آرشیف
خدایا برادرم هم ازبرم رفت
سمین جان رفتی و داغ بــــر دل برادران گذاشتی
نام نکوی که داشتی بر دفترهر انســـــان گذاشتی
تو جوان بیــــست ساله بودی افســــــوس که رفتی
انیجنر عبدالسمین پژواک جــــوان دانا بودی رفتی
سمین جان باجمع جوانا بودی تویک جوانی فرزانه
نشاندی جمله رادرسوگ خودای برادرم آخیر رفتی
هرکدام برادرهایم از فراق تو زار زار گریه میکند
ناگهان در پیــــش چشـمان ما زود از نزد ما رفتی
رفتی از نزد ما نگفـتی که میـــــــــروم ای برادرم
رفتی آخیر ای شهیدبرادرم صــــدافسوس که رفتی
ای برادرم تو بودی جـــوان خـــــورد سال مادر م
کجا رفتــــــی تو ای گـــــــــــــــــل رعنای پدر م
پدر نازنینم قدش خـــــــمیده از رفتن تو ای برادرم
به تنــــــهایی ما تو رحم نکردی رفتی ای برادرم
سمین جان تو بودی جوان با استعداد این سرزمینم
ز درد تو ای برادر ماتم به پا شده در خـــــــانه ام
الهی پرور دگا را تابکی مایان در امتـــــــــــحانیم
خون برادرم شهید مادرم طوفانی شــده درخانه ام
ای خداوندا دلکم بســـــــــــــــــیار زیاد تنگ است
زمین سخت و آسمانها بســـــــــــــــــیار بلند است
ای جوانا خوب بپـــــــــــــــوشین وخوب بگردیند
که بالشت شهید عبدالسمن جانم تخــته سنگ است
شهید سمین جانـــــــــــــــــــــــــــــــــم رفته مهان
پدر و برادرهایــــــــــــــــــــــــــم را کرده بریان
ای شهید مادرم سمـین برادرم هم مرا تنها ساخته
ای شهید مادرم سمین جـان رفت جگرکم درگرفته
نهال های غم در قلبـــــــــــــــــــــــــــم کرد ریشه
ز جورت ای شهـــــــــــــــــــــیدان فرمان نمیشه
پدر جانم همان روز که شــــــــــدم از خانه راهی
عبدالسمـین جان بــرادرم برم نگفت بامان خدایی
پدر جانــــــــــــــــم نکــو دیگه زیاد گریه و ناله
که فرزندت شهیدعبدالسـمـین رفته دیگرنمی یایه
شهیـدی مادرم درتــــــاریخ 10 ثور سـال 95 شد
زهجرانت ای شهـــید مادرم روزم ســــــــــیاه شد
شهـیدبرادرم نیز در تاریخ 10 ثور 96 شهـید شد
ز درد ای جـــــــــــــــــــــــوان ماتــم ها به پا شد
بریز ای اشک کــــــــــــــــــــه برادرجانم رفت
عزیز و مونــــــــــــــــــــــــــــــس و یاورم رفت
دیگر خیال کسی وگپ های کس بدردم نمیخورد
چونکه یک بازویم از بـــــــــــــــــــــــــدنم رفت
دیگر طاقت ندارم بنویسم در فراقــت ای برادرم
که در فراق تو روح از بــــــــــــــــــــــدنم رفت
دیگر چی کنم در این دنــــــــــــــــــــــــیا بی وفا
که یکتا برادری جگر گوشـــــه ام از نزدم رفت
دیگر چی کنم در این دنیا بی مروت ای بـرادرم
که او بود یار و یارم اما از پیـــــــــــــــشم رفت
دیگر چـــــــــــــــــــــــی در این دنیا تک و تنها
که یک مادرویک برادرنازنین داشتم اوهم رفت
پدر جانم درحق شان دوعا کرده صــبر خدا کنم
شهادت شد نصیبشان ازدارافانی به دارالبقا رفت
شایق بر اشـــــــــــــــــــــــــــک دیده می نویسه
قلم شکــــــــــــــــــــــــــــسته قلبم درچکان شده
بااحترام
شایق الله دلدار اندرابی
2017/12/5
سمین جان رفتی و داغ بــــر دل برادران گذاشتی
نام نکوی که داشتی بر دفترهر انســـــان گذاشتی
تو جوان بیــــست ساله بودی افســــــوس که رفتی
انیجنر عبدالسمین پژواک جــــوان دانا بودی رفتی
