آرشیف

2017-8-24

دکتور محمد انور غوری

دغدغۀ سیاسی حکمتیار
سال 1354 مرحوم علی احمدخرم وزیرپلان در کابینۀ داودخان ، توسط کسی بنام محمد مرجان ترور شد ، طی ابلاغیۀ دولتی از طریق رادیوافغانستان شخصی بنام گلبدین شریک جرم قاتل قلمداد گردید ، اولین بار بود که چنین نامی را شنیدم . بعد ها معلوم شد که گلبدین یکی از اخوانی های است تا صنف دوم فاکولتۀ انجینری درس خوانده ، با احزاب چپی آنزمان مخالفت های داشته . بعد از 7 ثور 1357، گلبدین حکمتیار یکی از رهبران جهادی(رهبر حزب اسلامی) در پاکستان بود که گویا ، بیشترین پول سرازیرشده از جهان برای مجاهدین در اختیارش قرار می گرفت. در جریان سالهای جهاد ، حزب اسلامی ، بحیث الگوی یک سازمان نظامی از افغانستان تا پاکستان فعالیت داشت، باری یکی از قومندانهای حزب اسلامی حوزۀ فیروزکوه(چغچران) برایم قصه کرد که در یک سفر، کاروانی مهمات را از پاکستان به دولتیارمی آوردیم ، 27 یابو(اسپ بارکش) را فقط پول بار کرده بودیم ، آنزمان ارزش پول افغانی زیاد بود ، وی گفت هنگام تسلیمی پولها از مرکز حزب در پشاور ، کسی فرصت نداشت تا بانکنوت ها را شمار کند ، بسته های پول را به ترازو وزن می کردیم . گفته می شود که حکمتیار 135 جلد کتاب نوشته کرده یعنی که او انسان دانشمند ، با بصیرت، باظرفیت ، صاحب اندیشه و عاقل است . در این میان به یاد این می افتم که بسیاری شخصیت های سیاسی و تمامیت خواه چون لینین(رهبریلشویک ها)، مائوستونگ(رهبر چین)، کیم ایل سونگ(رهبر کوریای شمالی) ، انورخوچه(رهبرآلبانی) ، نیکولای چایسسکو(رهبر رومانی)، مارشال تیتو(رهبریوگوسلاوی) و نظایر اینها هرکدام تالیفات آیدیالوژیکی متعدد و ذخیمی داشتند که با رفتن شان، دامن آثار آنها هم از صحنۀ روزگار برچیده شد. القصه در ایام ما ، حکمتیار گویا به پروسۀ صلح پیوست ، از لغمان ظهور کرد و به کابل آمد ، خوش آمد . در این روز ها که از سراسر کشور بوی خون می آید ، در خانه خانۀ مردم ماتم است ، می گویند که دغدغۀ اصلی رهبر خردمند و عاقبت اندیش را فقط ادبیات « فارسی ستیزی » و « لهجه ستیزی» تشکیل می دهد او بر اصطلاحات چون دانشگاه، شهروند ، دادستان ، دادگاه و غیره غضبناک وخشمگین می باشد. بلی یک رهبر با اندیشه های بزرگ، همت بلند وداعیۀ پست که فقط به انسان های هرزه و خسیس می زیبد ،« خود را رفری، زبان دیگران ساختن» غافل از اینکه روزی کسانی از اعضای وفادار حزب خودت، با خشم و تنفراز انتهای حلقومشان ایخی کنند و به رخسار نازنینت تُفی غلیظی بی اندازند و بگویند « تراچه غرض به زبان ما؟؟؟» (کدخدای مال مردم) ، آنگاه عظم رمیم ارواح خبیثۀ آنهای که چنین بودند و بدنام رفتند ، در لحد تنگ و تاریک بلرزد. بلی پهلوان جو سر، گفته بود که «ازجنگ نمی ترسم ، از پلنگ نمی ترسم و لی ازچکک می ترسم». هرگز مباد که آیدیالوژی و مایدیالوژی اندیشه های متداوم توسط داعش ، القاعده ، بوکوحرام و موکوحرام به یغما رفته باشند ، میدان کساد وشغالی گشته ، پس داعیۀ مبارزات نیم قرن رهبر معظم و عاقل را همین چند اصطلاح، مشت نمونۀ خروار ، تشکیل می دهد و اوهنوز نمیداند که سالها است طوفانی از این مصطلحات، مستقل از اراده او و همفکرانش، جاری است ، جاری خواهد بود . مردم آنطوری که می خواهند زبان خود را می شورانند ، بدون آنکه داوری از جنس بیگانه با زبان ، دور دهن شان چون مگسی میان دوغ تقلا داشته باشد. جولان صرصر تعصب ، بصیرت انسان های آزاده را ، آگاهانه می کوراند ، ریشۀ های وفاق ملی ، مردم دوستی و وطن خواهی را در ضمیر آدمی می خشکاند ، اورا سیه درون ، کوردل ، حسود ، بدنام، منفور ، ناکام دنیای دون ، دست خالی رهسپار جهنم تاریخ می سازد.
مبری گمان که گویا به خدا رسیده باشی *** تو زخود نرفته بیرون به کجا رسیده باشی … بیدل