آرشیف

2015-7-9

استاد شاه محمود محمود

در امتداد مطلب استاد نبی ساقی … سلطان رضیه ، غوری نیست !

مقدمه :
استاد نبی ساقی مطلب ای با استناد طبقات ناصری هویت سلطان رضیه دختر شمس الدین التتمش را به بررسی گرفته و از نظر قومی سلطان را غوری نمیداند و تاکید دارد که موصوف ترک تبار است .

قبل از همه باید گفت که غوری شاخصه قومی و ملی نبوده بلکه محتوای انتساب دارد . تمام باشنده گان ولایت غور غوری اند اما از نظر قومیت یکسان نیستند . در این ولایت اقوام تاجک ، پشتون ، هزاره و چندتای دیگر است؛ که در کل غوری اند .

یکی از پیشگامان تاریخ هند خانم رومیلا تاپار در کتاب خویش بنام ( تاریخ هند ) مینگارد : محمد شاه غوری ( سلطان معزالدین محمد سام ) که از مدتها پیش قصد حمله به هند را در دل می پروراند به هند یورش آورد . … محمد در صدد پایه گذاری کشوری سلطنتی در هند بود . (1).

روی این منظور بعد از وفات محمد غوری برخلاف گذشته این امر به عقب نشینی نیرو های ترک – افغان از هند نینجامید و قطب الدین محمد مصمم بود متصرفات خود را در هند حفظ کند ( سلطنت غلامان ) و جانیشنان او به این سیاست ادامه داد . تاپار اضافه میکند : 

فرمانروایان نخستین دولت که بعد ها سلطان نشین دهلی نامیده شده و بیشتر آنان خواه اشراف و یا دیگران، ترک های اهل آسیای مرکزی ولی ساکن افغانستان بودند . (2). بنابران فرزند خوانده های سلطان شهاب الدین غوری با وجود که از اسیای مرکزی خریده شده بودند ولی ساکن افغانستان بودند . دور نیست که آنها را غوری و غزنوی و …. بنامیم . به خصوص فرزند خوانده گی سلاطین هم شامل حال شان باشند . بحث ابومسلم و سلاطین غزنوی باوجودی ترک تباری آنها غزنوی نامیده میشوند و احمدشاه درانی با سلطان راضیه تفاوت دارد .

 

1 – فرزند خوانده گی غلامان :

در مورد غلامان سلاطین غوری با استناد طبقات ناصری  باید افزود : این غلامان چی در سن طفولیت خریداری شده بودند ویا به شکل هدایا بدست امده بودند در حریم و دستگاه سلطان شهاب الدین تربیه و آموزش دیده و به مدارج بلند رسیدند . منهاج السراج جوزجانی در طبقات اورده است که :

یکی از مقربان حضرت سلطنت او (یعنی معزالدین محمد فرزند سام ) جرأتی نمود و عرضه داشت کرد که چون تو پادشاهی را که در بسیط ممالک در علوشأن هیچ پادشاهی نیست ، پسران بایستی دولت ترا، تا هر یک از ایشان وارث مملکتی بودندی از ممالک گیتی ، و بعد از انقراض عهد این سلطنت ، ملک در این خاندان باقی ماندی ، بر لفظ مبارک آن پادشاه طاب ثراه رفت : که دیگر سلاطین را یک فرزند و یا دو فرزند باشد مرا چندین هزار فرزند است ، یعنی بندگان ترک ، که مملکت من میراث ایشان خواهد بود. بعد از من خطبه ٔ ممالک به اسم من نگاه خواهند داشت ، و همچنان که بود بر لفظ آن پادشاه غازی رفت ، بعد از او کل ممالک هندوستان را تا بغایت که تحریر این سطور است ، سنه ٔ ثمان و خمسین و ستمائه ٔ محافظت نمودند و می نمایند . (3)

بنابران با درنظر داشت این مطلب غلامان ترک او فرزندان و میراث خوار امپراطوری غوری ها  بودند .

