آرشیف

2015-4-5

استاد شاه محمود محمود

سرنوشت خزاین و گنجینه های سلاطین غزنوی و غوری به کجا انجامید؟

 

قسمت اول

مقدمه:
هزارسال را میتوان با کلام خلاصه کرد و یا هجا نمود اما نمیتوان اینهمه سال ها را لمس کرد و یا خودرا در آنها مشاهده کرد. آثار مکتوب از این همه دوره ها باقی مانده است  با فراز ونشیب قرون متمادی سخن میگوید . در آنهمه آثار داستان های را به خوانش میگیریم که از موفقیت و زنده گی راحت مردمان این خطه وسیع  با زیبایی ها در صفحات تاریخ حک نموده اند . سوگ نامه های را مرور میکنیم که نماینده گی از ویرانی و کشتار و یورش بیگانگان وهمسایگان دارد.
 زنده گی انسانها دو روی یک سکه است در یکطرف  آن مردم قرار دارد با مشکلات و دردسر هایشان ٬ خوشی ها و غم ها٬ مسکن گزینی و مهاجرت جزء زنده گی آنها بوده است چنانچه ؛ در هر مقطع زمانی که مردمان دمی آرامیده اند کشت وکار رونق گرفته و پیشه وحرفه شاخ وپنجه کشیده است .اما سایه شوم جنگ همه آرزو هارا برباد داده است . از دست دادن فرزندان و پدر و مادر و زمین و مال و ملک  همه نابود گردیده است . بار ها با کشتار دسته جمعی گرفتار آمده اند برعلاوه سیلاب و زلزله و آتش افروزی هر چند سال زنده گی آنهارا دگرگون ساخته است .
روی دیگر سکه ؛ شاهان وسلاطین  قرار داشته است با نبرد و جنگ و صلح و دهها قرار داد و مالیات و ظلم وتظلم . سوقیات و سفر بری ها برای وسعت اراضی و بدست آوردن ثروت و قدرت نمایی برای حاکمیت .
بیایید به یک نکته توجه کرد آنهمه ثروت که در جنگ ها و یا با گرفتن مالیات و دهها نام دیگر بدست آمد و چرخش حکمروایی سلاطین را به گردش آورده است  . با چه سرنوشت دچار شد  ؟
آیا توانستند با آنهمه ثروت روزگار خوشی را سپری کنند؟
آیا بازماندگانشان  با چنان ثروت به کجا ها رسیدند؟
آید روزی خواهد رسید که در اثر کوششهای باستان شناسان مانند گنجینه های باختر و آی خانم و میرزکه چشمان مان درخشش آنها را دوباره ببینند؟
اما قبل از همه مروری کوتاه و مختصر به این همه ثروت نمایم که چگونه و از کجا بدست آمد و به چه سرنوشت دچار شد .
 
تاریخچه گنجینه ها :
از صد سال به این طرف تلاش برای بدست اوردن آثار باستانی در کشور ما به همکاری باستان شناسان داخلی وخارجی در جریان است صد ها محل باستانی کشف و هزاران برگه در مورد آن رقم خورده است . این همه دست آورد ها در روشن شدن تاریخ کشورمان نه تنها بازگویی سرگذشت مردمان این کشور را  دارد ٬ بلکه  نشاندهنده تاریخ وتمدن ای است که در سطح بین المللی به خود احراز نموده است .
به گذشته ها برویم از تمدن مندیگگ در سواحل دریای هیرمند ٬ هرایه  و هده در کنار دریای کابل و آی خانم و طلاتپه و هزار سم سمنگان  در کنار دریای آمو و بت های بامیان و معابد بودایی عینک و سجاوند لوگر و دهها گنجینه باستانی در دامنه های تپه مرنجان و خیرخانه  و …… که تماما نشاندهنده فرهنگ و تمدنی را دارد که در مسیر تاریخ پا به پای تمدن های بین النهرین و مصر و هند و چین و یونان وروم  به پیش رفته است .
موقعیت افغانستان در شاهراه ابریشم و راه ادویه که اولی از چین وجاپان و دومی از هند داخل سرزمین ما شده و راه غرب و سواحل مدیترانه و دریای سیاه را در بیزانتین میگرفت . در شگوفایی فرهنک وزنده گی مردمان ما تأثیر به سزای داشت. موجودیت طلا در ۲۰۰۰ سال پیش مرهون همین موقعیت استراتیژیک جغرافیایی و اقتصادی است .
با گذشت زمان مردم آسوده حال شدند و با تاجرانی که از سوریه به چین سفر می کردند،مالیات بستند و با تاجران که در جاده مشهور ابریشم می گذشتند به تجارت پرداختند.آنان از این راه طلای زیادی اندوختندو هنر زرگری و کنده کاری طلا را رواج دادند.به این ترتیب بود که آوازه گنجهای فراوان باختر به سراسر جهان رسید.
بنابران در ۴ دهه قبل از امروز که حداقل شرایط برای تحقیق و تجسس فرهنگی مساعد بود باستان شناسان فرانسوی و انگلیسی و ایطالیوی و بالاخره روسی موفق به گنجینه های بزرگی شدند.
