X

آرشیف

ساعاتی بانظری آریانا درشصت وپجمین سال روز تولدش

 
 
 
ساعاتی با نظری­آریانا درشصت و پنجمین سالگرۀ تولدش
 
درطی دهه­های 60 – 70 زمانی بود که روابط­نزدیک و تنگاتنگ­مطبوعاتی با محترم­نظری­آریانا داشتم، زمانی­که ایشان مسئول­یکی ازرسانه­های دولتی بودند و من گاه وبیگاه مضامین ومطالبی با غلطی­های املائی وانشائی نوشته­می­کردم و نزد آقای­نظری­آریانا می­بردم. ایشان با دنیایی از محبت و صمیمت  آن­ها را اصلاح­نموده  در مجله­ و روزنامه­یی که مسئولیت آن­ را داشتند چاپ و نشرمی­کردند. نظری­آریانا آن­قدر خوش­قلب و مهربان و با حوصله بود که هیچگاه خسته نمی­شد و تمام­مطالب را با دقت کامل می­خواند و برای­نشرآماده­می­نمود و هیچگاه برآشفته نمی­گردید.
محترم­نظری­آریانا به­علاوه که ­دوستی­صمیمی بود یک آموزگاربرجسته  و مدیری­مدبر هم بود. بعد از حوادث دهۀ­هفتاد، آن زمان ­که همۀما مثل سنگ­فلاخن پرتاب­گردیده به هرطرف برای نجات­جان­مان سرگردان و آواره شده و ازهم پاشیدیم و پس از دو دهه،  یعنی طی سال­های بعد از 2004 کم­کم به هم برخورده و بعضی از ما یکدیگر را بازیافتیم، چنان واقع­شد که من با محترم­گل­احمدنظری­آریانا نویسنده، محقق و داستان­پرداز­معروف و توانای کشورمان مجدداً ملاقات­کردم. در این دَور دیدارها که وقت و ناوقت به­هم می­رسیدیم من از او می­پرسیدم:
«چه­حال دارید؟»
ویا:
«چه مصروفیتی دارید؟»
فقط چندپاسخ کوتاه می­داد که
«با روزگار می­جنگم و شکرخدا، خوبم و نفس­می­کشم!»
درین­وقت­ها من فرصت­می­پالیدم که ایشان را کدام­روز غافل­گیرکرده  ساعتی با هم بگذرانیم و دربارۀ این  جملاتی که تازه تکیه­کلام آقای­نظری­آریانا گردیده سخنان و حرف­های زیادتری بشنوم؛ در زمینه پرس­وپال بیشتری داشته­باشم و بدانم که نظری­آریانا درطی سال­های «دو دهۀاخیر» نسبت به سابق چه­تفاوتی کرده و باروزگار چگونه جنگیده است؛ ولی بخت کمتر یاری­می­کرد. او با روزگارش می­جنگید و من درکمین نشسته موقع­مناسب جستجومی­کردم که وئ را غافل­گیر نمایم تا دیگر نتواند از پیشم فرارکند و لحظاتی از وقت­گرانبهایش را برای خود گرفته حس کنجکاویم را اِقناع­کنم.
کندوکَش در این­میان جریان­داشت؛ اما نظری­آریانا کرکتر و اخلاق­اجتماعی بخصوص خود را دارد، یعنی خیلی علاقمندنیست که کسی دربارۀ شخصیت­علمی و فرهنگی و دست­آوردهای­ایشان درین راستا، چیزی بنویسد یا خلاصه، به گفتۀخودش او را توصیف­کند. در روزهایی که جشن­تولدش بود من خیره­چشمی کرده یک­روز، بدون ­خبرقبلی سری به منزلش که  فاصلۀچندانی از خانه­ام نداشت رفتم و بإلأخره به­چنگش­آوردم. همین که زنگ درخانه­اش را فشاردادم، لحظه­یی بعد نظری­آریانا با لبخندی که همیشه در هنگام مواجهه با دوستان بر لبانش نقش­می­بندد دروازۀ خانه را باز نمود و بعد از سلام گفت:
«از نحوۀ در زدن به ذهنم گذشت که خودت هستی.»
بعد از احوال­پرسی، نظری­آریانا با قلبی پُر ازعاطفه و لبانی پُر ازتبسم مرا به خانۀخود دعوت نمود و با خوشی زیاد وارداتاق پذیرایی شدم. باید بگویم وقتی که با نظری­آریانا صحبت­می­نمودم متوجه­شدم که صدا و طرزتکلم و سخنان محبت­آمیزش نسبت به سابق هیچ تفاوت نکرده است؛ درحالی که ما شصت و پنجمین سالگردبهار زنده­گیش را بزرگ­می­داریم. در این میان تنها چیری­که تغییرنموده نظری­آریانا ایام­جوانیش را توأم با پربارترین­مرحله پشت­سرگذاسته و افزون بر تربیت و رهنمایی صدها جوان دانشجو از کابل، هرات، غور، بادغیس، فراه، نیمروز، فاریاب و محلات دوردست دیگر و برومندساختن نخل­هایی جوان از ادبستان­هنر و عرصه­های پژوهش، چندین اثر و کتاب­خواندنی و ماندنی نوشته و برگردان کرده به علاقمندان مطالعه و کتاب تقدیم نموده است. اکنون چیزدیگری­که فرق کرده پا به پای سن و سال استاد که بلندرفته موهای­افشان و خُرمایی سر و ریش وئ سفید گردیده و به او که نگاه می­کنی متوجه