آرشیف

2024-2-14

محمداکرام اندیشمند

سی و پنجمین سالروز خروج قوای شووری

 

امروز بیست و ششم دلو 1402 خورشیدی برابر با سی و پنجمین سالروز خروج قوای شوروی از افغانستان است. آخرین قطعات نظامی شوروی روز بیست و ششم دلو 1367 خورشیدی، افغانستان را پس از 9 سال جنگ ترک کردند. جنرال بوریس گروموف فرمانده این نیروها در افغانستان، آخرین نظامی شوروی بود که از پل حیرتان با پای پیاده عبور کرد و آنسوی پل  پسرش را که به استقبالش آمده بود، در آغوش گرفت.

دکتور نجیب الله آخرین رهبر و زمام دار حزب دموکراتیک خلق در این روز(26 دلو1367)حين خروج آخرين دسته هاي قشون شوروي خطاب به سربازان و افسران این قشون گفت:

«سربازان انترناسيوناليست بعد از اجراي وظيفۀ انترنا سيوناليستي شان به وطن صلحدوست خودعودت مي نمايند….. ما در برابر شما فرزندان شجاع کشور لنين به خاطر همۀ آنچه براي مردم افغانستان، براي انقلاب ثور انجام داده ايد، به خاطر مردانگي و شجاعت و هم بخاطر مهرباني و انسانيت شما سرتعظيم فرودمي آوريم.»

سه سال بعد، دکتورنجیب الله در تجلیل از پنجمین سالگرد اعلان سیاست مصالحۀ ملی بروز 25 جدی 1370(15جنوری 1992) با صدور فرمان رسمی، روز 26 دلو 1367 را روز نجات ملی و جشن ملی اعلان کرد و در فرمانش نوشت:

«روز 26 دلو که مصادف به بیرون رفت آخرین  سرباز اتحاد شوروی از جمهوری افغانستان میباشد به حیث روز نجات ملی اعلان می گردد. از این  روز تاریخی که رخصتی عمومی میباشد همه ساله بمثابه جشن ملی مردم افغانستان تجلیل شایسته بعمل می آید.»

علی رغم آنکه فرمان وی نه در فردای روز خروج قوای شوروی بلکه سه سال پس ازآن، در زمانی صادر گردید که کشور و دولتی به نام شوروی وجود نداشت؛ اما نکتۀ قابل پرسش و بحث، دیدگاه و سیاستِ او در مورد خروج قوای شوروی در نخستین سالهای رهبری او در حزب و دولت است. آیا دکتور نجیب، دولت شوروی را وادار به خروج نیروهای شان از افغانستان ساخت یا اینکه شوروی ها خروج قوای خود را به او تحمیل کردند؟

دکتورنجیب الله شش ماه پس از اعلان مصالحۀ ملی (جدی1365)به این پرسش خبرنگار تلویزیون امریکا که اگر جنگ ادامه یابد آیا قوای شوروی به کشورشان باز می گردند، گفت:

«تا کنون ده بار به این سوال پاسخ داده ام. فکر می کنم که دوستان امریکایی ما بطی الانتقال هستند. به هر حال، یکبار دیگر تکرار می کنم که اگر مداخله و تجاوز از بیرون قطع گردد، اگر موافقات ژنو به امضاء برسد و اگر مصالحۀ ملی به توافق و مؤفقیت بیانجامد، یک سرباز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کشور ما باقی نخواهند ماند و به کشور صلحدوست شان عودت خواهند کرد.»

با توجه به این واقعیت ها که دکتورنجیب الله خروج قوای شوروی را به اما و اگر های بسیاری که هرگز برآورده نشد مشروط می ساخت و در مسکو از خروج قوا، چه با امضاء و چه بدون امضای توافقنامۀ ژنو سخن می رفت، آیا خروج قوای شوروی به نجیب الله تحمیل شد؟

 

آنتونیوجیوستوزی نویسنده و پژوهشگر انگلیسی می نویسد:

«منابع شوروی ادعا می کنند که دولت افغانستان واقعاً باور نمیکرد ارتش سرخ از این کشور خارج شود و اقداماتی که برای مقابله با مجاهدین توصیه شده بود تا آخرین روزها به کار گرفته نشد. در واقع، به نوشته ا. بوروویک، کار گزاران حزب و دولت به هیچ وجه نمیخواستند شورویها خارج شوند. شخص نجیب الله هم به نظر نمی رسید کاملاً به شانس خود باور داشته باشد. پیش از هر چیز او سعی کرد طرح شوروی ها را برای آغاز خروج نیروهای شان در اپریل 1987(حمل 1366)خنثی کند، اما پس از آن تصمیم به خروج سپاه چهلم شوروی، در سال بعد بر او تحمیل شد. بر اساس گزارشها، وی در جنوری1989(جدی1367)از شورویها خواست تا3000از5000 نیروی خود را باز پس به قندهار بفرستند تا در نجات شهر که به محاصره درآمده بود کمک کنند. وی دو ماه بعد خواستار مداخلۀ نیروی هوایی شوروی در جلال آباد شد که جنگ مهمی در آنجا جریان داشت.»