دورتر نمیرویم فقط ۳۵ سال قبل در اوایل زمستان سال ۱۳۵۸ هـ ش = ۱۹۷۸میلادی افغانستان دریک حالت بحرانی قرار داشت. پس از کودتای هفت ثور و سقوط دولت محمد داوود  نارضایتی ها اوج گرفت. در جای جای افغانستان گروه های مقاومت  برای مقابله باحکومت به میان آمده بودند و حکومتها یکی بعد دیگری جامه تبدیل میکرد . فقط یک روز قبل از آنکه ارتش شوروی وارد افغانستان شود، سریانیدی باستان شناس روسی توانست با یافتن یک پارچه طلا؛ به یکی از بزرگ ترین و باارزش ترین گنجینه های طلای جهان دست یافت. در این روز سریانیدی با دیدن این پارچه طلای ناب نخستین قبر را پیدا کرد.در این قبر که یک تابوت سرباز که با پوست حیوانات پوشیده شده بود قرارداشت و برفراز ان یک بام موقتی ساخته و در داخل تابوت یک شاهدخت که سرتاپا با طلا مزین شده بود آرام گرفته بود.گروه مشترک افغانستان- شوروی به رهبری سریانیدی که ده سال رابه دنبال تپه  آی خانم به دنبال بقایای تمدن یونانو باختری و کوشانی به کاوش مشغول بود باور نمی کرد که به گنجینه باختر دست یافته است.
قبرها یکی پس از دیگری پیدا می شدند.گروه سریانیدی هفت قبر را پیدا کرد که در آنها ۶ زن ۱۵تا ۴۵ سال و یک مرد دفن بودند.گمان می رفت که همه آنها در یک زمان مرده باشند. آنان موقع رفتن به قبرهای شان تحفه های شگفت انگیز طلایی با خود داشتند. نه یکی و دوتا بلکه ۲۰هزار و ۶۱۸ پارچه طلای ناب را با خود به قبرهایشان برده بودند.
اما هنگامیکه قبر هفتم را یافتند قبل از آنکه به کاوش بپردازند مجبور به ترک ساحه شدند . آنچه که بر سرآن قبر ها آمد از دیده هموطنان پوشیده نیست کاوش های های خودسرانه زورمندان و مردم محل همه را به تاراج برد. که تا امروز کسی در مورد آن آگاهی ندارد . اګر احیانا کسانی مطلع باشد از ترس نمی توانند صدای خودرا بیرون کنند. 
به همین ترتیب بالای گنجینه میرزکه قبل از آنکه پای دولت وباستان شناسی به آنجا برسد چور و چپاول شد و بخشی عظیمی آن امروز در موزیم لندن جا دارد که اجازه دیدن آن را نداریم . بنابران یادآوری گنجینه باختر  و میرزکه مشت نمونه خروار است .   اما هزار سال قبل سلاطین یی از غزنه  و غور قامت افراشتند و به ثروت اندوزی پرداختند که تا امروز جسته وگریخته مایه های ازآنها در موزیم ها وجود دارد اما آنچه محقق است همه آن گنجینه ها گویی آب شد و به دریا ریخت.
 
گنجینه های غزنویان :
دولت غزنوی در سال ۳۶۶ هـ ق = ۹۷۷ م با قیام سبکتگین در غزنه به وجود امد آنچه سبکتگین پایه گذاری نمود  دولتی بیرون از حاکمیت سامانیان بود اما محمود پسرش بنیان گذاری واقعی این دولت است کمتر سلاطین در گذشته وجود داشت که مانند او نبوغ فرماندهی داشته باشد . او سپاهی به تمام معنی عیاربود در جنگها اشتراک میکرد و از اعمال وکردار والیان باخبربود . با وجود موجودیت وزرای کاردان سبقت از همه برده بود . در تصمیم گیری استقلال داشت و در جنگ متهورانه به پیش میرفت . هدف ثروت بود ویا انتشار دین . در هر دو کامیاب بدر امد . به زور ویا به رضا؛ طرف مقابل را وادار به تسلیم مینمود . محمود هفده بار به هند تاخت آنطرف ماواالنهر را ضمیمه قلمرو خویش نمود گلیم سامانی ها چید.
در شرق برای بدست آوردن ارزوی های خویش راه کوتاه تری را انتخاب کرد و دین اسلام را مرجع شعار خویش قرار داد دهها هزار داوطلب با اردوی منظم او همنوا گردیدند .  موقعیت غزنه از نظر سوق الجیشی در مجاورت هند انگیزه این خیزگاه او بود . محمود قبل از آنکه شرق را هدف خویش تعیین کند ولایات شمالی بلخ وتخارستان را مرکز خویش قرار داد تا بیشتر اشراف آنجارا با خود نزدیک بسازد بعدا غور وسیستان و گرگان ونیشاپور و هرات یکی بعدی دیگری را بدست آورد (۱) . این نبرد ها معمولا با امرای مسلمان روی داد از آل بویه خزاین هنگفت بدست آورد
اما به موجب حکمی که محمود به فرمانده این سپاه داده بود، سپاه غزنه مجدالدوله و پسرش ابودلف را دستگیر کردند « ربیع الثانی ۴۲۰ هـ ق = اپریل ۱۰۲۹ م». محمود که خود بعد از توقیف مجدالدوله از حدود جرجان عازم ری شد، خزاین آل بویه را که در ری شامل میلیونها اموال، نفاس و جواهر میشد به تصرف خود درآورد.
 سلطان محمود در موسم  که هوا در هند معتدل میبود و معمولا در هنگام برداشت محصول و کشت بود تا عساکر و افراد او دسترسی به مواد خوراکه داشته باشد به سفربری وسوقیات می پرداخت . دراین جا از سوقیات محمود نام میبریم که باعث دسترسی وی به ثروت های کلان گردید  گرفتن پنجاب از الویت ها بود  . برخی نبرد هایکه سلطان غنایم بیشماری  بدست آورد ذیلا مختصرا توضیح میگردد.