امروز مساله فرزندی گرفتن یک پدیده عام است چنانچه اکثر مردم  در اروپا و امریکا مطابق قوانین کشور ها حق نگهداری فرزند خوانده را دارند . در حالیکه اکثر این فرزند خوانده ها از بیرون کشور های اروپایی گرفته میشود . مثلا از کشور چین و هند و افریقا خریداری، ثبت و راجسترمیگردد و مانند فرزند اصلی بزرگ میشود وازتمام حقوق فرزندی برخوردارمیگردند .

در کشور های شرقی و اسلامی با وجودیکه اجازه دارند تا فرزند خوانده داشته باشند با تاسف نسبت شرایط اجتماعی نامناسب ؛ فرزند خوانده ها را پنهان میدارند .

اما هزار سال قبل این روش در دربار سلاطین یک پدیده معمول و قبول شده بود و این فرزند خوانده ها از محرمیت خاص برخوردار بود و مانند فرزند اصلی با ایشان برخورد میگردید .

در تاریخ فرشته از این فرزند خواندگی سلطان بار دیگر چنین یاد شده است :

سلطان شهاب الدین بعد از انکه بنارس را فتح کرد و از خزاین راجه بنارس که در حصار آسی بود چهار هزار شتراز نفایس جواهر و زر و اقمشه و …. و فیلان راجه بنارس از حضور سلطان گذشت . در بین فیل ها یک زنجیر فیل سفید بود که سلطان انرا به خود نگهداشت و دیگران را به قطب الدین ایبک ارزانی داشت . در ضمن اینکه سلطان به طرف غزنی می رفت فیل سفید را با فرمان خطاب فرزندی جهت قطب الدین مرسول داشت (4)

در مورد قطب الدین امده است که :

ایبک از غلامانی بود که سلطان معزالدین از تجار خراسانی در غزنین خریده ، و بر اثر لیاقتی که در او مشاهده کرده بود به مقامات عالی رسانید و چند فتح از فتوحات معزالدین بر دست همین غلام برآمد، و او بعد از فوت معزالدین محمد در عهد سلطنت غیاث الدین محمود چتر و لقب سلطانی از پادشاه غوری یافت و در سال 602 هـ ق = 1205 میلادی در لاهور بر تخت سلطنت جلوس کرد واولین سلسلۀ مسلمان را که منحصراً در هند فرماندهی داشته اند تشکیل داد و در سال 607 هـ ق = 1210 میلادی درگذشت ، و مدت سلطنت او با چتر و سکه و خطبه چهار سال و کسری بود .

بعد از فوت قطب الدین ایبک ممالک هند میان چهار تن از ممالیک غوری تقسیم شد و بدین ترتیب سند را ناصرالدین قباجه در تصرف آورد، و دهلی به شمس الدین التتمش رسید، و ممالک لکهنوتی به ملوک خلج رسید، و لاهور گاه در تصرف ناصرالدین قباجه و گاه در تملک تاج الدین یلدوز و زمانی در تملک شمس الدین التتمش بود .ارتباط فامیلی بین اینها صرف نظر از مناقشات سیاسی و نظامی ؛ میان شان برقرار بود : تاج الدین یلدوز با دختر خوانده سلطان شهاب الدین محمدسام ازدواج نموده بود . قطب الدین ایبک داماد ؛ یلدوز بود و شمس الدین التتمش و ناصرالدین قباچه داماد قطب الدین ایبک بودند .

یادآوری مطالب فوق نشاندهی تابعیت و پیروی غلامان از فیروزکوه است . چنانچه بعد از شهادت سلطان شهاب الدین سام ؛ ملوک و امرای ترک خاطر و مزاج آن بود: که سلطان غیاث الدین محمود سام ، از حدود گرمسیر به طرف غزنین آید و برتخت عم خود بنشیند و همگان به خدمت او کمر بندند و این معنی به حضرت فیروزکوه در قلم آوردند … این ملک را وارث ملک تویی و ما بندگان تو . سلطان غیاث الدین محمودبه تخت فیروزکوه بسنده نمود و سلطان تاج الدین را تشریف  فرستاد و خط عتق ( ازادی ) داد و تخت غزنین به حواله او کرد . (5)

غلامان غوری چه در دهلی و لاهور و چه در غزنی و ملتان و اچه ؛ خطبه سلطنت بنام سلاطین غور میخواندند که این خود تابعیت آنها را به امپراطوری غوری میرساند . بنابران هر سلطان چه غلام بوده ویا فرزندان آنها که به سلطنت رسیده اند جزء امپراطوری غوری پنداشته میشدند .

