آرشیف

2014-12-26

شاه محمد شهاب

دلم سیــــــــــاه شده

 

آنجا کجا ست؟

من سرزمین روشنائی و نور را گم کرده ام

جائیکه زادگاه هزاران شهنشاه بود

آنجا

هنوز بغض خاکش از حجم خشونت پر است!

و درختان میوه اش شیره و طعم ندارند.

آنجا!

روزی سلطان غیاث الدین بود و هویت رضیه بود و باسروده های زیبای قلبش

سیاه موی و جلالی آن یاران مهربان بودند.

تو و من بی ایهام میزیستیم

آنجا کجا ست؟

که خود خود را با آتش میسوزانند، اخگر مشو!

آنجا چرا؟

کسی نیست! کجا رفتند غوری ها آن مردان دلیر

آنجا چرا؟ خاکستریست رنگها، کجا رفتند؟ ارغوانی ها.

آن غیرت و افتخارات را چرا کشتند و آن رنگ همیشه خندان را

چرا بد رنگ ساختن؟

منار جام ، قلعه های فیروز کوه، و دره ملکان هنوزبوی آن زمان ها را دارند.

اما با تاسف امروز تو وارث آنانی صد حیف که چنانی ، نه قدر آن دانی نه

قدر خود

بجز اینک به جنگ درمانی.

 

 

 

نویسنده شاه محمد "شهاب"محصیل طب دانشگاه هرات