در سال ۳۹۹ هـ ق = ۱۰۰۹ ـ ۱۰۰۸ م سلطان بعد از  برای فتح کانگره  که بر پوزه کوهی قلعه  نگرکوت موقعیت داشت  متوجه گردید . که معبد و ذخیره ثروت هنگفت هند درآن نهفته بود . سلطان بعداز ناکام ساختن اتحادیه هندوان ؛ به رهبری آنندپال و پسرش برهمن پال به آنصوب کشید. این قلعه بعد از سه روز مقاومت  مسخر گردید و آنچه به دست آمد برای محمود تعجب آور بود : ۷۰ ملیون درهم پول مسکوک و ۷۰ هزار من شمش طلا و نقره و جامه های فاخره و یک اطاق نیایش از سیم ناب بود و قات میخورد و ۳۰ گز در ۱۵ گز وسعت داشت و یک سایبان به فراخی ۴۰ گز در ۲۰ گز که قبه های طلا ونقره داشت و یک تخت مزین ومرصع که به راجه بیهم از سلسله پاندوه منصوب بود همه به تصرف سلطان آمد.  (۲)
سلطان محمود غزنوى بعد از موفقيت بر آنندپال، جهت نبرد و اشغال نگرکوت و شکستن بت خانه آنجا رفت و قلعه بهیم ( بهیم نگر) (٣)را به محاصره گرفت و اين قلعه مرکز اصنام بود و قرنهاى متمادى، راجه هاى اطراف و اکناف جواهر و انواع نفايس به آنجا فرستادند و اين معنى را سبب تقرب به درگاه اصنام مى دانستند. محمود غزنوى بدون مقاومت اين قلعه را اشغال و تمام غنايم آنرا که مشتمل بر هفت لک دينار سرخ و هفتصد من آلات زرين و سيمين و دوصد من طلاى خالص و دو هزار من نقره خام و بيست من انواع جواهر از مرواريد و مرجان و الماس و ياقوت وغيره که از زمان بیهم نهاده بود به تصرف آورده و سلطان محمود دوباره به غزنين آمد. 
بنا بر گفته هندوشاه در سال (٤٠٠ هـ ق = ١٠٠٩م) بنا بر هدايت سلطان  چند تخت طلا و نقره در بارگاه نهاده  و همه اين غنايم بيرون شهر در محضر ديد مردمان پايتخت (غزنه) قرار گرفت و بعد از برگزارى جشن ها، انعام و بخشايش به مستحقان و صالحان را فراموش نکرد. (۴)
در سال ۴۰۶ هـ ق =  ۱۰۱۴ م به تانسیر که در نزد هندوان یکی از مقدس ترین پرستشگاه ها بود .   اقوالی که درباره کثرت خزانه معابد آن دیار و همچنین پیلان تانسیر برای محمود نقل کرده بودند، او را به طمع تصرف خزاین تانسیر انداخت. با آن که هندوان سعی فراوان نمودند تا محمود را از این لشکرکشی منصرف سازند، اما سلطان غزنه، بدست آوردن اموال تانسیر را به مراتب مهمتر از علاقه مذهبی هندوان به این شهر میدید. هندوشاه در تاریخ فرشته به نقل از تاریخ اکبری« تاریخ قندهار» از حاجی محمد قندهاری مینویسید در آن بتخانه ها یک پاره یاقوت سرخ یافتند که به وزن ۴۵۰ مثقال بود و هرگز هیچ کس این چنین جواهر ندیده و نشیده .(۵)
شهر به دنبال جنگهای خونینی که در ۴۰۵ هـ ق = ۱۰۱۴ م، روی داد و در نهایت تسلیم شد، تقریباً خالی از سکنه بود به طوری که «غازیان سلطان آن چه را یافتند غارت کردند». و بتان بسیار بشکستند و «آن بت جکرسوم را به غزنین آوردند و بر درگاه بنهادند و خلق بسیار گرد آمدند به نظاره آن». گفتنی است که کثرت این گونه غنایم و شهرت بت خانه های پر ذخایر هند که در روایات سیاحان، مسافران و سپاهیان از آن یاد میشد، محمود را به هند تشویق میکرد.
در سال ۴۰۹ هـ ق = ۱۰۱۸ م به قلعه هردت تاخت( قلعه برن ـ طبقات اکبری ) اما در زین الاخبار گردیزی ، نام قلعه مزبور، هرنه و نام حاکم آن هردت آمده است. (۶) به هر صورت حاکم این قلعه که از انبوه سپاه محمود به وحشت افتاده بود، از قلعه بیرون آمد و دست از پایداری برداشت به طوری که آیین اسلام را نیز پذیرفت، با این وصف محمود به اسلام آوردن حاکم آنجا بسنده نکرد به همین دلیل سی زنجیر پیل جنگی و هزار هزار درهم «یک میلیون درهم» از او گرفت تا این که قلعه را به حاکم آن جا واگذاشت. در حالیکه فرشته این مقدار را به ده هزار دِرَم پایین آورده است که معادل دولک پنجاه هزار روپیه میشود( ۷)
دسترسی به چنین ثروت نه تنها محمود بلکه کشور کشایان چون اسکندر مقدونی ٬ کنشکا٬غوری ها و چنگیز و تیمور ونادر افشار و احمدشاه درانی و  اروپایی ها ( انگلیس ها ٬ هالیندی ها ٬ پرتگالی ها) را به طرف هند برد ؛ تا جاییکه رسیدن به ثروت های افسانوی هند بود؛ که قاره امریکا کشف شد . فرانسوی ها و روس های تزاری هنوز هم  خوابهای هند را می  بینند .