2 – وراثت و خطبه سلاطین مملوک :

بنابر قول منهاج السراج سلاطین که بندگان حضرت و چاکران سلطان غازی معزالدین محمد سام  طاب ثراه بودند و در ممالک هندوستان به تخت نشستند و سریر آن پادشاه بدیشان رسید همچنانکه برلفظ مبارک او رفته بود میراث دار پادشاهی گشتند . تارک مبارک شان بتاج ملک ارثی آن پادشاه متوج گشت . (6)

به  بیان جوزجانی غلامان  بازماندگان و میراث خواران سلاطین غوری گردیدند با اضافه نام سلطنت خویش را بنام سلطان معزالدین رقم زدند و آنرا المعزیه نام کردند . به خصوص سلطان قطب الدین ایبک معزی و پسرانش به این عنوان مفتخر بودند .

نکته دیگر ایکه حاکمیت امپراطوری غوری در سرزمین هند  نمایان میساخت خواندن خطبه در نماز جمعه در مساجد جامع دهلی و دیگر شهر های هند بود که این خود نماینده از حاکمیت غوری ها را در هند میرساند .

چنانکه بقول منهاج سراج : «….از مشرق هندوستان و از سرحد چین و ماچین تا در عراق و از آب جیحون و خراسان تا کنار دریا و هرمز خطبه به اسم مبارک این پادشاه (یعنی غیاث الدین محمد) تزیین یافت …»  (7)

منهاج السراج به کرات از ذکر خطبه بنام سلاطین غوری تا زمان تحریر کتاب خویش نام میبرد  و سخنان سلطان شهاب الدین محمد سام را شاهد میگیرد : « …. یعنی بندگان ترک ، که مملکت من میراث ایشان خواهد بود. بعد از من خطبه ٔ ممالک به اسم من نگاه خواهند داشت ، و همچنان که بود بر لفظ آن پادشاه غازی رفت ، بعد از او کل ممالک هندوستان را تا بغایت که تحریر این سطور است ، سنه ٔ ثمان و خمسین و ستمائه ٔ محافظت نمودند و می نمایند …. » . (8)

در پهلوی خطبه نماز ؛ در اثار به جامانده از دوره غلامان به خصوص قطب منار و مسجد قوة الاسلام  ذکر نام سلطان غیاث الدین و شهاب الدین سام  غوری واضحا نقش و قدرت امپراطوری غوری را در سلطنت دهلی میرساند .

چنانکه در طبقه سوم منارقطب میخوانیم :

السلطان المعظم شاهنشاه الاعظم مالک رقاب الامم مولی ملوک العرب و العجم سلطان السلاطین فی العالم غیاث الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین محی العدل فی العالمین علاء الدوله القاهره [وجلال] الامه و الظاهره شهاب الخلافه باسط الاحسان فی الرافه فی الثقلین ظل الله فی الخافقین الحامی لبلاد الله الراعی لعباد الله محرز ممالک الدنیا و مظهرکلمه الله هی العلیا ابو المظفر [محمد] بن سام قسیم امیرالمومنین انار الله برهانه (9).

