آرشیف

2014-12-29

afrotan

درد های کهن و لاف درمانی های مزمن !

 

ما و د یا لکتیک بحران در جامعه افغانی !

 
پیوسته به گذشته :
قسمت دوم  :
 
چنانچه قبلأ نیز اشارتأ به عرض رساندم ، مسأله تساوی عمومی همه انسان ها باید به مثابه یک واقیعت عینی و علمی و بصورت قطعی بیان گردد و لزومأ باید برمبنای یک مکتب فکری و اعتقادی استوار باشد  و در فلسفه خلقت و آفرینیش نیز به همه انسان ها اعلام نماید که « انسان ها باهم برابر اند » نه اینکه باید برابر باشند . یعنی برابر بوده اند ، مگر بادریغ و تأسف فراوان که در زیر ستم جباران و قُلُدران تاریخ نابرابر ساخته شده اند . فرق این دو مفهوم یعنی "  برا براند " و " باید برابر باشند "  اینست که اولی یک واقیعت طبیعتأ علمی  ، فلسفی و توحیدی  است دومی یک آرزوو یک حکم اخلاقی و یا عاطفی و معلول تزکیه و تلطیف روح بشری . اولی یک واقیعت و حقیقت مسلم تاریخ است حال آنکه واقیعت دوم یک مصلحت اجتماعی و سیاسی پنداشته میشود .چنین است که برابرئی عمومی منجمله عدالت اجتماعی   درفلسفه توحید مبتنی بر" فلسفه خلقت " و آفرینش انسان وبر یک جهان بینی معینی بنام توحید و جهان   که لزومأ هویت و زندگی تاریخی انسان را نیز احتوی میکند  منشأ می گیرد . از آنجائیکه مسائل و مباحث مربوط به جامعه ء رنج دیده ما آنچنان باهم گِره خورده اند که تجزیه و تحلیل و بحث در پیرامون هریکی ازآن ، بدون طرح دیگری نتیجه را ناقص و ناهنجارو نا هم آهنگ می سازد.زیرا چنانچه قبلأ نیزاشاره نمودیم در فلسفه سیاسی وعلوم جامعه شناسی روح مطالعه وریشه یابی « کلیت و مناسبات عومی جامعه » با اضافه کنکاش  فرهنگ و تمدن ملتها موج میزند یک محقق و تحلیل گر علوم سیاسی را مؤظف میسازد تا حین گشودن باب هریکی از مباحث کلان اجتماعی به شاخه های جانبی آن نیز بصورت مختصر بپردازند . بنابر این بحث از آزادی با همان اندازه ای که با ارزشها و اخلاق و فرهنگ ارتباط دارد با مؤلفه ء عدالت نیز مرتبط است . آزادی ، اعطای حوزه امکان عمل و اندیشه و فعالیت مرکب و پیچیده فرد در جامعه است . بنابراین بحث آزادی ، یکی از مقولات اساسی فلسفه تاریخ بشمار میرود مگر باید جولانگاه و تجلیگاه و حدود و ثغور آنرا نیز برویت ملاک های برخاسته از متن تاریخی  یک جامعه  تعیین و تثبیت کرد . مسلمأ شرائط فرهنگی ، تربیتی ، اخلاق و رشد فکری و معنوی جامعه ، مشخصات و مختصات آنرا ترسیم و تحدید میکند ، ولی هرگز نه میتوان مقوله آزادی را در حد یک نیاز و ضرورت مسلم و بایسته بشری ، انکار نمود و یا آنرا نادیده انگاشت . زیرا آزادی است که زندگی را از حالت یکنواختی ، انجماد و سکون رهائی می بخشد و نیاز انسان به آن مانند نیاز به هوا و تنفس است . زیرا در غیر این صورت آزادی ، آوارگی است و تبدیل شدن به پوچی و سرگردانی ، که می با یست به بند رژیم های گونا گون تو تالیتار اسیر شود هرچند توتالیتار ایدیولوژیک ، مذهبی یا شبه ملی و یا در بند رژیم های سرمایه داری مافیائی و شبه دموکراتیک در آمده باشد . بنابر این به هیچ وجه نباید مؤلفه آزادی را به بهانه های واهی و منطق بنی اسرائیلی مانند امنیت صد در صدی!! و شریعت مورد دلخواه خویش و یا هم ایجاد جامعه بدون طبقات !! تعطیل و یاهم ذبح نمود . بنابر این بحث آزادی یکی از مقولات اساسی فلسفه تاریخ  است ، چنانچه قبلأ متذکر گردیدیم  باید جولانگاه و تجلیگاه ، ثغور و حدود  آنرا با فورمول های علمی دریافت نمود  . بدون شک که این فورمولها همانا ملاک های آزادی شغل و مسکن ، آزادی عقیده ، آزادی بیان ، آزادی قلم ، آزادی مذاهب و اقلیتها وغیره انواعی از آزادی های مدنی و سیاسی اند که در مظاهر نهاد های منسجم تشکیلاتی  مدرن باید درذیل  یک سیستم کار آمد سیاسی و اجتماعی  بدانها پاسخ داده شود . خلاصه اینکه آزادی  به عنوان یک ودیعه و مقوله کلی است که « خدا انسان را آزاد آفریده و بنده دیگری نباید باشد ! » مؤید یک اصل اساسی در دین اسلام است که خود به مثابه منبع و مصدر بسیاری از اصول و فروعات در جامعه بشری شناخته می شود . با تکیه بر همین اصل است که احترام به حیثیت و مقام انسان با هر عقیده و مسلکی محفوظ و قابل دفاع است .و این چنین است که در حاکمیت یاحکومت ، تضمین آزادی از اهم و عمده اموری است که یک گروه ، یا حزب یا اید ئولوژی حاکم ناگزیر از پذیرش و تحقق آن است ، بدون شک هرگاه سیستم حاکمی ، در کسوت نهادی بنام حزب ، دولت و دسته ای یاهر اسمی که مرتبط به سیستم مشخص وبسته ای ازتفکرفلسفی ومعرفت معینی باشد ودرعین حال قائل به ایجاد چهار چوب های خاصی برای فکرکردن ، مقررات و مرزبندی قالبی بسازند و در حوزه های فرهنگی و علمی جامعه محدودیت ها ودستور نامه صادرکنند ، باید دانیست که آنجا وآنگاه « آزادی » به معنی واقعی کلیمه قربانی شده است. کاملأ طبیعی است که در چنین شرائط زمامداران به جای عرضه اندیشه اصلاحات ساختاری در جامعه بخاطر حفظ سیستمی  به مخالفان طبیعی خود « باج » می دهند و نه تنها با « باج » دادن و فراهم آورئی امکانات برای مخالفان سیاسی خویش صلح واقعی و راستین را در جامعه برقرار نه میگردد ، بلکه تمامی غرا ئزمهلکی از قدرت خواهی و ثروت اندوزی بصورتجراثیم کُشنده درکالبد های تنومند زورمندان بصورت وحشیانه ومهارناشدنی سربلند میکنند. که چنین وضعیت آشفته درجامعه سنتی محصول  پیوند مصنوعی واجباری غالبأ بیمارگونه ای از« سنت » با « مدرنیته و شبه تجدد» است . این گروهی ازشبه روشنفکران مصنوعی و تسخیر شده نیز که در کتگوری های بی شماری از شبه انتلیکتوئل ها ! مانند داکتر ، انجنیر ، استاد پوهنتون ، روزنا مه نویس ، قاضی ، نویسنده و کارمندان اداری پس از یک دوره مختصر آموزش و پرورش مافیائی در صفی از مستحقان و دارای توانمندی های مصنوعی درکارباز سازی و پیشرفت جامعه ایستاده و گماشته شده اند با داشتن مدرک های جعلی و یا هم نامشروع دانشگاهی در زیر شعار« کار برای اهل کار» خود را دارای توانمندی و اهلیت کارمی شمارند ، بدون شک که این جماعت  پادو های  واقعی و جانشینان راستین جهان سرمایه داری در  جوامع شرقی منجمله کشور ما افغانستان جنگ زده اند .
 وقتی جامعه سنتی باید بدون پیمودن راه طولانی تمدن و تجدد  بصورت مصنوعی و اجباری به یک جامعه شبه متجدد انتقال یابد ، یک کشورکلاسیک و  بازار مصرفی کار با یافتن صد ها شغل تخصصی و غیر تخصصی ، با مسؤلیت البته بر مبنای  تخنیک مدرن بویژه تکنولوژی معاصر کمپیوتری پدید می آید که احتیاج به آدم های ساخته شده و مهره های تربیت شده برای همین کار دارند و طبیعی است که همان پادوهای راستین !! ، جامعه شناسان تسخیری و مدرک دار!! مناسب ترین و درعین حال کتله ای  با کفایت مصنوعی برای این پروژه استعماری بشمار می آیند . و این ها اند که به مثابه آرتش بوروکراتیک اعم از بلند ترین مقامات  شبه دولتی و حتی اپوزسیون  شبه مدرن  " مسلح و غیر مسلح " عمل می کنند .
چنانچه در این آشفته بازار از چگونگی مرحله  انتقال اجباری از سنت به  شبه تجدد  و انواع به اصطلاح روشنفکرانی سخن گفتیم که منتظراند تا با  چراغ سبز مشارکت درامتیازات ، بصورت داو طلبانه  و محض برای بدست آوردن رضایت غول سرمایه داری جهانی معاصرکه در جامه پینه خورده  و رنگین « ائتلاف جهانی ضد تروریزم »  سرنوشت مردم فقیروجنگزده افغانستان را در دست گرفته اند  به حرکت بیایند و یاهم برای رسیدن به  یک رتبه  برتر و دریافت مواجب بیشتر مادی مانند میمون ها ی ناطقی که با هزاران راز و نیاز !! مافیائی  مدرک ها و شهادت نامه های جعلی که به مهر و دستخط مبارکه ء !! فلان انستیتیوت بین المللی  بویژه انستیتیوت های امنیتی و اطلاعاتی تحقیقاتی ازجنس « استراتیژیکی » که بنام مریدان صادق و کارشناسان جوامع پس ازجنگ  برای چنین مهره های مطلوب خویش صادر می فرمائند ، بدست آورند و آنرا به مثابه وثیقه معتبر چانه زنی سیاسی در برابر رقیبان اش مورد استفاده قرارمیدهند  . البته بجا خواهد بود ان جماعتی از روشنفکران تریاکی و مافیائی  نیز فراموش نشود که هر روزمحفلی ، مجلسی و حزبی را برای متقاعد ساختن اهر م های اصلی قدرت برای تکراراین پدیده دردناک درتاریخ  کشورهای عقب مانده منجمله افغانستان  که نسبت به هر مهره دیگری وظائف محوله استعماری را به وجه احسن انجام خواهند داد برپا میدارند و گِرد هم می آیند .
 البته باید گفت که معمولأ کادر رهبری و مرکزی شان نه یک چند بیشتر بلکه چندین برابر اضافه ترازسمپاتها و هوادران شان است .! جالب و سخت شگفت انگیز است که در بستر همین فرهنگ مصرفی در جامعه ما چنانچه قبلأ در باب یک عده شبه روشنفکران و عمله ی بوروکراتیک سیستم حاکم مافیائی تذکر دادیم این جماعتی از روشنفکران تریاکی!! نیز برای فروکش کردن عاجل و مؤقت غریزه قدرت خواهی و شهرت طلبی که زمانی از مقربان دربار!! وجزی از مهره های  اصلی محسوب می شدند مگر به دلائل پنهان و آشکاردر جامعه  به انبار داغمه منتقل گردیدند از همان فورمول بندی های حاکم بر سیستم مافیائی پیروی مینما یند . چنانچه همین اکنون  می بینیم پس از انتشار گزارش معنا دارو هدایت شده ای ازسوی  اهرم های اصلی قدرت  که گویا آقای کرزی طی یک توافق سری با اپوزسیون تن به تغییر قانون اساسی داده و بجای نظام " ریأ " ستی  نظام پارلمانی را بوجود خواهند آورد وآقای کرزی که از مدت بیش از یک دهه  در رأس نظام قرار دارد  و مطابق با احکام قانون اساسی افغانستان نه میتواند بیش از دو دوره زمام امور جامعه را داشته باشد لهذا  با پذیرش مقام نخست وزیری به عمر نظام مافیائی حاکم ادامه خواهد بخشید . !! در راستای چنین معادلات مجهول و معیوب بود که برای آقای حامد کرزی به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم افغانستان ! یک کنفرانس مطبوعاتی تلویزیونی ازسوی شبکه های باز هم آزاد و نیمه آزاد ترتیب داده شد که حاصل تمامی این گفتگوی تلویزیونی بیشتر بر مسأله آئنده کشور و سرنوشت جلالتمآب کرزی می چرخید ، نخستین مسأله ای که برمبنای همان شائعات استواربود مسأله تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی در قانون اساسی افغانستان بوده که گویا آقای کرزی طی یک معامله با مخالفین داخلی یا همان اپوزسیون رسمی خواهان نظام پارلمانی شده است !!، آقای حامد کرزی با صراحت تمام خاطر نشان ساختند که از نظر وی حد اقل برای  ده سال دیگر نیز نظام ریا ستی یا سیستم " ریأ " ستی مناسب حال کشور ویران شده افغانستان است ، دومین مسأله ای که وی به عنوان بابای آئنده ملت !! صفات رئیس جمهور آئنده افغانستان را بیان کرد ، همانا صفاتی بوده که جلالتمآب شان توانیسته است در طول مدت ده سال تمام به صورت کاذبانه و دروغین در خود بوجود بیاورد و اکنون درروزگاری که دوره ریاست جمهوری اش روبه اختتام است آنرا برخ همه شهروندان و جهانیان می کشد . دردوران آمادگی برای چنین گفتگوها ی تلویزیونی بود که برخی ازهمان بوروکرات های داغمه سابق گردهم آمدند و برای اینکه « بُز» مسابقه قدرت کاذب را به دائره حلال برسانند به عنوان تشکیلات عریض و طویلی با نام های فلان جبهه و فلان ائتلاف و فلان سازمان سرتاسری وغیره اعلام نمودند و در شائعات چوک شهر کابل پذیرفتند که سرنوشت  آئنده  مملکت تنها با  آنها تعلق دارد . جالب و سخت مسخره آمیز آنجا و آنگاه بود  که حضرات کدر رهبرئی  چنین ائتلاف ها  چنانچه قبلأ خاطر نشان ساختیم به اساس همان فورمول ها وظابطه های  که هرکسی  و هر « بنده دیناری» بتواند غریزه های از قدرت خواهی و ثروت اندوزی  را در این بازار مکاره سیاسی اشباع سازند در نخستین جرقه های از ظهور شان بنام لشکری از سخنگویان فلان سازمان و جبهه ،  شعار عدالت ، استقلال و آزادی مردم افغانستان  را اعلام کردند و ملاک ومیزان  عدالت را هم همان عدالت معروف به « عدالت انوشیروانی»  که همه را یکسان از تیغ می گذراند و سر می بُریدند و عدالت در ظلم راهم تحقق نوعی از عدالت می دانیستند !! ، قرار دادند . طبیعی است که حمایت مافیای مذهبی و دایناسور های خود باخته جامعه  نیز چنین شعار های مقدسه  بازار مکاره « سیأ » سی را پسندیدند و از آن حمایت کردند . آنچه می خواهم بدان اشاره کنم این است که نفس وجود واقیعت های چون فقر، نابرابری ، تناقض طبقاتی ، استعمار و استثمار ، خیانت و یا هم انحطاط در بطن یک جامعه ، عامل حرکت و دگر گونی نیست بلکه احساس فقر و ظلم و بی عدالتی مؤجبات تحول و اصلاحات ساختاری را فراهم میکنند . لهذا میتوان گفت تا آگاهی عمومی نسبت به واقیعت های تلخ و شرین و سیاه و سفید زندگی اجتماعی در وجدان عمومی جامعه پدید نیاید ،  یک جامعه جنگ زده مانند جامعه افغانی میتواند با پنهان داشتن همه ء این عقده ها و بیماری های اجتماعی را در بطن خویش ، به زندگی بسته و زمستانی  بصورت مستمر و در امتداد یک  تاریخ طولانی ادامه دهد ، چنانچه بسیاری از جوامع بشری را در تاریخ گذشته و معاصر جهان دیده ایم و می بینیم که در یک مرحله ای تاریخی ایستاده اند و جبر تاریخ بویژه آنگاه که نگبانان آن با فقدان درک حساسیت زمان اجتماعی همانا شبه روشنفکران خود غرض بوده است با پیمودن هزاران سال راه و حرکت ،  به هیچگونه پیشرفت اجتماعی و فرهنگی نائل نیا مده اند .
 آنچه که چنین فاصله ها میان حقیقت و واقعیت های دردناک موجود را بصورت مصنوعی پُر می کنند ،و در یک جامعه سنتی از قبیل جامعه افغانی به عنوان مجرب ترین نسخه درمان درد های کهن و مزمن در تاریخ جوامع عقب نگاهداشته شده  معرفی گردیده است همانا  رو آوردن به شعار های تو خالی و لاف زدن های بی مسؤلیت اند که متأ سفانه در قرن بیست ویکم نیز بزرگترین منابع و مراجع قدرت کاذب آنرادر راه بخواب بردن ملتها بکار می برند . چنانچه همه ما شنیدیم و دیدیم که چگونه از بلند رتبه ترین رجال مملکت در فضای نا متناسب و متوصل به ارقام شاید درست!! مگربا استفاده ابزاری ! ازچنین  پیشرفت مصنوعی  افغانستان سخن به میان می آورد و میگوید که ذخیره ارزی ما از صدو هشتاد میلیون دالر به شش هزارو سه صد ملیون دالر ارتقأ یافته است . !! چه ارقامی خامی  و با چه زبان کودکانه ای ؟
 دانشمندی میگوید هرکسی به اندازه توان وبرنامه ریزی، مصرف اش ثروتمنداست نه به اندازه داشتن اش! جناب آقای کرزی رئیس جمهور محترم شرکت مافیائی بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان »  که در فضای نشه آور قدرت فاسد " سیأ" سی تصؤر می فرمائید که شاید بتوان با این ارقام بازی ها ی ابزاری واقیعت های دردناکی در جامعه فقیر و جنگزده ما راکه هر صبح و شام مانند آفتاب  ناامیدی برهرکُلبه و هرکوخی از بینوایان البته  نه «کاخ های مرمرین ثروتمندان وغارتگران» مافیائی ، پیام آور درد وغم اند ، مانند گذشته با « آ وراد و اذکار شبه استخاره ! »، ویا هم افکار  بیمارساخته شده عامه  را با شیوه لاف زنی هادرمان بخشید ، سخت دراشتباه اید.
 
یاهو یار زنده صحبت باقی
هشتم – جنوری سال
۲۰۱۲