بنابران سلطان محمود غزنوی در سال ۴۰۹ هـ ق = ۱۰۱۸م  ماتوره، یکی از شهرهای بزرگ هندوستان  که در نزدیکی شهر دریای جمنا بود ماتوره  در کثرت بت خانه ها در بین هندوان آوازه و شهرت فراوانی داشت. گفته میشود که این شهر محل تولد «کتن بن بالدیو» از پیامبران بزرگ هند، موطن کریشنا، از خدایان هندی و هشتمین تجسم «ویشنو» بود. محمود غزنوی چون به دروازه های شهر رسید، چند روزی درنگ کرد، تا شاید یورش از سوی مدافعان شهر آغاز شود، اما چون این حیله مؤثر نشد، ناگزیر دستور تهاجم و حمله به شهر را داد تا این که سرانجام آن را فتح کرد. عظمت ابنیه، کثرت ذخایر، قصرهای عالی و بناهای مرتفع شهر، چنان چشمان محمود را خیره ساخت که خود در فتح نامه اش میگوید برای ساختن آن بناها، مبلغ یک صد میلیون دینار در ظرف مدت دویست سال عمر امکان پذیر بود. با این وجود او دستور به آتش کشیدن معابد و انهدام شهر را صادر کرد. از یک بت خانه در بین سایر غنایم، یاقوت کحلی به دست آمد «به وزن چهار صد و پنجاه مثقال و هرگز هیچ کس چنین گوهری ندیده بود. نویسنده تاریخ یمینی مینویسد: « از جمله آن بتها، پنج بت بود از زر سرخ ساخته و اندازه پنج گز در هوا بداشته و دو عدد یاقوت در چشمهای یکی از آنها جای داده که اگر سلطان در بازار بیافتی به پنجاه هزار دینار با رغبت تمام میخرید وبر بتی دیگر پارهای یاقوت ازرق  ( کبود نیلگون ) کحلی آبدار بود به وزن چهار صد و پنجاه مثقال و از دو پای هر بتی از این پنج بت، چهار هزار وچار صد مثقال گوهرهای گرانبها و زرین بود که هشت هزار و سیصد مثقال وزن داشت و بتهای سیمین صد بار زیاده از آنها بود که وزن آنها جز به روزگار دراز به اعتبار موازین و معیارها آشکار و روشن نمیشد» (۸). سلطان پس از بردن بتها دستور داد، بتخانه را آتش زده و ویران نمودند.
در سال ۴۰۹ هـ ق = ۱۹ – ۱۰۱۸ م سلطان محمود پس از تسخیر شهر ماتوره، غنیمت بتخانه ها و ویرانی کامل شهر، بر آن شد تا قَنّوُج را نیز به چنگ آورد. چون گفته شده بود که اجیپال، فرمانروای قنوج از توان نظامی زیادی برخوردار است، محمود کوشید تا با حیله و خدعه جنگی او را وادار به بیرون آمدن از قلعه کند. از این رو، بیشتر سپاه خود را در مهاون باقی گذاشت و با تعداد معدودی از سپاهش عازم قنوج شد، اما پیش از آن که نبردی درگیرد، اجیپال فرار کرد و به این ترتیب قلعه های قَنّوُج به دست محمود افتاد. « شعبان ۴۰۹ هـ ق = دسمبر ۱۰۱۸ ـ جنوری ۱۰۱۹م ».محمود در شهر قنوج هفت قلعه در کنار رود گنگ را با قریب ده هزار بتخانه کاملاً منهدم ساخت. غنایمی که از این سفر عاید محمود شد «بیست و اندی بار هزار هزار درم و پنجاه و سه هزار برده و سیصد و پنجاه فیل بود. قسمتی از این غنایم صرف ساختن مسجد جامع در غزنین شد. در آن جا، محمود برای خودش عبادتگاه خاصی بنا نمود مضاف بر آن که در جوار آن مدرسه و کتابخانهای نیز ساخت که توصیف آنها در روایات تاریخی نیز آمده است، هر چند مطالب آن را نباید خالی از مبالغه دانست.
در سال ۴۱۶ هـ ق = ۱۰۲۵ م مشهورترین و پر آوازه ترین نبردهای محمود درهند، لشکرکشی به سومنات در ایالت گجرات هند بود که در آن معبد و پرستشگاه معروف شیوا قرار داشت. در این معبد، بت بزرگی عبادت میشد که تمثالی از نرینه مهادیوا Mahadiva محسوب میشد و گفته شده که خود وی آن بت را ساخته است. محمود که پس از تحمل مشقت فراوان و عبور از گذرگاههای پر خطر به آن ولایت دست یافت «۴۱۶ هـ ق = ۱۰۲۵ م»، این بت خانه عظیم را که بعدها توصیف های خیال انگیزی از آن در برخی روایات مورخین، با اشتباهات،  و مبالغه های بسیار نقل شد، ویران کرد و بت اعظم آن را که گفته اند پنج ذرع طول داشت، بشکست.او قسمتی از آن را به مکه و مدینه فرستاد و پارهای را به غزنین برد. 
محمود شنیده بود که بزرگترین بتخانه های هندوستان درشهر سُومَنات در ساحل جنوبی شبه جزیرۀ کاتیاوار قرار دارد و عقیدۀ هندوان بر آن است که علت دست یافتن محمود بر سایر بتان هندی خشم و سخط بت سومنات بر آنها بوده. محمود که می دانست، بتخانۀ سومنات گنجینۀ زر و سیم و جواهر و نفایس است برای تملک آن خزاین و اندوخته های گرانبها و برانداختن بت بزرگ برهمانیان در دهم شعبان ۴۱۶هـ ق = ۱۰۲۵م با سی هزار سوار و جماعتی دواطلب از طریق مولتان و صحرای بزرگ تار خود را به شبه جزیرۀ کاتیاوار رساند و در راه بر شهر اَنهَلوارَه پایتخت ولایت گجرات قدیم استیلا یافت و در نیمۀ ذی القعده به پای حصار سومنات رسید.
حصار سومنات بر بالایی مشرف به دریا قرار داشت و هنود از دو طرف در دفاع آن سخت کوشیدند لیکن عاقبت حریف اردوی محمود نشدند و محمود پس ازسه روز بتخانه را گشود و در دهم صفر ۴۱۷هـ ق = ۱۰۲۶م  به پایتخت خود برگشت.
بتخانۀ سومنات را که یکی از نمونه های بسیارعالی معماری هندی بوده اصلا بر پایه های سنگی و ستونهای چوبی برپا داشته بودند و بر فراز آن چهارده گنبد از طلا می درخشید و خزاین آن مملو از نفایس و جواهری بود که راجه ها و زوّار هند در سالیان دراز به آنجا فرستاده بودند. قیمت این نفایس را که به دست لشکریان محمود افتاد تا بیست میلیون دینار نوشته اند. 
محمود آن قدر مال اندوخت که به نوشته بيهقي خود ميگفت: «پشت زمين تاب ثروت هاي ما را ندارد.» آورده اند که تنها از معبد سومَنات حدود۸۵ تن طلا به غنيمت گرفت .
سال بعد نیز برای تنبیه طوایف که هنگام بازگشت محمود از سومنات، در صدد منازعه با او برآمده بودند، لشکر به هند برد «۴۱۷ هـ ق = ۱۰۲۶ م» که این آخرین هجوم محمود به هند بود و ظاهراً پس از آن محمود دیگر فرصت جنگ در آن حدود را پیدا نکرد.
محمود که تمام جنگ ها را خود سوق و اداره مینمود وشخصا در نبرددر صفوف جلوی( مقدم ) موجود بود ۷۲ بار زخم برداشت.(۹) سختی و خستگی نمی شناخت . با وجودآنهمه ثروت خست و سخت بود. 
محمود هنگام مرگ دستور داد تا گنجينه هايش را برابر چشمانش بگسترند. امّا اين کار ممکن نبود. دو روز طول کشيد تا توانستند گران بهاترين جواهرات را دور او گردآورند. او حسرت زده و نگران به آنها نگريست و گريان و فريادکشان جان داد. با اين همه ثروت، سلطان محمود جز قصرها و باغ هايي در غَزنه،و بلخ در ديگر سرزمين هاي قلمرو خود جز ويراني چيزي به جاي نگذاشت،
بعداز وفات محمود مرد مطرح ؛ مسعود پسرش بود که بعد از نبردی با برادر به سلطنت نشست . در نقطه مقابل پدر قرار داشت سخی و عیار و خوش مشرب . مرد متعمد پدر اری یارق که امور هند را در پنجاب به دست داشت احضار و در غور محبوس نمود و در همانجا از بین برد ظلم و اضافه ستانی وی بنابر شواهد ثابت گردیده بود بنأ مورد توبیخ قرار گرفت .
استاد خليلى در مورد مى نويسد: مسعود در سخا و جوانمردى کم از محمود نبود. بسيار نرم و با حيا شخص عالم و فاضل بود. (۱۰)
در سال (٤٢٧هـ ق = ١٠٣٦م) کوشک نو در غزنين به اتمام رسيد، تخت زرين مرصع به جواهر در آنجا گذاشتند و تاج زرين مرصع به جواهر به وزن هفتاد من از بالاى آن تخت به زنجير هاى طلا آويختند و سلطان بر آن تخت نشسته، آن تاج آويخته را بر سر نهاد و بار عام داد. (١۱)
  به قول بيهقى در هندسه آيتى بود چون در مجمعى خطابه مى داد همه را تحت تاثير مى گرفت . به اداره هند علاقه گرفت و حکام را یکی بعد دیگری تغییر داد٬ نبرد هانسی را شخصا رهبری کرد با وجودیکه در این نبرد غنایم زیادی را به دست آورد  اما در شمال سلاجقه پیمانهارا  در هم کوفت و شهرهای غزنویان مورد تاخت وتاز قرار گرفت . تا اینکه در سال ۴۳۱ هـ ق – ۱۰۳۹م در نبرد دندانقان شکست خورد و از طریق غور به غزنی برگشت. سلطان نتوانست وحشت خویش را بپوشاند بنابران برای سفر هند اماده گی گرفت زنان حرم را فرمان داد تا زیوات و اثاثه خویش را بردارد و خزاین قصر جهت انتقال به هند جمع آوری شود .  « تمام خزاین سلطان محمود که در قلعه ها بود به غزنین آورده ٬ بر شتران بار کرده به جانب هند روان شدند » (۱۲). با وجودیکه درباریان مانع او شدند اما موفق نگردیدند. و از طریق لوگر و کابل راه هند را پیش گرفت .ضمنا یکی از ذخایر بزرگ گنجینه های غزنویان که در سجاوند لوگر نگهداری میشد آنرا نیر با خود حمل کرد اما در مریگله ( بین راولپندی و اتک به فاصله چند میل به شرق حسن ابدال ) که که مرکز دزدان ورهزنان در اطراف کوه های آن وجود داشت ٬ غلامان ترک وهند به شورش برخاستند و مسعود اسير غلامان و سپاهيان خويش شد و خزاين محمود و سبکتگين که مشتمل بر سه هزار شتر بود از وى گرفتند. (۱۳) و بردارش امیرمحمد را که کور بود به سلطنت برداشتند.با این پیش آمد آنچه محمود در تمام سفربری های خویش بدست آورده بود نابود گردید . هنوز به درستی معلوم نیست که این گنجینه بزرگ به کجا ها ره کشود .
 
گنجنه های غوری ها :
غور از گذشته های دور دارای حکومات خورد وبزرگی بود که توسط امرای محلی اداره میگردید ملک و امیر و بالاخره سلطان القاب است که رؤسای قبایل غور برخود گذاشته بودند . تاریخ این خطه با ورود دین اسلام برجسته تر میگردد و تمام آثار و نوشته های دوصدساله حکمروایی اعراب مسلمان از غور٬منحیث یکی از خاستگاه مالیاتی و تمتع باج وخراج نام برده شده است .
صاحب طبقات ناصری جد اعلی غوریان را ملک شنسب میداند به همین نسبت این خانواده را شنسبانیه میدانند. آل شنسب را معمولا به چهار طبقه تقسیم میکنند: اول غوریان که پایتخت آنان فیروزکوه بود . دوم سلاطین غوریه بامیان که پایتخت آیشان بامیان میگفتند . سوم سلاطین غوری غزنه بود؛ این شهر را از  زمان  سلطان معزالدین محمد سام ( شهاب الدین غوری)به پایتختی برگزیده شد و پس ازآن غلامان او نیز دراین شهر حکمروایی نمودند . چهارم سلاطین شنسبانیه هند ( سلطنت دهلی) است ( ۱۴ )
چگونگی به قدرت رسیدن و سلطنت آنها بیرون از مقال هذا هست فقط میتوان گفت بهرامشاه سوری یکی از رؤسای محلی غور در عهد حضرت علی کرم الله وجهه به کوفه رفت و اسلام آورد.(۱۵)اما برخی مؤرخین بهرامشاه مذکور را همانا شنسب جداعلی دودمان غوری میدانند که با حضرت علی کرم الله وجهه معاصر بود و با دست او ایمان به اسلام آورده است (۱۶)
شهر های مندیش و فیروزکوه واهنگران از پایتخت های غوریان بود که در مسیر چنین فرمان روایی ها تغییر و تبدیل گردیده است .بعدا دونفر غوری دیگر بنامهای امیر بنجی بن نهاران شنسبی و امیر شیش  که هر دو برای عهد ولوا و تعیین حاکمیت به دربار هارون الرشید عباسی رفتند اولی الذکر منحیث امیر و دومی به حیث پهلوان لشکر فرمان یافتند.(۱۷)
موقعیت و دور افتاده گی این خطه از مراکز قدرت بیشتر استقلال غور را همراه داشت سبکتگین چندین بار به غور حمله آورد اما از جانب ملک محمد سوری هربار شکست خورد. بعدا محمود غزنوی با محمد سوری  مقابل هم قرار گرفتندوبنابر اظهارات جوزجانی :« تا گاهی سلطان محمود را اطاعت نمودی و گاه طریق عصیان سپردی و تمرد ظاهر کردی و آنچه از خراج اسلام مقرر بود باز داشتی وبا اعتماد قلاع متین و شوکت و عدت وافر مخالف برزیدی..» (۱۸)
بنابران محمود با لشکر گران به غور کشید و توانست آن ولایت را بدست آورده و محمد سوری را با خدعه از بین برد. اما پسرش ابوعلی که در خفا در زمان حکمروایی پدر با غزنویان رابطه داشت . از طرف غزنویان به ولایت عهدی غور مقرر شد اما به زودی برادر زاده اش عباس بن شیش یا شیث براوشوریده اورا اسیر نمود و تمام اموال وذخایر سلطنتی را بدست آورد . دیده میشود غوریان ثروت و خزاین داشته که جوزجانی  از آن پرده برداشته است که : و امیر علی که عم او بود و ملک غور بگرفت و قید کردو حبس فرمودتا تمامت اموال و دفاین(خزاین) وذخایر او در تصرف آورد .(۱۹) یقینا این ذخایر از لشکرکشی ها و غارت همسایگان بدست نیامده بود بلکه همه را از مالیات وخراج و عوارض از مردم خویش حاصل کرده بود .شفقت وبخشش ابوعلی در زمان حکمروایی اش نشاندهنده آنست که ثروت هنگفتی داشتند که با دست باز بخشش و عطیه مینمودند.
بنابران غوری ها از آغازین روز ها قدرت نمایی غزنویان دایما در تضاد باقی ماندند. غوری ها آزادی  داشتند و ملک وامیران با قدرت تمام ٬حکومت محلی خویش را داشتند . باوجودیکه محمود توانست غوری هارا تحت اداره خویش بیاورد اما بعد از وفات او روابط دوستانه شان دوام نکرد .
تصادمات بین غزنویان وغوریان به خصوص در دو نوبت مخاصمت میان آنها را بیشتر ساخت باری اول سیف الدین سوری که دولت مستقل غور را بنیاد گذاشت غزنی را فتح و تمام خزاین آنهارا بدست آورد و بار دیگر علاوالدین غوری بود که  لشکرکشی او به علت گرفتن انتقام از غزنویان بوده است . علاوالدین زمانیکه به غزنه راه یافت دیگر خزانه افسانوی محمود نبود که بدست میاورد آنچه که بدست آورده باشد شاید کفاف لشکر او را نموده است و مؤرخین دراین مورد خاموش اند .
اما آنچه که علاوالدین  در غور داشت در هنگام اسارتش در نزد سلطان سنجر سلجوقی بین  مردمان کشی که ناصرالدین مادینی را به قدرت رسانده بودند تقسیم شد  خواند میر درحبیب السیر آورده که : جمعی اوباش مفسد و اشرار متمرد در هیجان غبار فتنه جسارت نموده خزاین جهانسوز را به بهانه علوفه و انعام از ناصرالدین ستاندند.(۲۰)
در حالیکه محمد غورى (معزالدين محمد سام) بعد از آنکه زمام امور غزنه را بدست آورد، با مشوره و هدايت برادر بزرگتر خويش سلطان غياث الدين غورى به حملات خود جانب هند آغاز کرد. موصوف درين سفربرى ها و فتوحات، اولاً مى خواست بقاياى غزنويان را که در لاهور حکمروائى داشتند به کلى از بين بردارد و ثانياً به ادامه سوقيات محمود غزنوى، امپراطورى بزرگى را بنياد گذارد. با وجودايکه تفاوت زيادى ميان محمود غزنوى و محمد غورى وجود داشت. 
مؤرخين بخصوص منهاج السراج جوزجانى در بذل و سخاوت و کرامت و حمايت او از علوم تا سرحد مبالغه پيش رفته است در حاليکه هندوشاه در تاريخ فرشته حد وسط را نگاه داشته و در مورد او مى نگارد که او پادشاه عادل خدا ترس، مشفق بر خلايق بود و علما و صلحا را عزت ميداشت و خدمت ميکرد. (۲۱)
محمد غورى سياستمدار تر از محمود بود و مى خواست سلطنت دايمى در هند تاسيس کند، لذا ميتوان گفت که معزالدين دوربينى بيشترى داشت و از همان اول راه ديگرى را، خلاف آرزو هاى محمود غزنوى در پيش گرفت. 
معزالدين غورى مى خواست فتوحاتش تنها متکى به تجمع و اشغال ثروت نباشد، ولايات را که بدست مى آورد استحکام مى بخشيد و قلعه هاى نظامى براى بودوباش و اداره همانجا ايجاد مى نمود. ديده ميشود که کار او در هند استوار تر و قوى تر از سلاطين متقدم که قبل از او آمده بودند، ميباشد. 
 
سلطان معزالدین غوری در هند :
بنابران با استناد به مدارک تاریخی غوريان در زمان غياث الدين محمد سام بطرف هند راه يافتند. برادر خورد تر سلطان معزالدين محمد غورى که در تاريخ به شهاب الدين غورى شهرت دارد، حکمران مقتدر اين دودمان و توسعه دهنده واقعى ممالک غورى مى باشد وى حصه از خراسان را از تحت اداره سلاجقه آزاد ساخت و در طول يک سلسله سوقيات در هندوستان و سند و ملتان را در سال (٥٧١هـ = ١١٧٥م) (۲۲) از دست  خانواده هاى مسلمان عرب بيرون آورد و آخرين بقاياى غزنويان را از لاهور در (٥٨٢هـ = ١١٧٧م) مضمحل نمود. (۲۳) بعداً بالاى طايفه راجپوت هاى چوهان يعنى پريتوى راجه اجمير حمله برد(۲۴)
شهاب الدين غورى در حمله اول سال (٥٧٨هـ = ١١٨٢م) شکست يافته و تلفات زيادى را متحمل گرديد. (۲۵)   هندوشاه اين واقعه را چنين آورده است سلطان در سنه سبع و ثمانيه و خمساء (٥٨٧ هـ = ١١٩١  م) از غزنين عزيمت هندوستان  کرده قلعه پتهنده را که در آن زمان تخت گاه راج هاى عظيم ايشان شده بود از تصرف مردم پتهوراى، راجه اجمير بر آورده و ملک ضياء الدين تولکى با يکهزار دويست سوار که هر کدام  چيده و  انتخابى بودند در آن قلعه گذاشته مى خواست مراجعت نمايد. ناگاه خبر رسيد که پتهوراى، والى اجمير با برادر خود کهاندى راى والى دهلى اتفاق کرده و چندين راجه هاى راجپوت را همراه گرفته با دولک سوار و سه هزار فيل به قصد انتزاع و استرداد قلعه پتهنده کوچ بر کوچ متوجه است. 
 بنا بر آن شهاب الدين دوباره استقامت لشکر راجا را گرفت تا با وى فيصله نمايد هر دو طرف در مقامى موسوم به تراورى Taraori نزديک کرنال Karnal تصادم کردند. 
در جنگ ايکه ميان شان بوقوع پيوست ميمنه و ميسره شهاب الدين عقب زده شد ولى خودش با لشکر قلب خود به مرکز سپاه هند حمله کرد ولى در اثناى جنگ زخمى از نيزه در دست برداشت. نزديک بود به زمين افتد ولى خلجى بچه عيارى او را از ميان مصاف بيرون آورد و لشکريان وى که به حال پانيک فرار ميکردند، با ديدن وى قوت گرفته، بصورت منظم به غزنى عقب نشينى کردند. (۲۶)
اين شکست که باعث تقويت راجاى دهلى شده بود تاثير بزرگى بالاى ممالک غورى در هند توليد ميکرد بنا بر آن شهاب الدين لحظه اى از تلافى اين شکست غافل نبود تا آنکه به سال متعاقب با ترتيبات لازمه استقامت هند را پيش گرفت. درين محاربه قابليت سوق و اداره و تکتيک شهاب الدين قابل توجه ميباشد.
سلطان شهاب الدين غورى که قسمتى اعظمى فتوحات خود را در وقت حيات برادر خود غياث الدين غورى به صفت سپه سالار(۲۷) وى  انجام داده است، نقشه هاى مکملى براى فتح هند طرح کرده بود. زيرا شهاب الدين که امارت غزنين را يافته و به خاک هاى هند نزديکتر بود، ميتوانست بصورت مکمل در آن کشور سوقياتى بعمل آورد. در حاليکه سلطان غياث الدين در فيروزکوه اداره مملکت را بدست داشت بنا بر آن در عهد شهاب الدين غورى سرزمين هند نسبت به گذشته زياد تر مورد تاخت و تاز قرار گرفت و دين اسلام در حوزه هاى وسيعى نشر شد. ناگفته نبايد گذاشت که در توسعه ممالک غورى شهاب الدين سهم بزرگ داشت و فاتح واقعى دولت غور به شمار ميرود. فتوحاتيکه اين قوماندان بزرگ هر طرف  نموده است اکثراً بنام برادرش بود و تا زمان مرگ برادر به صفت يک عامل وى جز خدمت به او و دولت غور کار نکرد. اين موضوع قابل توجه است زيرا روابط اين دو برادر با اکثر زمامداران سابقه مشرق زمين فرق داشت. شهاب الدين در حاليکه قواى بزرگى داشت، و از نتيجه فتوحات خويش شهرت بزرگى در عالم اسلام کماهى کرده بود تا آخر به برادر خود وفادار ماند. در مقابل غياث الدين نيز مثل ديگر زمامداران قدیم بر جاه و شهرت او حسد نبرده٬ اقتدار بزرگی به داده بود. بنأ همین وحدت نظر و حسن نیت ایشان سبب شد که در زمان زمامداری  ايشان دولت غورى به ذروه عروج خود برسد. 