سمین جان باجمع جوانا بودی تویک جوانی فرزانه
نشاندی جمله رادرسوگ خودای برادرم آخیر رفتی
هرکدام برادرهایم از فراق تو زار زار گریه میکند
ناگهان در پیــــش چشـمان ما زود از نزد ما رفتی
رفتی از نزد ما نگفـتی که میـــــــــروم ای برادرم
رفتی آخیر ای شهیدبرادرم صــــدافسوس که رفتی
ای برادرم تو بودی جـــوان خـــــورد سال مادر م
کجا رفتــــــی تو ای گـــــــــــــــــل رعنای پدر م
پدر نازنینم قدش خـــــــمیده از رفتن تو ای برادرم
به تنــــــهایی ما تو رحم نکردی رفتی ای برادرم
سمین جان تو بودی جوان با استعداد این سرزمینم
ز درد تو ای برادر ماتم به پا شده در خـــــــانه ام
الهی پرور دگا را تابکی مایان در امتـــــــــــحانیم
خون برادرم شهید مادرم طوفانی شــده درخانه ام
ای خداوندا دلکم بســـــــــــــــــیار زیاد تنگ است
زمین سخت و آسمانها بســـــــــــــــــیار بلند است
ای جوانا خوب بپـــــــــــــــوشین وخوب بگردیند
که بالشت شهید عبدالسمن جانم تخــته سنگ است
شهید سمین جانـــــــــــــــــــــــــــــــــم رفته مهان
پدر و برادرهایــــــــــــــــــــــــــم را کرده بریان
ای شهید مادرم سمـین برادرم هم مرا تنها ساخته
ای شهید مادرم سمین جـان رفت جگرکم درگرفته
نهال های غم در قلبـــــــــــــــــــــــــــم کرد ریشه
ز جورت ای شهـــــــــــــــــــــیدان فرمان نمیشه
پدر جانم همان روز که شــــــــــدم از خانه راهی
عبدالسمـین جان بــرادرم برم نگفت بامان خدایی
پدر جانــــــــــــــــم نکــو دیگه زیاد گریه و ناله
که فرزندت شهیدعبدالسـمـین رفته دیگرنمی یایه
شهیـدی مادرم درتــــــاریخ 10 ثور سـال 95 شد
زهجرانت ای شهـــید مادرم روزم ســــــــــیاه شد
شهـیدبرادرم نیز در تاریخ 10 ثور 96 شهـید شد
ز درد ای جـــــــــــــــــــــــوان ماتــم ها به پا شد
بریز ای اشک کــــــــــــــــــــه برادرجانم رفت
عزیز و مونــــــــــــــــــــــــــــــس و یاورم رفت
دیگر خیال کسی وگپ های کس بدردم نمیخورد
چونکه یک بازویم از بـــــــــــــــــــــــــدنم رفت
دیگر طاقت ندارم بنویسم در فراقــت ای برادرم
که در فراق تو روح از بــــــــــــــــــــــدنم رفت
دیگر چی کنم در این دنــــــــــــــــــــــــیا بی وفا
که یکتا برادری جگر گوشـــــه ام از نزدم رفت
دیگر چی کنم در این دنیا بی مروت ای بـرادرم
که او بود یار و یارم اما از پیـــــــــــــــشم رفت
دیگر چـــــــــــــــــــــــی در این دنیا تک و تنها
که یک مادرویک برادرنازنین داشتم اوهم رفت
پدر جانم درحق شان دوعا کرده صــبر خدا کنم
شهادت شد نصیبشان ازدارافانی به دارالبقا رفت
شایق بر اشـــــــــــــــــــــــــــک دیده می نویسه
قلم شکــــــــــــــــــــــــــــسته قلبم درچکان شده
بااحترام
شایق الله دلدار اندرابی
2017/12/5
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
This message is only visible to admins.
Problem displaying Facebook posts.
Problem displaying Facebook posts.
Error: Error validating access token: The session has been invalidated because the user changed their password or Facebook has changed the session for security reasons.
Type: OAuthException
Subcode: 460
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور