آرشیف

2017-11-11

سایۀ حرکت اکتبر روسیه بر افغانستان

 حرکت اکتبر روسیه در بوجود آوردن کودتای هفتم ثور 1357 وبه تعقیب آن در ویرانی و نابودی ساختارهای سیاسی ، اجتماعی ، نظامی  ، اقتصادی و فرهنگی افغانستان نقش بارز و مشهودی داشته ودارد.
درست است که افغانستان قبلاً دارای حکومت قومی و قبیلوی بود ، اما ملت افغانستان امنیت نسبی داشت و حکومت شان بطور علنی و آشکار وابسته نبود ، لکن با روی کار آمدن احزاب چپ در افغانستان نه تنها آن امنیت نسبی و ساختار نیم بند سیاسی ، اجتماعی ، نظامی ، اقتصادی و فرهنگی از ریشه و بنیاد نابود شد ، بلکه تأثیرات حرکت اکتبر روسیه و روی کار آمدن احزاب چپ در افغانستان ، به مثابه بزرگترین باد خزانی ویران کن ، طراوت و شادی و آرامی را از فرد فرد این ملت گرفت ، تحولاتی که در زمان حکومت محمد داوود خان رونما گردیده بود ، تا حدودی آینده نسبتاً خوبی را برای ملت مؤمن و مسلمان افغانستان نوید می داد ، اما کودتای هفت ثور پنجاه و هفت ملت را یکباره به سوگ نشاند ، تأثیرات این پدیده شوم و ظلم و استبداد ی که در دوره حکومت کمونیستی رخ داد ، بالاتر و بیشتر از آن است که بتوان توسط قلم نوشت ، و همین طور تاریخ نویسان از گردآوری همه مظالم و استبداد و مفاسد سیاسی و نظامی ، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی نظام کمونیستی در افغانستان عاجز اند .
بعضی ها حس عدالت طلبی و حق خواهی در میان اقوام مختلف افغانستان را از تأثیرات مثبت حرکت اکتبر روسیه میدانند و می گویند که احزاب چپی با الهام ازین حرکت توانستند تا حد زیادی در آن زمان مرزهای تعصب و برتری های قومی وزبانی را بشکنند .
 اولاً احزاب چپی ، خود شان اعتراف به وابستگی خود ها نموده  قایل اند که احزاب چپی با الهام ازین انقلاب ، (حرکت اکتبر روسیه ) توانستند تا حد زیادی در آن زمان مرزهای تعصب و برتری های قومی وزبانی را بشکنند.
 ثانیاً گویندگان این مطلب ، یا در آن زمان یعنی زمان حکومت تاریک و اختناق و ظلم و استبداد خلقی ها و پرچمی ها نبودند و می خواهند حقایق تاریخی را وارونه جلوه دهند و ملت را بفریبند ، ویا خود یکی از ظالمان و مستبدان آن زمان هستند ، و با این گفتار می خواهند روی مظالم خویش سرپوش گذارند.
نمی دانیم مراد از عدالتی که ازآن نام می برند چیست؟ و کدام عدالت و عدالت خواهی منظور آنهاست؟
اگر عدالت معنی اش این است که همه طبقات ملت اعم از فقیر و غنی ، کودک زن ، مرد ، افغان ، تاجیک ، ازبک ، هزاره ، پشتو زبان ، فارسی زبان و ازبک زبان ، محصل ، معلم ، کارمند ، بزرگر، شیعه ، سنی ، کسبه کار و سائر اقوام مختلف افغانستان ، توسط خلقی ها وپرجمی ها ، بدون تبعیض در پهلوی هم زنده بگور شدند ، یا محصل ، استاد و متعلم را بدون فرق به رگبار بستند  ، یا همۀ قریه جات و شهر ها و اقوام مختلف را ، با رعایت عدالت ، بوسیلۀ ارتش سرخ  ومزدوران داخلی  شان بمباران کردند ، یا در آواره کردن ملت ودر شکنجه نمودن آنان تبعیضی نداشتند ، یعنی هرکس به دست شان می افتاد بلا تبعیض شکنجه اش می دادند ، من در آن زمان محصل بودم ، می دیدم که خلقی ها و پرچمی ها در دستگیری  و اعدام محصلین ، تبعیض نداشتند وتحقیق وسئوال وجوابی در کار نبود ، روزی امتحان داشتیم محصلین مشغول نوشتن ورقه های امتحان شان بودند  ، درین هنگام نماینده های دولت کمونست وارد صنف شدند و چهارده نفر را از اقوام مختلف دستگیر نموده و  آنها را بدون سئوال و تحقیق اعدام کردند ، بعد از ساعت یازده بجۀ شب که قیود شب گردی وضع می شد ، صد ها محصل را از لیلیه دستگیر واعدام نمودند ، آنها در قتل ، ظلم و استبداد بین اقوام مختلف افغانستان و بین زن و مرد ، خورد و بزرگ فرقی قایل نبودند ، وهر کس را که می خواستند بدون تحقیق وسئوال ، به رگبار می بستند ، خلقی ها و پرچمی ها کسی را مستحق رعایت حقوق انسانی و بشر می دانستند ، که عضو حزب دموکراتیک خلق می بود و دیگران یا بهتر بگویم توده مردم را امپریالیست و مزدوران امپریالیسم و ضد طبقه پرولتاریا و مستحق هر نوع ظلم و شکنجه و اعدام داشتند ،  عدالت و عدالت خواهی را در کشتن و شکنجه کردن و زنده بگور کردن وبمبار نمودن ، در بین همۀ طبقات ملت ، به خوبی رعایت می کردند .
 اگر مراد کمونستان از عدالت طلبی وعدالت خواهی حکومت کمونیستی در افغانستان این نوع عدالت و عدالت خواهی باشد ، می توان گفت در قول خود صادق اند ، اما درین صورت ما به کلمۀ عدالت ، ظلم کردیم ، چون در طول تاریخ واز دیدگاه اهل لغت ، کلمۀ عدالت نه از منظر معنای حقیقی ونه از دیدگاه معنای مجازی به معنای ضد خود مورد استفاده  قرار نگرفته است  ، بنابراین گرفتن این معنا از کلمۀ عدالت غیر ممکن است ، وخلقی ها وپرچمی ها از کلمۀ عدالت وعدالت خواهی فاصلۀ به وسعت زمین وآسمان دارند ، واین کلمۀ مقدس از آنها متنفر است.
صرف نظر از استعمال کلمۀ عدالت ، من تعجب می کنم که زبان و قلم آنها چگونه توان حرف زدن و نوشتن را درین خصوص دارد ، حد اقل در سکوت  ، جنایات شان مخفی مانده و نمک بالای زخم  ملت پاشیده نمی شود.
 اینان زیادتر از یک ملیون انسان را بدون جرم شهید نمودند ، زنده بگور کردند ، گور های دسته جمعی ایجاد کردند ، چادر های زنان  که توسط احزاب چپ در افغانستان و به تاثیر از حرکت اکتبر روسیه زنده به گور شده بودند ، از گور های دسته جمعی در هرات و سائر شهر ها بیرون آورده شد ، زیادتر از پنج ملیون انسان بیگناه به پاکستان و زیادتر از سه ملیون در ایران و چند ملیون دیگر رادر اروپا و آمریکا و سائر نقاط جهان آواره و مهاجر کردند ، بازهم حنجره های شانرا پاره کرده وصدای عدالت وعدالت خواهی سر می دهند.
 با توجه به این مظالم ، خلقی ها و پرچمی ها بزرگترین معلمین و راهنمایان   قتل ، فساد ، ظلم  ، استبداد ، اختلاف اندازی واستادان ماهر آموزش نحوۀ ایجاد وابستگی ، در این دوران معاصر اند.
