X

آرشیف

ز برای توست اینکه ساختم
خانه ای ساختم اش از جنس شن کنار آب
آرزو کردم ببیند آن را
نیمی از ساعت صبور گشتم و پس دو و سه نیم دیگر
خورشید شروع کرد به غروب
دیدم که نزدیک آمد
فریاد زدم که: «های! اینجا را ببین»
برگشت به روی من پرسید: «چرا؟»
گفتم : «ز برای توست این خانه و بان مفتخرم»
با بلندای صدا گفت ولی
وقت ندارد و برفت
ایستاده به رفتن اش نگاه می کردم
قلبم به دو نیم آمد و گریه بایدِ حالم شد
دختری کودک به هنگام عبور از آن میان
ناگهان چشم به قلعه ی شنی ام انداخت
گفت« بَه به که چه جای نیکی ست
«از برای بازی و سرگرمی ام
اندکی اندیشه کردم
اندکی بیش حتی
مهمان لبم که شد تبسم گفتم:
«ز برای توست این که ساختم»
شور و شوق صورتش شد دیدنی
آنچه در درون من آمد پدید
زان به بعد هر قلعه ای که ساختم
شد رهای «هیچکس» و « شاید کسی»*

https://uupload.ir/files/49mv_img_20201024_130257_115.jpg
*برگردان شعر کاربر: cloudy daze ،سایت hello poetry، 23 اکتبر2020
X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.