آرشیف

2014-12-26

شاه محمد شهاب

آب را گل نکــنیـــم!

 
 
آب را گل نکنیم ،شاید دختری نازی باکوزه ای انتظارآب شفاف را دارد.
آب راگل نکنیم ،زیرا غنچه امید این مرزبوم قصد شگوفارادارد.
آب راگل نکنیم،شاید مردی ازده پایان با نان خشکی درلب جویی باشد.
آب راگل نکنیم ،باهم بودن را تحمل کنیم.
آب را گل نکنیم ،با مهرزیستن را تحمل کنیم.
آب را گل نکیم ،بیآیید باهم آشتی کنیم
چه خوب میشه!
اگر این کاررا حتما بکنیم
ای بازیگران اصلی صحنه !
باشما هستم!
آنچه را درسینه دارید رها سازید
دریغ ازگذشته ای روزگار                                      ما
ما بودیم
اما!
امروز فشاربرلب های که بازبودن را از یاد برده اند
ما بودن را به چالش میکشد.
بگذارید!
تا بنویسم.
که ای وارثان تاریج طلائی!
بیآیید،
تا ما شویم ازقطره ها دریا شویم.
دلبسته به اینجا شویم،درکسب علم ودانش الگوی دنیا شویم.
 
نوسنده: شامحمد "شهاب" دانشجوی دانشکده طب دانشگاه هرات