شایدایشان سئوالی مطرح نمایند که مجاهدین و سائر مدعیان حق و عدالت چه کردند؟  چرا آنان کابل را ویران کردند و چرا و چرا…………..در جواب اولاًباید گفت که جرم عمل شخصی است و به دلیل ارتکاب آن توسط دیگران بیگناهی شان ثابت نمی گردد ، در ثانی باید گفت که قبل از قدرت گرفتن شما، ملت  قتل و کشتار عمومی را ندیده بود ، مردم افغانستان اعدام ها و زنده بگور کردن دسته جمعی را شاهد نبودند و عادت نداشتند ، در واقع شما اساسگذاران و معلمین  قتل و شکنجه ، ظلم و استبداد در افغانستان بودید ، وحس انتقام جوئی ملت را بیدار کردید و آتش جنگ ، کینه و عداوت و اختلاف را در بین طبقات ملت ما بر افروختید ، شما با شعار نان ، لباس و خانه وارد شدید ، اما عوض نان بم ، گلوله و زنده بگور کردن و عوض لباس ، کفن و عوض خانه قبر های دسته جمعی را بوجود آوردید ، جنایات جنگی شما هنوز در سازمانهای بین المللی مطرح است ، هنوز خون شهدای ما خشک نشده ، رنج های آوارگی و مهاجرت به پایان نرسیده ، کشور ویران شده هنوزهم ویران است ، اما با آن همه ظلم و استبداد ی که در تاریخ سابقه ندارد ، ملت با گذشت ومسلمان افغانستان شما را بخشیدند ، اما شما هنوزهم آتش فتنه افروزی را شعله ورمی سازید ،  و حرف از عدالت خواهی و حق طلبی احزاب جنایتکار خلق و پرچم می زنید ، بس نیست ؟ تا کی ؟
میگوئید حزب دموکراتیک خلق افغانستان با الهام (یعنی وابستگی) ازین انقلاب (اکتبر روسیه ) توانسته زمینه رشد و مطرح شدن شخصیت های توانا از اقوام مختلف را در ساختار سیاسی و در رده های مهم تصمیم گیری ، هم در حزب و هم در حکومت فراهم سازد ، کدام شخصیت ها؟
 جهان می داند که حزب دموکراتیک خلق افغانستان به پیروی از حرکت اکتبر روسیه سبب قتل عام شخصیت ها و آوارگی آنها گردید ، همۀ شخصیت های علمی افغانستان ، عالمان ، بزرگان ، شخصیت های سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی که از دم تیغ جنایتکاران خلق و پرچم جان سالم بدر بردند ، در تمام کرۀ زمین پخش شده ، آواره گردیدند.
 اگر منظور از شخصیت های توانا ، اعضای حزب خلق و پرچم و باداران و ایادی شان است ، که در کشتن وزجر دادن و آواره نمودن ملت توانا عمل کردند ، درست است و مصداق عینی دارد ، و تاریخ این توانایی شانرا ثبت کرده است،  من سال 1358 در پوهنتون کابل تحصیل می کردم  ودر لیلیه مرکزی بودم ، شاید بسیاری از محصلین آن زمان بیاد داشته باشند که به سمت شمالی طعام خانه لیلیه مرکزی ، شعاری به چشم می خورد که بزرگ نوشته شده بود ، «استادی چون تره کی و شاگردی چون امین در جهان وجود ندارد» بلی اگر منظور از شخصیت های توانای که از آنها نام می برند مانند دو شخصیت مذکور در شعار لیلیه پوهنتون باشد ، که شاگرد استادش را خفه نمود و قدرت را در دست گرفت ، درست است ، در غیر این صورت تمام شخصیت های توانا ی افغانستان از هر قوم و قبیله که بودند ، تحمل ظلم و استبداد آن ها را نکرده و کشور را ترک ، و هجرت نمودند ویا در قیام مسلحانه علیه نظام الحادی شرکت کردند ، شخصیت های توانای کشور از هر نوع توانائی که داشتند بر علیه نظام کمونستی استفاده کردند ، چه توانائی مالی ویا توانائی علمی وامثالهم ، این مطلب دراشعار استاد خلیل الله خلیلی تجسم عینی دارد.  
