X

آرشیف

دخت غروب
 
 
سروده های تازه ازعزیزه عنایت
 
 
دل به هــوای تـــو  تپیدن گرفت
در قفـس سینه  شکستن گــرفت
 
پر زند از گوشه ی متروک تــن
باز کجا عـزم رســیدن گرفت ؟
 
میــبردم, دم بـــه دم ازخویــشتن
خانه کجــا دارد وبی من گرفت
 
پای دل از  لحظه ی روز نخست
حلقه ی دامی توبه بستن گرفت
 
آهــوی امیــد وصــا لت زمــــن
دور شـــد و راه رمیدن گرفت
 
آی,نگــر مهــر جهــان تاب مــا
در پس کوه,عزم نشستن گرفت
 
چـــادر سرخیــن فلک را نگـــر
دخت غروبش به سروتن گرفت
 
ســـوی دیگر ابـــر, ببارد  گهــر
گل به چمن دامن رستن گرفت
 
قوس وقزح یاکه کمان رستم است
  زیــر نظــر عالم روشــن گرفت
 
صوت خوشی مرغ نشسته بشاخ
دست صبا رابه وزیدن گرفـت
 
گـوشه ی تنهایی ام و شـــور دل
  بار دیگر ذوق سرودن  گرفت
 
خامه ی خود بوس (عزیزه) که باز

در کف من میل نو شتـــن گرفــــت
 
 
9/6/2009 –
هنگام غروب
هالنـــد
 
X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.