گورباچف نیز این مطلب را بیست سال پس از خروج قوای شوروی تأیید می کند که نجیب الله در آغاز به خروج قوای شوروی از افغانستان باور نداشت:

«من (گورباچف) با نجیب در تاشکند ملاقات کردم. او اعتماد به نفس نبود و باورش نمی آمد که ما به طور جدی(برای خارج شدن) تصمیم می گیریم. همه منتظر بودند که گویا ما از افغانستان بیرون نمی شویم. ولی لازم نبود که باقی می ماندیم.»

مؤلفین کتاب خیانت به سوسیالیزم، “روجرکیران” و “توماس کنی” از مخالفت نجیب الله با خروج بدون قید و شرط از افغانستان سخن می گویند:

«در پایان، نجیب الله، مخالفان تجدید نظر طلبی در رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی و ارتش و متحدینی چون کوبا و انگولا به مخالفت باعقب نشینی (قوای شوروی از افغانستان بدون شرط بر خاستند.»)

اگر خروج نیروهای شوروی از افغانستان به دولت حزب دموکراتیک خلق و رهبر آن دکتورنجیب الله تحمیل شد، آیا این به معنی رویگردانی شوروی ها از این دولت و رئیس آن بود؟

هر چند شوروی ها پس از خروج نیروهای شان با ارسال کمک های هنگفت نظامی و مالی تا سه سال دیگر موجب بقای حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و دکتور نجیب الله در رهبری این حاکمیت شدند، اما در واقع آنها نخستین گام را در رویگردانی از نجیب الله و دولت حزب دموکراتیک خلق با امضای توافقنامۀ ژنو و سپس خروج قوای خود برداشتند. شوارد نادزه وزیر خارجه شوروی که در پای این توافقنامه با همتای امریکایی خود به عنوان تضمین کنندگان امضاء گذاشت، بعداً از خیانت با نجیب الله سخن گفت:

«من در وقت امضای این قطع نامه احساس بدی داشتم و این کار برایم به شدت مشکل می نمود. و در راه برگشت در طیاره فهمیدم که ما با نجیب الله خیانت کردیم.»

 

چرا شوروی هاچنین کردند؟

یکی از افسران شوروی متخصص علوم فلسفی در آگست 1987 در تحلیل مفصلی از اوضاع افغانستان و حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، سیاست مصالحۀ ملی و مسیر تحولات آینده را به دیمتری یازوف وزیر دفاع شوری نوشت و از شکست محتوم حزب دموکراتیک خلق و حاکمیت آن سخن گفت:

«هرگاه تجزیه و تحلیل وضع حزب دموکراتیک خلق را بر پایۀ پدیده های واقعی انجام دهیم، نه بر پایۀ گزارش های خبرنگاران صدا و سیمای(رادیو تلویزیون) اتحاد شوروی؛ روشن میگردد که این حزب متشکل از اعضا نبوده، بلکه “حزب کارتهای عضویت” کسانی است که تنها در پی منافع شخصی خود اند. حزب دموکراتیک خلق به گونۀ عینی در راه نابودی سیاسی خود گام برمیدارد. هیچ عملی که متوجه در راستای آن باشد که به این حزب از نفس افتاده روان دو باره ببخشد؛ رهگشا نخواهد بود. مساعی نجیب در این راستا میتواند تنها کُشت و کُشتار و خون ریزی را در کشور افزایش دهد. مگر در هیچ صورت از مرگ  حزب  جلوگیری نمی تواند. در این اوضاع بایست مساعی را نه در دامن زدن به آتش به خاطر نجات حزبی که مرگ آن محتوم است؛ بلکه در ایجاد زمینه برای رسیدن به اهداف استراتیژیک خود متمرکز سازیم.»

