را با خواهر حکمروای بلخ برتابد، بل این پندار ناجوانمردانه را نیز بر سر پروراند که هرگاه موضوع دلدادگی شاهدخت به بکتاش را به برادرش (امیرحارث) برساند، هم برخوردار از پاداش ارزشناکی خواهد شد و هم زمینۀ تقربش به دربار بیشتر فراهم خواهد گشت!
نا رفیقِ نامرد، با اینکه نیک میدانست از پی تسلیم دادن نامه های عاشقانۀ رابعه به فرمانروا، محشری به پا میگردد و حارث کمر به قتل خواهر و بکتاش میبندد، معهذا نه تنها از این شماتت ابا نورزید، بل مصداق این سخن قرآنی قرار گرفت که:
"وان تصبكم سيئة يفرحوا بها؛(1) اگر به شما زيانى برسد، آنان خشنود مىشوند."
از همین روست که گفته اند: سخن چینی یکی از نشانههاى حسود، است. او در ميان مردم آتش افروزى مىكند و دوستى دوستان را به دشمنى تبديل مىسازد و آنان را به جان يك ديگر مىاندازد؛ تا از هر طرف كه شود كشته، سود او باشد.
طوری که بعداً مطالعه خواهید کرد، سرانجام شیطنت آن حاسد و نارفیق بود که دو دلدادۀ پاکباز به مصیبتی بزرگ و دردناکی مواجه شدند.
از این داستان میتوان درس بزرگی آموخت و آن عبارت میباشد از حفظ راز! شیخ عطار نیشابوری بیشتر بر سر نامردی رفیق بکتاش مکث کرده است.
در بحث قبلی اشارتی داشتیم مبنی بر اینکه رودکی با بر ملاساختن راز عشقی که در ابتدا برای شاهدخت آسان معلوم میشد، اما بر عکسِ تصور، دیده شد که در آن "افتاد مشکلها"!
مشکل بزرگ از سوی برادرِ رابعه بود که دلدادگی خواهر را برای غلامش، مایۀ ننگ بزرگ برای خود و خانوادۀ خود تلقی میکرد و مایۀ شرمساری و رسوایی…!
طوری که مینگریم دو فرد عامل گسترانیدن مغیلان درد سر، در گذرگاه عشق رابعه و بکتاش، شدند؛ یکی: سهواً و دیگری عمداً
یکی: استاد سخن رودکی سمرقندی،
دوم: نا رفیقی از رفیقان بکتاش، که از خوش قلبی وی سوء استفاده کرد!
اولی، از اثر مصیبت شُرب باده و از فرط مستی،
دومی، از اوج حسد و طمع دریافت صله و از منتهای پستی…!
اقدامی که بهانه ای شد برای اتخاذ تصمیم خطرناک از سوی امیر بلخ!
این بهانه را غلامی که به دزدی بر صندوقچۀ سربستۀ بکتاش دست یافته و نامه ها و اشعار دختر را به دست آورده، فراهم می دارد. امیر غیرت ورز خشمگین از بدنامی خواهر بنا به سنت قبیله ای دستور میدهد که نخست، بکتاش را به سیهچالی بیفگنند و تصمیمش در مورد خواهر- که از نظر وی لکۀ ننگی بر دامن دودمانش شده بود- آن میشود که: طومار زندگی وی را با شدید ترین مجازات، از صفحۀ هستی برچیند!
…………………
1- آیۀ 120 سورۀ مبارکۀ آل عمران،
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور