X

آرشیف

سخنی با همدیاران غوری ام
 
"من آنچه شرط بلاغست با تو می گویم         تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال"
 

در تمام دوران تحصیل و سپس آوارگی، وقتی که  کسی از هموطنان از من می پرسید از کجا هستی میگفتم از غور؛ او نمیدانست که غور چه جایی است. این بیشتر یک قاعده بود تا یک استثنا. فکر میکنم که این ماجرا را هر یک از همدیاران ما در بیرون از ولایت غور، تجربه کرده است.
اکنون نیز چنین است: بعضی فکر میکنند که نام ولایت غور، نام کدام روستایی است که ما (غوریها) از بیسوادی خویش آن را ولایت میگوییم. اما باز هم آنانی که خود را بسیار فهما تر و داناتر می دانند میگویند که دانستم: غوریان هرات را میگویی؛ یا غوربند را میگویی. حتا کسانی هم می باشند که میگویند غور همان ارغنداب است. آنانیکه در مقامهای بلند دولتی وظیفه داشتند و هم اکنون دارند نیز ازین امر مثتثنا نیستند. یعنی بیشترین آنها نمیدانند که چنین ولایتی درساحۀ جغرافیایی افغانستان وجود دارد.
من از گذشتۀ غور چیزی نمیگویم زیرا کسانیکه مطالعه دارند خوانده اند و می دانند که غوریها درگذشته ها این قسم که ما هستیم نبوده اند.
ممکن است روان پاک آنان به ما صدها نفرین بفرستند که چرا ما چنین فرزندان نا خلف بار آمده ایم. غوری ها در گذشته مردانه وار زندگی کرده اند نه برده وار، نه به آن گونۀ که ما اکنون زندگی می کنیم. اگر ما به همین منوال کنونی به زندگی ادامه دهیم به حق که قابل نفرین هستیم و نسلهای بعدی نیز جای پای استواری نخواهند داشت.
امروز ولایت غور یکی از پسمانده ترین ولایتهای افغانستان است. اگر ما این حقیقت را در نظر بگیریم که افغانستان نیز یکی از عقبمانده ترین کشورهای جهان است، پس ناخود آگاه و منطقی درک میکنیم که ولایت غور که زادگاه همه ما غوریان است یکی از عقبمانده ترین نقطۀ جهان می باشد.
 زیربنای اقتصادی مانند راههای پخته کاری شده، پولها و پلچکهای که ازان بتوان با عراده ها و وسیله های نقلیۀ دیگر عبور کرد، موجود نیست چه رسد به کارخانه های تولیدی وغیره، در روی رود هریرود یگانه پلی نسبتأ مطمئن پل داخل شهر چغچران، مرکز آن ولایت است که کسی بیاد ندارد چه وقت ساخته شده است. اما اینقدر میگویند که گًل آن پل با تخم مرغ عجین شده است تا محکم و پایدار بماند. این یگانه پل در روی دریا هریرود است که تا کنون توانسته است طغیان و توفان بهاری آب را تحمل کند. اما اینکه بعد ازین هم خواهد توانست تحمل کند یا نه؛ جای سوال است.
 همچنان از موسسه های آموزشی درست و عصری که با آن بتوان به آگاهی ها و دانشهای عصری دست یافت خبری نیست. تقریبن در تمام غور کودکان ما به مکتبهای سرباز که نه در دارد و نه هم دیوار؛ و نه میز دارد و نه چوکی؛ و نه تخته و نه تباشیر؛ در آفتاب سوزان درس میخوانند تا سواد بیاموزند. دولت که وظیفه دارد به کودکان این کشور مکتب بسازد و زمینۀ آموزش آنان را فراهم کند؛ و درین راستا کمک بین لمللی را نیز با خود دارد در مورد ولایت غور، از تبعبض عریان و از بی تفاوتی عیان پیروی میکند و با این کارش موجب عقبماندگی بیشتر مردم این ولایت می شود.
مردم این ولایت به سبب خشکسالیهای مداوم در سالهای آخیر به فقر، بیچارگی و تهی دستی کامل زندگی میکنند، که از یک طرف ناشی از نبود شرایط اقتصادی و اجتماعی و از سوی دیگر ناشی از بی توجه مطلق دولت مرکزی در برابر این ولایت و مردم آن است.
بی توجهی سیاستمداران و زمامداران در کابل باعث این شده است که این ولایت به سوی سیر قهقرای خویش به عقب فرو رود و همچون یک ولایت عقب انداخته شده باقی بماند.
به گفتۀ محمد افضل شاعر محلی غور:
 
ترقی های عالم رو به بالاست
ما از بالا به پایین می ترقیٌم
 
امروز که جامعۀ جهانی بنام مبازره با دهشت افگنی، حقوق بشر، بازسازی و مردمسالاری وارد افغانستان شده است، و ملیاردها دالر درین راستا به مصرف رسیده و به همین نام سرازیر شده است، در ولایت غور ازین بازسازی و کمک خبری نیست. راههای که به این ولایت منتهی میشوند از جملۀ بدترین راها در افغانستان است. حتا در داخل شهر چغچران مرکز این ولایت بازسازی احساس نمیشود.
از جانب دولت و جامعۀ بین لمللی در غور، کشوری لیتوانیا برای بازسازی حضور دارد که شهروندان خودش برای یافتن لقمۀ نان به کشورهای اروپایی دیگر سرگردان اند.
این بدین معنا است که باز سازی در این ولایت صورت نخواهد گرفت و کمکهای بین لمللی که بهمین منظور به افغانستان سرازیر میشوند به غور نخواهد رسید. در غور با وجود اینکه مردم از دولت مرکزی کابل حمایت می کنند و از مخالفان دولت نفرت دارند، و در منطقۀ شان تا کنون صلح و آرامی نیز حکمفرماست، باز هم بنابر هر دلیل که است این مردم ازین کمکهای جامعۀ بین لمللی محروم اند. این کمکها به این ولایت نمیرسد و اگر هم از هزارش یکی می رسد کمک مقطعی و گذرا است، و یا بمنظورهای تبلیغاتی صورت میگیرد. کمک زیر بنایی اصلن وجود ندارد.  
چنانچه بیش از ٦ سال است که جامعۀ بین لمللی در افغانستان وجود دارد که چهرۀ آن را حکومت فعلی افغانستان ترسیم می کند. اما در غور مطابق خبرهای که میرسد کمترین توجهی نشده است.
در تمام جهان رسم برین بوده است که چه در دوران جنگ و چه  پس از آن باز سازی از همانجا ها آغاز می یابد که در آنجا صلح و آرامی حکمفرما بوده و از فعالیتهای جنگی عاری است، نه آجاهای که درآن هنوز جنگ جریان دارد. باز سازی در جاهای جنگ مفهومی ندارد زیرا عملیات جنگی نه تنها مانع از بازسازی میشود بلکه همچنان آنچه که بازسازی شده می تواند دوباره بدلیل جنگ و مخاصمه ویران و برباد شود. اما در افغانستان دولتهای قبیله ستا و قوم پرست ما که به نفع افغانستان نمی اندیشند و مسایل را از دید تنگنظرانه قومی و منطقه ای می بینند، به این اصل توجه نمیکنند. همه کمکها به همانجاها میرود که آنجا جنگ است. به ولایت های مانند غور که آرام است از بازسازی چیزی نمیرسد.
از سوی دیگر این ولایت اکنون به مقامهای بلند دولتی نیز کسی را ندارد که صدای مردم این ولایت را بگوش "ملازمان سلطان" برساند. از غور در کابل ما نه وزیر داریم، نه معاون وزیر داریم، نه کدام رییس یا معاون رییس در کدام اداره دولتی داریم.
شخصیتهای مهم این ولایت با وجود کاردانی و لیاقت بطور آگاهانه یا ناآگاهانه به مقامهای بلند ادارۀ کشوری نمی رسند. گویی این مردم باید برای ابد از داشتن مقامهای مهم دولتی محروم باشند. گویی مادران ما تنها و فقط سرباز و ملازم میزایند.
ازین خاطر غور را میتوان یکی از محروم ترین ولایتهای این کشور گفت. نداشتن مقام بلند دولتی هیچگاه به این معنا نیست که غوریان استعداد و لیاقت این مقامها را ندارند بلکه به این معنا است که گروههای سلطه طلب، متعصب و کوته بین تمام مقامهای کشوری و لشکری را از آن خویش میدانند، انحصار می کنند و لازم نمی دانند که یک شخص به اساس لیاقت و کاردانی در ادارۀ کشور سهیم باشد. اگر ادارۀ کشور به اساس واسطه، منطقه پرستی، رشوه و غیره نمیبود، بلکه بر پایۀ استعداد، شایستگی و کاردانی می بود، یقینن که از غور نیز چندتای در مقامهای بلند دولتی در کابل یا کدام ولایت دیگر موجود می بود. درین صورت ممکن می بود که حرف وکیلهای ولایت غور نیز شنیده شود.
بد بختی دیگری ما غوری ها این است که ما از روند زمان و تجربه های تلخ گذشته تا هنوز نیاموخته ایم یا نمیخواهیم بیاموزیم. بجای اینکه مخالفتهای خویش را از راه مرکه و مجلس که حکم خدا و رسول نیز همان است، حل و فصل کنیم، متوسل به خشونت می شویم و کارهای می کنیم که مخالفت ها را تشدید می کند؛ دشمنی را افزایش میدهد. هر دعوا و هر مشکل راه حل دارد به شرط اینکه انسان آن راه حل را جستجو کند، و از عقل، خرد و منطق پیروی کند. بهترین راه حل این است که دعوا بصورت مسالمت آمیز از راه گفت و شنود، سازش و گذشت حل شود. دهها مشکل درینمورد میان مردم موجود است که می توان آنرا از راه شرع و عرف حل کرد.