نیروهای شوروی دردسمبر 1979 در دفاع از دولت حزب دموکراتیک خلق وارد افغانستان شدند و بیش از 9 سال درجهت بقای این دولت و استحکام آن جنگیدند. اما در 1988 بدون دسترسی به این هدف و بدون اخذ هیچ تضمینی در بقای دولت حزب مذکور، افغانستان راترک کردند. روس ها گام آخر را باقطع تمام کمک های مالی و نظامی درآغازحاکمیت بوریس یلتسن برداشتند. صرفنظر ازاینکه درآن زمان دیگر کشوری به نام شوروی وجود نداشت و حزب کمونیست شوروی حاکم نبود، اما همان اعضای حزب وهمان جنرالان ارتش سرخ و افسران و ماموران کی. جی. بی دولت روسیه را به عنوان وارث شوروی دردست داشتند. این ها به دکتورنجیب الله و حزب دموکراتیک خلق پشت کردند؛ نه آنکه نجیب الله از آنها روی گشتاند.

قطع کمک های روسیه، نجیب الله و دولت او را بسوی شکست و فروپاشی برد. به قول جنرال ولانتین ورنیکوف، سقوط حکومت نجیب الله نتیجۀ قطع کمک های مسکو بود:

«زمانیکه ما خارج شدیم حتی نجیب الله به این باور نداشت که نیروهای مسلح افغانستان در برابر اپوزیسیون تاب خواهند آورد. ولی باوجود این آنها در طول سه سال مؤفقانه در برابرحملات آنها مقاومت نمودند، تا زمانیکه ما با آنها از نظر تخنیکی و مهمات کمک می کردیم. بعداً یلتسین گفت: کمک ها را قطع کنید! ونجیب الله مجبور گردید مقام خود را تسلیم نماید.»

مؤلفین روسی افغانستان در منگنه ژئوپو لتیک معتقد اند که دولت نجیب الله پس از قطع کمک های مسکو و به قول آنها پس از خیانت سیاسی ازسوی رهبری نو روسیه واژگون گردید:

«دراین میان به ابتکار گورباچف و شورنادزه  گفتگوهای ژنو در راستای راهیابی صلح آمیز برای مسئله افغانستان به راه افتاد. کابل را این پیک شوک داد. اپوزیسیون (مجاهدین) دور نمای واقعی گو اینکه پیروزی ازدست رفته را احساس کرد. درزیابی و ازهم  گسستگی در دستگاه حزبی-دولتی افغانستان که گردانندگان آن آغاز به جستجوی واریانت های شخصی زنده ماندن تا مرز بر پایی تماسهای پنهانی با مجاهدان نمودند، به شدت افزایش یافت. ابعاد بزهکاری، “پول بری” به خارج، افت بازرگانی و پویایی های کاری این است مشخصات کابل آن وقت. (1988 تا 1992) با اینهم چنین بر می آمد که رژیم دارای ذخیرۀ کافی استحکام بود و تنها پس ازخیانت سیاسی ازسوی رهبری نو روسیه واژگون گردید.»

 

خروج قوای شوروی از افغانستان؛ پیروزی یا شکست؟

نیروهای شوروی از می 1988 به خروج آغاز کردند و در 26 دلو 1367(15 فبروری 1989)آخرین سربازان شوروی که درعقب شان ژنرال بوریس گروموف آخرین قوماندان ارتش چهلم قرار داشت، با عبور از فراز دریای آمو خاک افغانستان را ترک نمودند. ژنرال بوريس گروموف در حالی که معیار شکست و پیروزی را در جنگ مطرح میکند اما جنگ افغانستان را برای شوروی جنگی بدون پیروزی و شکست تلقی می کند:

«پايان هر جنگي، تعين برنده و بازنده را در بستگي از مقاصدي که هر يک از جوانب درگير مي کوشيده اند بدست بياورند، در قبال دارد… مبنايي براي تأييد اين مطلب که سپاه چهلم شکست خورده، وجود ندارد. به همان ميزان تظاهر به پيروزي در جنگ افغانستان نيز بي پايه است.»

اگرپیروزی و شکست نیروهای شوروی در جنگ افغانستان با معیار مورد نظر جنرال گروموف ارزیابی شود، مبنای شکست شوروی در این جنگ علی رغم تردید او آشکار می گردد. شکست نیروهای شوروی، یک شکست نظامی با معیارهای کلاسیکِ شکست در یک جنگ نبود. جنگ درافغانستان برای شوروی ها جنگ با یک دولت وارتش منظم دولتی نبود که پیروزی و شکست در آن با معیارهای چنین جنگی محاسبه شود. جنگ نیروهای شوروی در افغانستان، جنگ در جهت تحمیل نظام سیاسی آیدئولوژیک بود که از سوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بمثابۀ حزب چپِ وابسته به آیدئولوژی حاکم در شوروی از طریق کودتای نظامی تشکیل شده بود.

