آرشیف

2014-11-17

عزیزه عنایت

شب ظلمانی
به استقبال ازشعر,شاعر خوش قریحه محترم حسن شاه فروغ به عنوان ( ازچه با توپ وتفنگ )

 

د شمنــان انــد, پــی فــرصت نـالانی مـا
سود جویند, از این وضع پــریشـانـی مـا

آرزوخـاک شــدوغنچه نـدیـد روی چمـن
به مشا می نــرسـد عطــرگل افشـانی مـا

کشتی راحـت وآسـایـش ملــت بشکـسـت
غرق گرداب غم است کشتی طوفانی مـا

توسن یــا س فلک تــاخـت به وادی امیـد
سحــری نیست, پی ایـن شب ظلمانی مـا

خوش سرود شاعرما اینهمه مردم زکجـاسـت؟
( زچه با توپ وتفنگ اند به مهمانی مـا)

گله ازدشمن وبیگانه نـداریم که دوســت
شــده از ظلم وجفــا بــاعث ویــرانـی ما

هموطن راه نجات است کنون وحدت ما
ورنــه دیگــر نــدهــد سود, پشیمـانی ما

ســر شکستـنـد نیاکان برهی حفـظ وطن
پس کجــا شــد همــان همت افغانی مـا ؟

پـا سبانیی وطـن فرض بود بر همه گان
ایـن رســوم است زمیــراث نیا کانی ما

اتفاق است (عزیزه)رهی توفیق ونجات
ورنه مـا ئیم و این بی سر و سامانی ما

1/6/2012 –
هالند