می­شوی که بیشتر به یک پروفیسوردانشگاه شباهت دارد؛ ولی حیف که دانشگاه­های ما با قوانین­ و مقررات­محدودکننده و نامناسب با شرایط و اوضاع­کشورما و نیازشدید جامعه به افرادنُخبه و اساتیدمجرب و مؤثر دارند تا هنوز جایی برای نظری­آریانا و امثال او نیستند و چنین استعدادهایی بیهوده از دست می­روند و ضایع می­شوند. این تنها نظر من نیست و به­ویژه همه جوانانی که از بحث و درس استادنظری­آریانا در مؤسسۀعالی­تربیۀمعلم­هرات در گذشته مستفیدشده اند و بیشترکسانی که در جاهای مختلف با ایشان همکاربوده اند بر این نظر توافق دارند.
در هرصورت، جای­خوشی­است که این­محقق و خامه­پرداز، علی­رغم دشواری­های بی­شمارزنده­گی­شخصی خود و بی­مهری­های­بی­حد و حصری که به عرصه­های فرهنگ و هنر می­شود و دهه­هاست که دولت­ها و حکومت­های­پوشالیِ­حاکم، این عرصه­ها را به­کلی از برنامۀ عملِ­نداشتۀخود حذف­کرده­اند، بازهم از کار نوشتن و آفرینش ادبی – هنری بازنایستاده، ­مانند سابق مطالعه میکند و مینویسد و شمارۀ کتاب­های نگاشتۀ وئ به بیش از بیست رسیده است.
در این­جا می­خواهم به بیش از یک دهه قبل، یعنی به زمانی که استادنظری­آریانا مجدداً در خانۀپدری در هرات مستقرشده بود و من بعد از سال­ها بازهم به دیدار او رسیده بودم، نگاهی داشته باشم.
بلی، وقتی که در آن هنگام به خانه­اش رفتم و مرا به اتاق رهنمایی کرد، وضع مانندسابق نبود. ازکتاب، قلم و قرطاس خبر و اثری وجود نداشت و من هک­وپک شده­بودم که چه پیش­آمده. این وضعیت را که دیدم و به چهاراطراف خانه چشم دوختم هیچ­چیزی که دال بر خانۀ یک استاد، نویسنده و صاحب­قلم باشد نیافتم.
نظری ازمن پرسید: «چه گم کرده­ای وچه میپالی؟»
گفتم: «یک­چیز گم نکرده­ام، بلکه چیزهای زیادی گم کرده­ام.»
به­تکرار پرسید و گفت:
«بنشین، بگو چه گم کرده­ای؟»
من پاسخ­دادم:
«خودم را؛ شما را و همه­چیز را گم­کرده ام !»
گفت:
«نام آن­ را مشخصتر بگیر، چیست؟»
من اظهارداشتم:
«کتابها، قلم و کاغذ و نوشته­های نیمه­تمامتان. البته، با همه­چیز وداع گفته بایکات نموده اید؟
نظری تبسم­دردآلودی نمود و گفت:
«ما مدتی به اجبار در هرات نبودیم و تمام کالای­خانه را جمع کرده دیروز آمده­ایم؛ اما تا هنوز کالا را جابه­جاه نکرده­ایم.»
پرسیدم:
«خیریت باشه، کجا رفته و تشریف­برده بودید؟ شاید به­خارج سفرکرده و ترک وطن می­کردید؟!»
پوزخندمعناداری زد و گفت:
«ماکجا وخارج کجا! خودت بهترمی­دانی که در سیاهترین روزها، ماه­ها و سال­های کابل که مجاهدان­رقیب برای استیلای­کامل قدرت و عقب­راندن یکدیگر، شهر را بیرحمانه به­گلوله و آتش بسته بودند و به اصطلاح خا­نه­های به­گناه­آلودۀ  پایتخت را غوبل و چپه­رومی­کردند و به­مردم آن درس­عبرت می­دادند من کابل را ترک نکردم و با خانواده­ام هرلحظه در خطرمرگ به­سربردم و ترک وطن نگفتم. حالی دیگر چه­شده که به این کار بپردازم؛ آن­هم در چنین سن وسالی؟!»
من به رسم تأیید سری جنباندم و استادنظری­آریانا به سخنانش ادامه داد:
«ما به­کجا می­توانیم برویم؛ من درهمین­سرزمین به دنیا آمده­ام و در همین­خاک مدفنم خواهد بود و به آن افتخار می­کنم. خداوند شما را درپناه خود داشته باشد، در این روزها مریضی داشتم و برای مدتی به کابل رفته بودم. اسباب­خانه را هم پیش از رفتن به سفر جمع­کرده­بودیم.»
در شصت و پنجمین سالگرۀ عُمرخود بازهم نظری­آریانا درگیر همان مشکلات قبلی است و تنها و بدون فرزندهایی که نداشته با خانم و مادرسالخورده­اش در هرات به­سرمی­برد. خانم و مادرش هردو به­شدت بیمارند و صحت خود وئ نیز تعریف­چندانی ندارد و از جراحت­هایی که سال­ها قبل بر وجودعزیزش رواداشته بودند هنوزهم رنج­می­برد و دردمی­کشد. از کارِرسمی و ممرِ­کافی هم برای دوام­زنده­گی و روزگارش خبری­نیست. در همین روزی که به دیدار و تبریکی­سالگره­اش رفته­ام و می­بینم که دور و پیش اتاق­پذیراییش از آنچه که همواره آن­ها را دوست می­داشته و جدا از آن­ها بوده نمی­توانسته خالی است، در جواب پرسشی که از غیابت چندماهۀ وئ می­کنم، چنین می­شنوم:
«در ایام­زمستان در ­دواتاق­ منزل­دوم از یکی به­دیگری که آفتاب زیادتری می­گیرد کوچ­کشی می­کنیم و حالا که تازه از چندین و چندمین­سفر درمانی شریک­زنده­گیم برگشته­ام، بازهم گرفتار کوچ­کشیی­ دیگرم. بناءً دار و ندار یعنی کتاب، کتابچه و قلم و خلاصۀکلام، چیزهایی­که خودت پشت آن­ها می­گردی به منزل دوم ارتقاکرده­اند.»
در این روز، من کوشیدم نظری­آریانا بیشترصحبت­نمایند تا ازوضع زنده­گی­شخصی و اجتماعی و مشغولیت­های فرهنگی وئ بیشتر باخبرشوم و بدانم که در طی سال­های اخیر چه فعالیت­هایی داشته وچه قلم­زده است.
آری، محترم گل­احمدنظری­آریانا نویسنده، آموزگار و پژوهنده­یی که فعلاً در زادگاهش، یعنی­شهرهرات­باستانی زنده­گی می­کند در (20) دلو سال 1329خورشیدی متولد گردیده است و بعدازختم تحصیلات ابتدائی و ثانوی درسال 1349 وارد دانشکدۀادبیات پوهنتون­کابل گردیده و درسال 1353  فارغ و به­حیثِ­استاد در مؤسسۀعالی­تربیۀمعلم هرات به­تدریس پرداخت که از 1354 تا 1358خورشیدی ادامه­یافت. پس از این­سال­ها او در کابل به­کارهای ژورنالیستی، مدیریت­درمطبوعات، نویسنده­گی و تهیۀ مطالب برای رسانه­های چاپی و صوتی، کارِاداری و مسئولیت بخش­داستان­نویسی انجمن­نویسنده­گان­افغانستان تا زمستان سال 1375 سرگرم بود و سپس به­هرات آمد و در چند مؤسسۀغیر­دولتی و ملل­متحد وظایف­مؤقتی به­دوش گرفت و در شش­سال اخیر به­جز به­سربردن با گرفتاری­های اقتصادی و تیمارداری و رسیده­گی به بیماران­خانواده وظیفۀ­مشخص دیگری نداشته است.  
نظری­آریانا در جریان­آموزش در دارالمعلمین­هرات و بعد از 1345خورشیدی به داستان­نویسی پرداخته زیادتر برای نوجوانان و جوانان و به­ویژه برای کودکان قلم زده است
محترم نظری­آریانا درنوشته­هایش زیادترکوشیده واقعیتهای­عینی جامعه را انعکاس بدهد و درداستان­هایش درد ورنجی را که اقشارتهیدست و آسیب­پذیر جامعۀما متحمل می­شوند به­تصویر کشیده است.
نظری­آریانا دردوران­زنده گی فراز ونشیب­های زیادی را سپری­کرده است و به­حیث­نویسنده هیچگاه خاطری­آرام نداشته و دائم با معضلات و مشکلات و نابه­سامانی­های جامعه جنگیده است و درنوشته­هایش آن­ها را انعکاس داده. او درطی دهه­های70-90 به گفتۀخودش با ناملایمات زنده­گی  زیادتر دچاربوده و دست و پنجه نرم­کرده است.
نظری­آریانا درنوشته­های خود و بازتابانیدن واقعیت­های­جامعه صراحت­لهجه و قلمی روان و بااحساس دارد. او هیچگاه واقعیت را پنهان نکرده و با صدای رسا فریادکرده و با جرأت تمام نوشته و افشاکرده است.
محترم نظری­آریانا درشرایط­ سخت زمانی و مکانی با قدوقامت­استوار و متین زنده­گی­کرده همیشه بامردم و به­ویژه با دوستان و شاگردانش برخوردی پر ازمهر و عاطفه داشته­است؛ چنان­که محترم­غلام­علی­فگارزاده نویسنده و شاعر دربارۀ ایشان می­نویسد:
«استادنظری شخصی مهذب، صادق، پاک و بی­آلايش، باايمان و باتقوا، اديب و نويسنده است. داستان­ها و مضامينش بازتاب­دهندۀ واقعيت­های زنده­گی­اجتماعی و درد و رنج مردم اين­سرزمين است؛ چنانچه در همه نوشته­هايش …که به زبانهای دری و پشتو است، به­خوبی و آسانی مي­توان پيام و تصوير واقعی جامعه  را دريافت­نمود.»
یکی از رازهای موفقیت  محترم­نظری­آریانا درین­جا نهفته است که ایشان بر زبان­های ملی کشور مسلطند و به هردو زبان پشتو و دری، بدون تعصب و کوتاه­نگری می­نویسند که چاپ و نشرکتاب­ها و آثارشان در رسانه­ها، چه در داخل و چه در خارج­کشور به زبان پشتو و دری گویای این واقعیت است.
ازجشن­تولد محترم استادنظری­آریانا حاشیه نمی­روم و درجریان صحبت­هایی که با وئ داشتم گفتم:
«نظری، شصت و پنجین سالگرۀ تولدت مبارک باد! در شصت و پنجمین سالگرۀ بهار زنده­گی ات این­گونه بشنو:
 
صبوری به تو می زیبد،
من به تو سوخته؛
اما،
تو صبور و استوار با قد وقامت چنار
ازجویبا ر بهارآب زلال، می­درخشی
نَفَس­سوختۀ هرعاشق را
چون، آفرینندۀ آفرین خانه دل­ها،
سردستۀ نجات غم­ها که من به تو سوخته ام.
صبوری به تو می زیبد،
صد صباح و صد روز در دیار این وطن،
کی فراموشت کند آن نی و کاغذ و دوات؟  
نی­قلمی اشک می­ریزاند به دستان گهربارت
تا جمال شعر و ادب را تازه کنند
و در صعود و صبر تو تعظيم کنند
تو به ادب سوخته­ای، من به تو
یاران تو مخدوم شده اند به دربار یزدان
تا پاک شود، چاک شود درگاه شفا،
درخت­مریم بارور شود
تا التیام صبور و صباح توگردد،
من به نوشته وسروده­های تو سوخته ام
توبه صبوری وصباح دل­ها   
صبوری به تومی زیبد 
                          غوروال – هرات»  
نظری­آریانا دارای بیش از بیست اثر و کتاب و ده­ها مقاله و پژوهش است که به زبان­های پشتو و دری چاپ گردیده به دسترس علاقمندان­کتاب و خوانش گذاشته­شده.
اکنون که استادنظری­آريانا در زادگاهش یعنی شهرهرات و نزدیک دوستان و دوستاران همیشه­گی و شاگردان وفامَنِش سابقش قراردارد، من برخویشتن می­بالم که دیدار و صحبت­های شیرین و بی­شایبۀ این فرهیختۀگرامی باردیگر برایم میسرشد و بازهم از اعماقِ­دل، شصت و پنجمين سالگرۀ عُمرِپُربرکت­شان را به خود، خانوادۀمعظم و همه دوستان و ارادتمندان­ این سیمای صادق و بی­ادعای ادب و فرهنگِ­کشور شادباش می­گویم و اذعان می­دارم که شخصیت­هایی از سنخ ايشان که بهترین­سال­های گرانبهای زنده­گی­خود را در مؤسسات­تحصيلی و کانون­ها و انجمن­های فرهنگی برای ارتقای سطح­معنوی و فکری جوانان و دانش­دوستان و در آگاهی­دادن و بيدارسازی جامعه و مردم­خود  گذرانده­اند سزاوار هرگونه تکریم و تبجیل هستند. برای استادِفرهیخته نظری­آریانا، اين شخصيت دوست­داشتنی و دوستدارِ همه­خوبان، عُمری­طويل، صحت وسرفرازی، آثاری­ناب و ماندگار و موفقيت­های مزيد در تمام­عرصه­های زنده­گی از پروردگار توانا آرزو دارم.
 
سعدالدین­غوروال
هرات – دلو1394 
 

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد
کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.