اما متأسفانه فعلاً شرایطی آمده که قاتلین ملت از گذشت ملت ، آنقدر سوء استفاده می کنند که گویا برای خلق افغانستان خدمت کردند ، و خدمات شانرا مقاله نویسی می کنند، وبه رخ ملت می کشند.
 ادعای پایان انحصار خانوادگی قدرت توسط حزب خلق را دارند.
 اولاً که اکثر اعضای کابینه آن خانواده از خود آنها بود ، ووقتی که آنها را به دلیل وابستگی از کابینه بیرون راند ، بدستور و پشتیبانی حکومت روسیه وقت برعلیه حکومت قانونی داوود خان دست به کودتا زدند ، در ثانی همان حکومت خانوادگی به مراتب از حکومت ظلم و استبداد و فساد آنها بهتر بود، امنیت نسبی وجود داشت ، اما زمانیکه حکومت وقدرت بدست احزاب چب افتاد ، نه تنها امنیت به چالش کشیده شد ، بلکه دار وندار ملت نابود گردید ، وروی همین ملحوظ  وقتی نام خلق و پرچم به میان می آید ، ملت این نام ها معادل زنده بگور کردن ، کشتار دسته جمعی ، غارت ، ویرانی ، بمباری ، زندان ، شکنجه ، آوارگی ، مهاجرت ، بدبختی ، ذلت و استبداد دانسته وازین نام ها متنفرند.
 اگر به سخنان ملت گوش دهیم ، این موضوع بوضوح بر ملا می‌شود ، افزون بر آن علت سقوط وذلت احزاب چپی در افغانستان ، ادامۀ جنگ ونا آرامی ، ادامه مهاجرت و آوارگی، گویایی این مطلب است .
ندای حقوق مساوی زنان و آموزش گسترده آنها و افزایش فعالیت سیاسی آنان ، امروز از حلقوم باز مانده های خلق و پرچم بلند می‌شود ، و وانمود میگردد که گویا ایشان در دوران حکومت کمونیستی به این قشر از جامعه خدمت کردند ، در حالیکه در زمان حکومت شان از زنان ، بنام عضو در حزب باصطلاح دموکراتیک سوء استفاده صورت میگرفت ، واز بعضی آنان در سر چهارراه ها و بین پارک ها بعنوان رقاصه و امثالهم استفاده میشد ، در ثانی زنان افغانستان در آن زمان از ترس ارتش سرخ ، خلقی ها و پرچمی ها نمی توانستند بازار بروند ، چه رسد به شرکت در کارهای سیاسی و اجتماعی و امثالهم ، ثالثاً همان طوریکه شخصیت های توانا ی مرد ، مجبور به هجرت گردیدند ، شخصیت های توانا ،عالم و اندیشمند زن هم آواره گشتند .
 نمی دانم احزاب چپی از زبان کدام ملت صحبت می کنند ، از زبان پنچ ملیون مهاجر در پاکستان ، از زبان یک ملیون شهیدی که توسط آنان زنده بگور و یا اعدام شدند یا از زبان سه ملیون مهاجر در ایران و یا از زبان آوارگان افغان در اروپا و آمریکا و سائر نقاط جهان ویا از زبان ملتی که قیام عمومی بر علیه نظام استبدادی شان در داخل افغانستان راه انداخته بودند ، جای تعجب است.
 در تاریخ ثابت شده که هیچ نظام دیکتاتور و سرکوبگری باقی نمانده و باقی نخواهد ماند ، حالا که نظام دیکتاتوری خلقی ها و پرچمی در افغانستان برای ابد بدست تاریخ سپرده شده است ،  بهتر است که آنها فرصت را غنیمت شمرده و از عفو و بزرگواری ملت استفاده نموده وبه زندگی عادی خود بپردازند ، و از نمک پاشی روی زخم ملت دست بر دارند ، و الا همان برخورد های انقلابی بیست و چهارم حوت و قیام های کابل و بادغیس و قندهار و سائر شهر ها تکرار خواهد شد و آنگاه عفوی در کار نخواهد بود.