آرشیف

2016-5-9

گل رحمان فراز

دمــوکــراســــی در اســـــلام

 

دموکراسی در اسلام

دقیقاً اینکه دمکراسی (دموکراسی) با چه روشی توام با اسلام قرینه سازی شده است، مبحث پیچیده، تناقضی و تضادی است. آفرینش ایده دموکراسی را بر گرفته از سخنان افلاطون می آورند و این مآخذ به اعتبار و جواز تاریخی دموکراسی می افزاید. (یعنی اندیشه حکومت مردم بر مردم مرجح تاریخی و قدیمی دارد که نه دین عیسویت به آن پیشینه می رسد و نه هم دین مبین اسلام) از آنجا که ریشه ی اندام و تعبیر دموکراسی در بدنه تاریخ زندگی بشر طولانی تر و بیشتر از عیسویت و اسلام تنیده شده است. از همین خاطر دشوار خواهد بود اینکه قرینه های تامل اسلام و دموکراسی را با هم به سازگاری مطلق بدون اختلاف نظر تجلی دهیم.
شاید مرام افلاطون از سوء کاربرد های تعبیری کلمه مجزا باشد و قدامت واژه یی دموکراسی از زمان نظریه پردازی افلاطون شروع نشده بلکه طرز اندیشه پردازی وی را به مشابهت برداشت های اولیه دموکراسی فعلی گرفته اند و فقط این ارتجاع را بخاطر اعتبار دادن این دیده و ایده گرفته اند.
شکل گیری واژه و ایده ی دموکراسی در واقعیت از شورش مردم عوام در انقلاب های کبیر غربی و شرقی آغاز یافت. دقیقاً زمانیکه همه چیز زیر چتر اقتدار کلیسا قرار گرفته بود و صاحبان کلیسا در آمد را از مردم به اجبار جمع آوری کرده بودند و به خود می اندوختند، آن وقت مردم فرانسه با اندیشه آزاد اندیشی که از ناپلئون بناپارت و ژان ژاک روسو الهام اندیشه می گرفتند، بصورت دسته جمعی علیه ظلم کلیسا و کلیسائیان با شعار های چون؛ "نه خدای را می خواهیم نه آقا بالا سری را." دست به انقلاب زدند و اینکه مردم عوام توسط زورمندان به اصلیت بشر شناخته نمی شد با مبارزات مستحکم شان توانستند همه انسان ها را (شهروند) خطاب نمایند که حق دادن امتیاز شهروندی برای همه اتباع از ابتکارات و دستاورد های اصلی انقلاب غربی (انقلاب کبیر فرانسه)  بشمار می رود.
دستیابی به مفاسد از پس منظر انقلاب غربی و شرقی ها هم انگیزه آفرینش انقلاب را در اذهان خویش ایجاد کردند و نتیجه را که ایشان بعد از انقلاب بدست آورده بودند این بود که انسان ها را صرف نظر از کمبودات معنوی، قومی و فکری شان بصورت کل همه اتباع را (رفیق) خطاب نمودند. (یعنی برتری بین انسان ها وجود ندارد.)
در واقعیت دموکراسی هیچوقت به وجه کاربردی بی بند و باری و آزادی عریان بدن استفاده نشده است و نباید شود آنچه که حالا غوغا برپا کرده است و بیشتر افراد را از استفاده و ترویج واژه دموکراسی متنفر ساخته کرده است. آنچه که قبلاً کاربرد تعبیر دموکراسی از اندیشه افلاطون منشا داده شده بود اصرار گردید و فقط به تناسب تعبیر بوده است، شباهت های در اندیشه افلاطون و مراد دموکراسی فعلی دیده شده است. انسان مکلف است تا بخاطر پیشبرد امور و عملکرد دنیوی اش و نایل آمدن به تمدن شخصیت خویش، خود را به سه اثر برازنده تکیه دهد که عبارتند از؛

– تاثیر افراد (جهان اشخاص)
– تاثیر افکار ( جهان اندیشه)
– تاثیر پدیده ها (جهان اشیاء)

همانطوریکه شباهت اندیشه یی بین افکار افلاطون و دموکراسی دیده شد، اسلام نیز تایید کننده کاربرد و ترویج دموکراسی تا تعبیر های است که در انقلاب های شرقی و غربی کار برده شده است پس می توان گفت که ارکان شکل زا برای ایده دموکراسی را موارد ذیل شکل می دهد؛

1. دموکراسی به معنی درک خود
2. دموکراسی به معنی درک دیگران
3. دموکراسی به معنی مجموعه از قرارداد های اجتماعی – سیاسی که برای شکل گیری و رشد این درک در فرد ضروری است.

این سه شکل عملاً آنچه را دموکراسی درونی و بیرونی به آن نیازمند است یعنی همه استعداد های روانی که اندیشه دموکراسی بر آن استوار می شود و امکاناتی که نظام دموکراسی در جامعه به آن متکی است در بر می گیرد.
بنابراین، اگر زمینه ها و شرط های لازم دموکراسی در شخصیت و عادات موجود در جامعه وجود نداشته باشد؛ دموکراسی به عنوان یک واقعیت سیاسی تحقق نمی یابد.
طوریکه یادآور شدم، بهره ی که بعد از انقلاب های کبیر غربی (انقلاب کبیر فرانسه) و شرقی (سوسیالیستی سابق) گرفتند تنها و تنها ارج گذاشتن به شخصیت انسان ها بدون در نظر گرفتن نژاد و پوست آنها بود که غربی کلمه (شهروند) را اطلاق می نمودند و شرقی ها کلمه (رفیق) را برای حتی بردگان اطلاق کردند. 
اسلام بیشتر از اهمیت فوق که برای بشر از طرف انقلاب ها در نظر گرفته شده است، قابل گردیده که در قرآن کریم به آن این طور اشاره شده است:

{ولقد کرمنا بنی آدم} سوره اسراء، آیه 70
ترجمه: و به انسان کرامت بخشیده ایم.
همچنان در حدیث مبارک پیامبر گرامی (ص) آمده است که:

[آن اکرمکم عندالله اتقیکم] 

ترجمه: گرامی ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست.

بنا به استنباط آیه شریف و حدیث مبارک فوق و با در نظر داشت تعبیر های معنایی دموکراسی که همانا درک خود، دیگران و مجموعه قرارداد های اجتماعی – سیاسی است و یا درک کلی اش عبارت از آزاد سازی بردگان و رعیت مساوات بین همه اقشار با تفویض القاب (شهروند) و (رفیق) باشد. اسلام به تناسب اهمیت داده شده انقلاب ها برای بردگان، بیشترین اهمیت را قایل شده است و زیادترین احترام را در نظر گرفته است.

منابع؛
– قرآن کریم
– سیرت نبی
– دموکراسی در اسلام – مالک بن نبی
– اخلاق خدایان – عبدالکریم سروش
– نیکولو ماکیاولی – قدم اول