و یا در طبقه ی پنجم مناره ؛که همانند طبقه ی زیرین، دایره ای شکل همراه با تزئینات سنگ مرمر سفید است. نام و القاب معزالدین غوری به چشم می خورد که زینت دهنده ی دورتا دور مناره است. این القاب عبارتند از :

[السلطان المعظم شاهنشاه الاعظم مالک] رقاب الامم مولی ملوک العرب و العجم اعدل السلاطین فی العالم معز الدنیا و الدین غیا[ث الاسلام و المسلمین] بها الملوک و السلاطین باسط العدل و الاحسان[ فی الثقلین] ظل الله فی الخافقین الراعی لعباد الله حامی بلاد الله… القائم[بحدود الله الموید من السماء المنصور علی الاعداء[علاء الدوله القا]هره جلال الامم الباهره فلک المعالی…[ناشر] الویه[النصر] سلطان البر و البحر محرّز ممالک الدنیا و مظهر کلمه الله هی العلیا اسکندرثانی ابوالمظفر محمدبن سام خلد الله ملکه و سلطانه و تعالی الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهاده هو الرحمن الرحیم (10).

ضمنا با درنظر داشت چتر و مثال که به غلامان فرستاده شده بود؛  حاکمیت غوری در سلطنت دهلی مشهود بود .چنانچه یلدوز برای اشغال کرسی سلطنت به التتمش فرمان و چتر و مثال فرستاد .

 و التتمش نیز با احترام و عزت نسبت به تاج‌الدین یلدز، آن را پذیرفت. انجام چنین حرکتی، شاید حاکی از این بوده است که تاج‌الدین یلدز به طور غیر مستقیم، خود را برتر و قدرت‌مند‌تر از التتمش می‌دانست و با ارسال چتر و لوا و دادن مشروعیت او را زیر سلطه خود آورد. باید افزود که تاج‌الدین یلدز، بدون نیاز و یا به طور سمبولیک وابستگی خود را به دودمان غوری نشان می‌داد و این وابستگی هم به دولت غزنین و هم به دولت دهلی قدرت معنوی می‌داد .

در پایان میتوان گفت که این فرزند خواندها با هر نام و نشان؛ جز اولاد سلطان شهاب الدین محمدسام بودند و از نظر سیاسی میتوان آنها را منسوب به امپراطوری غوری گفت  .

آنچه در مورد مرحوم حبیبی مینویسند  بین گفتار مان و ارشیف ملی فاصله چندان نیست و یقینا نسخه های طبقات ناصری در ارشیف ملی افغانستان و کشور های همسایه و هند و لندن و ایران وجود دارد . و خوشبختانه به خط و کتابت دری یا فارسی نوشته و جلد گردیده است مدعیان چنان نظر؛ با قبول زحمت سری به آنجا زده و از صحت و سقم آن باخبر شوند . قابل ذکر است در حدود 100 سال قبل از حبیبی ؛ یکی ازمستشرقین نظامی بنام راورتی ؛ طبقات ناصری را به زور کامل ترجمه و تعلیقات برآن افزوده است و نسخه های آن در کتابخانه های کابل و جهان موجود است  . دسترسی به آن  میتوانید به صحت و سقم ادعا های خویش برسند .

 

زیر نویسها :
1 – تاپار – رومیلا ، تاریخ هند ، ج اول ، ترجمه : همایون صنعتی زاده، نشرادیان، تهران ، 1386 هـ ش ، ص 317 .
2 – تاپار، ایضا ، ص 318 .
3 – جوزجانی – منهاج السراج ، طبقات ناصری ، تصحیح و حواشی و تعلیقات از پوهاند عبدالحی حبیبی ، ج اول ، کابل ، 1342 هـ ش ، ص 410 – 411 . همچنان رک : هندوشاه – محمدقاسم ،  تاریخ فرشته ، تصحیح و تعلیق از دکتر محمد رضا نصیری، ج اول ، تهران ، 1487 ، ص 226 .
4 – هندوشاه ، ایضا" ، ص 219 .
5 – جوزجانی ، اثرقبل الذکر، ص 412 .
6 – جوزجانی ، ایضا" ، ص 415 .
7 – جوزجانی ، ایضا" ، ص 425 .
8 – جوزجانی ، ایضا" ، ص 410 – 411 .
9 – مسجد قوة الاسلام و قطب منار، فصلنامه مطالعات شبه قاره ، دوره 5 ، شماره 17 ، س 1392 .
10 – مسجد قوة الاسلام …. ، ایضا" . همانجا.