آرشیف

2022-11-1

عثمان نجیب

درکوچهٔ قلعه نجارهای خیرخانه… این آدم را حنیفک چرسی میگفتند!

 

دامن پیراهن و تنبانش همیشه سوراخ سوراخ از گلدود سکرتی میبود.

یک بایسکیل کهنه همبر داشت که حدود جغرافیای شخصیتش را دربر میگرفت.

اکثراً بایک پتو که معمولاً از پارچهٔ پیراهن وتنبانش دوخته شده میبود خود را خوب می پیچاند و درحالیکه چپلک های پلاستیکی ایران شاهین پلاستیک بپا داشت روی چپری گک دوکان دستگیر بقال واقع سرک نانوایی خیرخانه به تماشای مردم در حرکت به دوسوی سرک حصه دوم خیرخانه مینه مینشست و روزگذارانی میکرد.

وگاهگاهی هم با دوست همیشه همراهش بنام ظهور افغان که آنوقت محصل فاکولته ژورنالیزم بود در تنگنای مرغانچه مانند داخل دوکان دستگیر شراب پاکتکی تولید قاچاق وغیر فنی وطنی را سرمیکشید و خمارش را با هم پیکانش میده میکرد.

قصه کوتاه که مدتی از ترس جلب واحضار عسکری تحت بیرق رژیم خلقیها  طور مخفی درجای پنهان بود وتا اینکه چندسال بعد سروکله اش درحالیکه یک پایش را در اثر تصادم باماین در خدمت صفوف خاد و یا امنیت دولتی از دست داده بود پیدا شد و بعد آن منهم به ناحیه دیگری دورتر از خیرخانه کوچیدم واز حنیفک و باروبندش اطلاعی نداشتم … تا اینکه سالیان بعد کسی از کوچگی های قدیم مان که اکنون دوست فیسبوکیم شده بود ضمن شوخی روی خط مسیجر گفت:

حنیفک چرسی یادت است ده خانه های پروژه که همسایه مابود؟

فوری بیادم آمد و گفتم بلی حنیفک برادر فلانی که پیش روی دوکان دستگیر می نشست رامیگویی ؟گفت بلی! گفتم : نکند چیزی مهمی اتفاق افتاد؟ خندید و گفت : او بیادر، حالی برک گرفته گپ بزن حنیفک نگو ! حنیف صاحب اتمر بگو ! گفتم :خوب بلاده پسش اتمر ویا متمر اصل گپ چیست؟

گفت : حنیفک اتمر وزیر معارف و همه کاره دولت کرزی است!

از آنوقت تا کنون حنیفک چندین وزارت را گزوپل کرد وحالا هم دعوای پادشاهی دارد.

ده گور طالع بی طالع ما که اوغان نیستیم ورنه ما ازاین جاسوس بیمایه چه کم داشتیم!