من درین زمینه تنها از از مشکل که در دولتیار میان بای باغه ها و سردارها موجود است یاد میکنم.
این مشکل نیست که آن را نتوان از راه نشست و گفتگو حل کرد. من به این نظر هستم که حل این مشکل آنقدر سخت هم نیست. نمایندگان این دو قوم با پادرمیانی موسفیدان و مقامهای دولتی محلی باید این مشکل را حل کنند و همین اکنون حل کنند و به فردا نگذارند. لاینحل ماندن این مشکل به نفع هیچ کدام ازین دو قوم نیست. لاینحل مانند این مشکل به نفع نسل امروز و نسل آینده این دو قوم نیز نیست.
طوریکه شنیده میشود مقام فعلی ولایت و ارگانهای دیگر محلی واقعن میخواهند این مشکل را برای همیش حل کنند. نمایندگان هردو قوم باید درین مورد گامهای شجاعانه بگذارند، بمقابل هم گذشت داشته باشند. از کینه و عداوت نمیتوان چیزی حاصل کرد. عقل و خرد حکم میکند که مشکل امروز را باید امروز حل کرد، نه فردا. بار امروز را به دوش نسلهای بعدی نباید گذاشت.
مدت تقریبن سی سال جنگ و خونریزی کدام نتیجۀ مثبت را به هیچ کسی نداده است. آیا عاقلانه است این روند را به همین شیوه ادمه داد؟ یعنی باز هم جنگ و خونریزی. ما باید مانند همسایه های نیک با همدیگر زندگی کنیم. ما باید با هم با صلح و آرامی زندگی کردن را بیاموزیم. این یگانه راه درست زندگی است.
انسان ذاتن از جنگ گریزان است. انسان، بمفهوم باهم انس داشتن و مونس همدیگر بودن است. خشونت و جنگ خصیصۀ انسان واقعی نیست. آن خصیصۀ شیطانی است. هر ددی و هر جانوری میتواند بجنگد اما هیچ ددی و هیچ حیوانی نمیتواند بیاندیشد و فکر کند، انس و محبت داشته باشد.
انسانی زیستن بمعنای تحمل داشتن و شکیبایی پیشه کردن است. خشونت و جنگ بی منطقی است حال آنکه انسان صاحب نطق، منطق و بیان است.
ما غوراتی ها چیزی نداریم که به سر آن بجنگیم. طوریکه در بالا نوشتم یکی از محروم ترین مردم جهان هستیم و دولت کوچکترین توجه به ما ندارد. همین بی توجهی سر انجام ما را از پا در می آورد لازم نیست ما خود ما همدیگر را از پا در آوریم و به ریشۀ خود بکوبیم.
 بجای اینکه ما به همین زور کم خود بجان هم می افتیم بهتر است همین زور کم را یکی کنیم و آن را بخاطر پیشرفت ولایت خود به کار بیاندازیم. صدای خود را بگوش مقامهای کابل برسانیم. از دولت بخواهیم که به ولایت ما یاری رساند؛ باید گامی به پیش بگذاریم در راستای کمک به نسل آیندۀ خویش و در آن راستا کمر همت ببندیم و راه و روش نیکی و جوانمردی پیشه کنیم.
هر یک از غوراتی ها سی سال گذشته را به تن و جان تجربه کرده است و هریک از آنان حد اقل یکی از خویشان دور یا نزدیک ایشان را از دست داده است. اما ازین کار نفع نبرده است. ادامه راه به آن مسیرکه طی سی سال رفته شده و نتیجه ای هم نداده است، نابخردانه است.
اگر ما باز هم به همین شیوه که همراه با عداوت، دشمنی، جهالت و بداندیشی است ادامه دهیم، اشتباه بزرگ میکنیم. نسلهای آینده که یقینن بهتر از ما فکر خواهند کرد، به ما نفرین خواهند فرستاد. عداوت و دشمنی در برابر همدیگر؛ نفاق افگنی و شقاوت در برابر دیگران؛ کارهای ابوجهلی و شیطانی است. بجای آن باید دوستی و محبت، اتفاق و یکپارچی را جستجو کرد.
به ما غوریان نمی زیبد که با تمام محرومیتهای که داریم باز هم تیشه را گرفته به ریشۀ یکدیگر بکوبیم. هم اکنون خبرهای حاکی از بد شدن امنیت در غور می رسد که بسیار تشویش آور است. نا امنی و جنگاوری به نفع غور و مردم آن نیست. ازآن باید دوری جست.
 
پیام من به تمام کلانها یا موسفیدان قوم، روشنفکران، بزرگان و به خصوص جوانان غور این است که به خاطر نسلهای آیندۀ خویش بزرگواری کنند، از کینه و نفاق دوری جویند و با مهر، وفاق و همیاری باهم باشند. این است آنچه که نسل آینده از همه ما توقع دارد.
کبر و غرور دشمن آدمی است اما تواضع و فروتنی خصلت مردان و فرزانگان است.
همانگونه که بزرگان ما گفته اند:

 
تواضع ز گردن فرازان نکوست       گدا گر تواضع کند خوی اوست
 
رستگار باشید.
 
١١ اسد ١٣٨٧
 
عید محمد عزیزپور
X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.