نیروهای شوروی در واقع برای نجات این حاکمیت به افغانستان یورش آوردند و در صدد آن شدند تا از طریق نظامی نارضایتی وعصیان مردم را سرکوب کنند و به پیروزی برسند. آیا آنها به این پیروزی رسیدند؟ ژنرال گروموف آخرین قوماندان نیروهای شوروی نیز این پرسش را مطرح می کند و سپس به پاسخ آن می پردازد:

«آيا ما ميتوانيم در مجموع در جنگ افغانستان پيروز گرديم؟ عقل سليم پاسخ ميدهد که در “جنگ در برابر مردم” پيروزي ممکن نيست.»

هرگاه پیروزی نیروهای شوروی در پایان خروج این نیروها از افغانستان برمبنای اهدافی ارزیابی شود که انگیزۀ یورش این نیروها و سالهای حضور و در گیری شان را تشکیل میداد، این اهداف هرگز برآورده نشد.

شاید هیچکسی بهتر از جنرال گروموف آخرین قوماندان قوای شووری در افغانستان که سپاه چهلم شوروی نام گرفته بود، سالهای بیهودگی جنگ و اقامت این سپاه را در افغانستان به تصویر نکشد:

«من آخرين سپاهي شوروي بودم که سرزمين افغانستان را ترک ميگفتم. در اين لحظات واپسين در درونم خلاء بزرگي را احساس ميکردم، زيرا در پيش رويم آيندۀ گنگ و تاريک و درپشت سرم گذشتۀ تهي و برباد رفته را ديدم.»

بدون تردید گذشتۀ نیروهای شوروی و جنگ این نیروها در افغانستان در دهۀ هشتاد، “گذشتۀ تهی و برباد رفته” بود. “بربادی” این گذشته، نابودی فردای اتحاد شوروی سوسیالستی را تسریع کرد، هرچند که بسیاری از زمینه های این نابودی دردرون شوروی از قبل آماده شده بود.

روس ها خودشان نیز به این حقیقت معترف اند:

«هزینۀ جنگ افغانستان برای اقتصاد درماندۀ شوروی خرد کننده از کار برآمد. طی سالهای دهۀ هشتاد سده بیستم کرملین هفتادملیارد دالر روی کوهستانهای افغانستان پاشید. اقتصاد متمرکزشوروی نتوانست این هزینه رایکجا با هزینه های سرسام آور نظامی-کیهانی تحمل نماید. جنگ افغانستان به مرگ ابر قدرت شوروی مساعدت نمود. شکست شوروی در افغانستان گامی بود در راستای فروپاشی نظام شوروی.»

در طول بیش از 9 سال اشغال افغانستان از سوی نیروهای نظامی شوروی یک ملیون نظامیان شوروی بگونۀ متناوب وارد افغانستان شدند اماشمار دایمی این نیروها تا یکصد وبیست هزارنفر می رسید. وقتی آخرین سربازان شوری در 15 فبروری 1989 افغانستان را ترک کردند، نیمی از این قوای یکصد وبیست هزار نفری کشته ومجروح شده بودند. کشته ها به14453 نفر، مجروحین به 49983 تن و ناپدید شدگان به 330 نفر بالغ می گردیدند. نظامیان مقتول شوروی به همه جمهوریت های شوروی، ملت ها و اقوام مختلف در اتحادشوروی سابق تعلق داشتند. بیشترین کشته ها ازجمهوریت فدارتیف روسیه ومتعلق به ملت روس بود که شمار شان به 6888 نفر می رسید. خروج نیمی از شمار یک قوای مهاجم پس از 9 سال جنگ و اشغال بدون دسترسی به اهداف آغاز این هجوم واشغال چه چیزی می تواند تلقی شود؟ پیروزی یا شکست؟

طنز تلخ تاریخ و تکرار عبرت انگیز و شگفت آور تاریخ این است که 32 سال بعد(2023) ابرقدرت امریکا در افغانستان، سرنوشت مشابه شوروی را تجربه کرد. امریکایی ها با متحدین غربی شان و سازمان ناتو از لحاظ زمانی، دو برابر بیشتر از روس ها در افغانستان جنگیدند. بیست سال. بیشتر از روس ها در این جنگ برای استحکام دولت مورد حمایت خود، دولت جمهوری، پول هزینه کردند. تلفات نظامی امریکا هر چند به حد شوروی نبود و به چهارده هزار تن نمی رسید، اما در فرجام و پس از بیست سال، افغانستان را در حالی ترک کردند که دولت جمهوری مورد حمایت شان پیش چشمان حیرت زدۀ شان قبل از تکمیل خروج قوای شان فروپاشید، در حالی که دولت مورد حمایت شوروی بریاست دکتورنجیب الله سه سال پس از خروج آخرین قوای شوروی دوام کرد.