چنانچه در فوق اشاره شد شهاب الدين غورى اولين بار در سال (٥٧١هـ = ١١٧٥م )  تا ( ۶۰۲ هـ ق = ۱۲۰۶ م) به هند لشکر کشيد ٬ قلعه هاى سرستى، هانسى، سامانه، گهرام را مسخر و به اجمير پيش رفت. اين شهر که تختگاه پريتوى راج بود بدست لشکر غور افتاد. شهاب الدین غوری ٬  ملک قطب الدين ايبک را در گهرام که در هفتاد کروهى دهلى واقع بود، بحيث حکمران مقرر کرد خودش کوه سوالک را که در شمال هند قرار دارد به نهيب بدست آورده ٬ به غزنين مراجعت کرد. (۲۸)
قطب الدين ايبک در همان سال قلعه ميرت و دهلى را مسخر ساخت و ضمناً قلعه کول را در سال (٥٨٩ هـ = ١١٩٣م) فتح کرد و سلطان در سال (٥٩٠هـ= ١١٩٣م) از غزنى مجدداً به بنارس و قنوچ مسافرت کرد و در حدود چندوال، راى جى چندرا منهزم گردانيد و درين فتح سيصد و اند زنجير فيل بدست آورد و قطب الدين ايبک بلاد نهرواله و تنهگر و قلعه کاليور و بداون را مسخر گردانيد. (۲۹)
خلاصه اى محاربات تماماً هند شمالى تا دروازه هاى دهلى تحت تسلط شهاب الدين غورى آمد و نقاط حاکمى چون هانسى Hansi ، سامانه Samana گهرام Gahram و ديگر قلعه هاى مجاور بعد از جنگ تراورى خود بخود تسليم شدند و سلطان، اجمير را اشغال کرد. 
مقررى قطب الدين ايبک بيشتر از همه باعث استوارى قبضه غوريان برهند شد چنانچه از همين تاريخ به بعد سلاله هاى بزرگ اسلامى در هند بوجود آمده و زمينه تشکيل امپراطورى غورى در هند مهيا گرديده و قرنها دوام نمودند. 
 
شهادت سلطان شهاب الدین غوری:
سلطان شهاب الدين بعد از نبرد نافرجام  خوارزم که منجر به اسیر شدن وی گردید وبنابرمیانجیگری امیر سمرقند آزاد و به غزنى آمد و متوجه دفع قيام کوکران و قبايل کوه جود در پنجاب شد و آنها را به سختى سرکوب نمود و در راه بازگشت بطرف غزنه بدست فدائى ملاحده ( مربوط فرقه اسمعيليه) در منزل دميک ( واقع ضلع جهليم کنونى پنجاب به تاریخ سوم شعبان ( ۶۰۲ هـ ق = ۱۲۰۶ م ) به شهادت رسید ( ۳۰) در حالیکه مؤلف ایرانی حبیب الله شاملویی در تاریخ ایران ٬ شهادت سلطان معزالدین را روز چهارم رجب سال (٦٠٢هـ = ١٢٠٥م) می داند . (۳۱)
شهادت سلطان شهاب الدين بدست يک نفر کهکرى را جوزجانى  مى نگارد که وى بدست فدائى ملاحده در منزل ده يک به شهادت رسید(۳۲) مؤلف کتاب (( سلطان شهاب الدين غورى)) شهادت موصوف را بواسطه ضربات کارد به تعداد ٢٢ ضربه بدست مخالفين اش از قبيله کهوکران ميداند. (۳۳)
در حاشیه تاریخ فرشته به نقل از نسخه خطی تاج المأثر آمده است که: قومی ناپاک دست به کارد بردند و سوی خوابگاه شاه جهان ٬ چون ابر و باد ٬ دوان و روان گشتند و برفور سلاح داری و دو فراش نوبتی را شهید کردند وهم ازگرد راه خرگاه شاه درآمدند ویک دو تن از آن سه چهار تن خونخوار سوی شاه جهان دار شتافتند وسبک پنج شش زخم گران برشهریار هفت اقلیم روان کردند .(۳۴)
شهادت نابهنگام سلطان شهاب الدين غورى، امپراطورى اسلامى را که بنياد گذاشته بود، نتوانست عظمت و شگوفائى آنرا ببيند، مرگ او سبب تجزيه امپراطورى گرديد. امپراطورى ايکه بدون موجوديت آن مردى به استوارى معزالدين محمد غورى پايدار بماند. با وجود اين زحماتى ايکه او براى تاسيس يک دولت اسلامى در هند کشيده بود، روز بروز افزونى گرفت و امپراطورى که توسط وى اساس گذاشته شده بود از مراحل بسيار مقدماتى برخاست و به زودى جاى بزرگترين امپراطورى هاى اسلامى را در جهان احراز نمود. 
در حالیکه سلطان غیاث الدین محمد سام  قبل از معزالدین غوری  بعداز ۴۱ سال حکمروایی وفات نموده بود  و پسرش سلطان غياث الدين محمود به قدرت رسید . برای غلامان خط آزاده گی فرستاد . و با خواندن خطبه به نامش حکومات شان را در غزنه و سند و لاهور و دهلی مشروعیت داد . موصوف پادشاه بسيار باذل و عادل و کريم بود و نظرى به مال دنيا نداشت چون به پادشاهى رسيد جميع خزاين پدر را (٨٠٠ صندوق زراعين موازى چهارصد شتروار ) (۳۵) بين سپاهيان و طبقات مختلف مردم تقسيم کرد و  همين امر باعث شد که هيچگاه از اطاعت او سر نپيچند و پس از مرگ جسد او را با احترام و تجليل تمام به هرات ببردند و در گازرگاه دفن کردند. 

ادامه دارد….