آرشیف

2020-11-22

صدیق رهپو طرزی

درخت خانواده گی صدیق رهپو طرزی

بنابر دلیل های متعدد، از آن میان کوچ کشی ها، برای دست یابی به سرچشمه های زنده گی، کشور گشایی ها و موقعیت جغرافیه یی یا گیتی شناسی، سرزمین کنونی را که به نام افغانستان  یاد می گردد، انباشته از قوم های مختلف ساخته است. این امر را نباید فراموش کرد که این خطه بیش تر موجودیت و یا هستی سیاسی دارد تا جغرافیایی. حدود جغرافیایی در ساحه های بیشتری از مرز های کنونی گسترش می یابد. از این رو به آن می توان کاشیکاری زیبای قومی گفت. مارگن اشترنی قوم شناس و زبانشناس به نام نارویی که کار در این رسته را از سال (۱۹۲۴) در کشور آغاز نمود و تا پایان زنده گی اش به آن ادامه داد، این جا را ٫٫ گنجینه زبانی و  قومی،، می خواند.
در این کرباس، کاشیکاری و تابلوی بزرگ قومی، افغانان یک بخش آن را می سازند.
آن گونه که می دانیم واژه افغان  در متن های گونه گونه از کهن تا جدید، به شکل های مختلف درج شده است. اما، به شکل کنونی در حدود العالم اثر جغرافیایی که در سده دهم عیسایی نوشته شده، ذکر گردیده است.
افغانان، دارای گروه های قومی و قبیله یی گونه گون اند. در میان ایشان، قبیله های ابدالی و غلزی در رابطه با قدرت سیاسی، به شدت معرف اند. در جریان سیطره سیاسی صفویان و مغلان هند در سده های  (۱۶ و ۱۷ ع.)، بر این سرزمین، از لحاظ زبان و فرهنگ، قبیله اولی از پارس و دومی از هند اثر پذیرفته اند.
بحران های سیاسی و جنگ های پایان سده بیستم ــ تا هنوز ادامه دارد و وارد سده بیست و یکم نیز شده است ــ که افغانان بار دیگر نقش لشکر کشی برای دیگران را بر دوش می کشند، اثر نیرومند تری بر ساختار اجتماعی ـ سیاسی کشور از خود به جای گذارد. بایست در فرصت دیگری به آن پرداخت.
 
قوم ابدالی
ریشه و پیشینه
ابدالی، نام قبیله بزرگ افغان می باشد. برخی آن را اتحادیه یی از قبیله های افغان می دانند. بخش زیاد اینان در غرب افغانستان زنده گی می نمایند. قبیله مشهور دیگر افغان، به نام غلجایی یا غلزایی یا غلزی یاد می گردد. اینان در بخش شرقی کشور، حضور بیش تر دارند.
این باور به صورت سنتی وجود دارد که جد بزرگ قبیله ابدالی، ابدال، اودال Awdal، اودال یا عبدال پسر ترین یا باره ترین می باشد. ترین، پسر خَـرش بـَنKharashbun  و او پسر سری بن Saribun، است. این چنین ادعایی وجود دارد که او پسر قیص یا کیس که چهره اسطوره یی و افسانه یی است، می باشد.
ابدالیان، به دو شاخه و یا ایل تقسیم می گردند :
 الف ــ زیرک که بخش زیاد شان در کندهار به سر می بردند، و شامل قبیله های پویلزِی، الکوزِی، بارکزِی و اچکزِی می گردند.
 ب ــ پنجپاو که شامل قبیله های نورزِی، علیزِی، و اسحاقزِی یا سکزِی می گردند.
ابدال، جد بزرگ
در مورد ابدال (۱۰۴۸) و چگونگی زنده گی اش، جز همان روایتی که گویا مرید خواجه ابو احمد ابدال یکی از پیران طریقه صوفیه چشتی بوده، دیگر سندی وجود ندارد. برخی او را اولاد حسن ابدال، می دانند. آرامگاه حسن بدال در دو جای، در کندهار و لاهور وجود دارند.
آن گونه که می دانیم، با این نام، تعداد زیاد ابدال و ولی در جای های گونه گونه و زمانه های مختلف وجود داشته اند. 
 در این جا باید یاد آور شد که واژه ابدال، یک کلمه عربی است. این واژه در قرآن نیامده است. معنای این واژه، بدل یا بدیل می باشد که جمعش ابدال می گردد. این امر، معادل به ولی ست. این اصطلاح در سده چارم هجری یا دهم عیسایی، مورد کار برد قرار گرفت. به باور برخی فرقه های صوفیه، همیشه در روی زمین گروهی از نیک مردان یا ابدالان به حیث بدل و یا بد یل پیامبران، وجود دارند. آنان برکت را به مردم ارزانی می نمایند. اما، دارای معجزه نیستند. بر اساس همین عقیده، جهان با حضور و نیروی همینان  پایدار و استوار است. برخی شمار آنان را هفت و گروهی هفتاد می دانند.
به باور برخی، این امر ریشه در زهد عیسایی و پیش تر از آن به باور های مانی و مزدک دارد.
دهخدا در اثرش می نویسد، ٫٫.…این قوم بدانچه خدای از راز ها در حرکات و منازل کواکب نهاده، عارفند… و از علامات آنان یکی این است که فرزند یا فرزند نرینه نیارند. چنانکه یکی از ایشان موسوم به حماد بن نعمه بن دینار هفتاد زن کرده و او را هیچ فرزند نیامد. بر اساس همین باور، عدد این هفت تنان یا سرهنگان راه حق کاهش نیابد و چون یکی بمیرد، دیگری بدیل اش می گردد. اینان بدیلان پیامبران از آدم تا عیسا و بعد می باشند.  عزالدین عبدالسلام، رساله یی در رد این باور نوشته و با دلیل های گونه گون، بی پایه بودن آن را بیان داشته است.،،
دهخدا در مورد این رساله گفته است، ٫٫البته، حق هم با او ست.،،
برخی به این باور اند  که منصور حلاج یکی از این ابدالان بوده است. بعد از به دار  کشیدنش به جرم         انا الحق  گفتنش، در سال (۹۲۲ع./۳۰۹هـ. ق.)، این باور به گونه دیگری ادامه یافت.

ادامه مطلب در اینجا