آرشیف

2014-12-29

afrotan

حی علی الفلاح ! درد مان کجاست ودر مان در چه ؟

بخش اول

                             

درگرما گرم تحلیل های " مودل جدید و کاغذ پیچی " که از مجرا ها و منفذ های شائعه پراگنی و تهمت زنی از سوی نامدار ترین  "تحلیل گران"  و " منتقدان "  جامعه فقیر ما که هد فشان بدنام کردن مفهوم راستین « آزادی خواهی و عدالت » و ریشه کن ساختن نهضت بزرگی از توده های مسلمان وجلوگیری از پیوستن روشنفکران  اصیل به نسل جوان و آگاه معاصر  و بالاخیره ایجاد جنگ زرگری و حساسیت های مصنوعی و طرح شعار های انحرافی و جعل خطر های موهوم و اغفال اذهان از واقیعت ها و مسؤ لیت ها که تعهد  همه انسان ها برای نجات بشریت را تهدید میکنند ، وسرانجام  نوشته ها ونسخه های  طنز گونه ای به هدف تحریک تعصب های «عوام کا لا نعام » نسبت به باور های دینی وفرهنگی شان که مهمترین مؤلفه های هویت ملی ما بوده است ، و «منطقوی ساختن فاجعه و بحران در کشورافغانستان » با سبک مشابهی صادر می گردد و نسخه های به گونه ای مسخ شده و حتی معکوس نقل میشود که ناقلان و نویسنده گان چنین نسخه ها نیز نه میتوانند جوهرومحتوای  آنرا درک وتشخیص کنند !. لهذا درچنین شرائطی است که عیب ونقص بنیادیی چنین نسخه ها ی مجهول ومجعول بربسترتاریخ پرافتخارفرهنگ وتمدن سرزمین بلاکشیده مابرملامیشود،مطالعه تاریخ غم انگیزحداقل سه دهه کشورومردم افغانستان نشاندهنده سقوط اخلاقی وارزشی نسل جوان ما بوده است که چگونه به علت تعمیل و اجرای اینگونه نسخه های مجهول و تباه کننده ای که بر بنیاد بینیش و نگاه مادی به «تاریخ و زندگی» به عنوان یک مکتب فکری و فلسفی در جامعه ما به نمائیش گذاشته می شد و هنوز هم نگاه حاکم در جامعه ما بویژه آنگاهی که «گفتمان صلح و آشتی »با مخالفین مسلح به مثابه یک ضرورت تاریخی و جامعه شناختی در اجندای کار زمامداران قرار داشته باشد ، روی همین گونه «معادلات تقسیم قدرت وثروت کاذب !» با شدت تمام تأ کید بعمل می آید. یکی از حساس ترین و حیاتی ترین مسا ئلی که برای ما باید مطرح باشد وبا تأسف که تا هنوز مطرح نگردیده است ، همین بینش و نگاه مادی به معادلات تاریخی جامعه و  تمدن بشراست که امروز به مثابه آزمون بزرگی از روشنفکران آزادی خواه و عدالت طلب جامعه ما به حساب می آید . درست درهمین ایام و روزگار است که فرهنگ وارزشهای تاریخی مردم افغانستان با نگاه مادی و منجمد به «هستی و تاریخ »توسط نیروها و عناصر معین و نشاندار در جامعه افغانی  به سرعت استحاله میشوند  وتمامی مقامات و کرسی های « قدرت مصنوعی » با ساس همین فورمول معروف « نِصف لی و نِصف لک  تقسیم  و توزیع می گردد ، چنانچه به وضاحت می بینیم روح معادله " تقسیم قدرت و ثروت !!" در کالبد  اکثر  گردهم آئی ها ، کنفرانس ها و نشست ها ی که در اقصای عالم بنام مقدس « صلح با مخالفان مسلح  تدویر و تشکیل می گردند ، حلول کرده است و تدویر کننده گان چنین کنفرانس ها و گردهم آئی ها ی که در اوج جنون غریزه های فاسد  تعصب ، بیسوادی عمومی ، منفعت طلبی های فردی ، این جا و آنجا به حرکت می آیند معادله مشارکت در قدرت « سیأ » سی را در اجندای کارخویش قرار میدهند . جالب آنجا و آنگاه است که تمامی مهره های معلوم و پنهان استعمارو نظام های اشرافی در افغانستان  که طی تاریخ نسبتأ طولانی مبارزات مردم افغانستان دربرابر بیگانه گان به مبارزه کشانده شده بودند ، بدون هرگونه تبعیض نژادی ، مذهبی ، سیاسی و قومی !! برای حمله بر ارزشها و سنت های  تاریخی  وفرهنگی ملت افغانستان بسیج گردیدند تا بصورت رضاکارانه و دوطلبانه محض برای ارضأ و اشباع غرائز شهرت طلبی و ثروت اندوزی !! سهم عملی گرفته باشند . این است که بسیج یورشگرانه نیروهای «متخاصم سنتی» و«متحجر» جامعه ما همدست با مافیای حاکم شبه روشنفکری و  «بروکرات » بیگانه ، بر ارزشها وفضیلت  تاریخی مردم افغانستان تا اندازه ای در راستای اهداف نامقدس مافیای حاکم بر کشور موجب شده که ظاهرأ نظام شبه سرمایه داری جهانی در مقدمات کار موفق شود و با شایعه سازی و تحریک افکاراسیب پذیر توده های فقیر ، جناح های گوناگون و اصیل جامعه  بویژه نیروهای تحول طلب و روشنفکران مجاهد افغانی را از چهار سو به تیرباران دشنام و تهمت ، تکفیر و تفسیق  وموعظه های تحجر پرور و شرک آلود  نشانه گیرند . ! چنین است که بسیاری از روشنفکران  محبوبی  بصورت کامل توجیه کننده ای از وضعیت حاکم می شوند وبرای سالیان درازی وجدانها واحسا س ها را دربدل چند نمره زمین و«چند مقام زمین گیر» به«  تعطیلات  نامحدودی »می فرستند و مقام و مؤقیعتی راکه بنام روشنفکر کسب کرده اند به دلالان روزگار فروخته اند . و اندوخته های سالها هم آهنگی با مردم و توده های فقیرجامعه ما  ، آن همه ایمان و ارادت مبارزان حق پرست و تمامی حرمت روحانی و عزت اجتماعی و ارزش زعامت معنوی و حیثیت انسانی ، همه و همه را دادند و درعوض از مافیای ثروت و« قدرت کاذب »در جامعه افغانی که  بر تمامی خزانه های  سرنوشت ملت بزرگ افغان تسلط  یافته و چنگ زده است  به القاب و عناوین  مجعول و فریبنده  وزارت و مشاوریت مفتخر میگردند  !! همان طوری که ماده پلاستیکی را با گرم ساختن بر آتش برای هر قالب آماده میکنند ، قالب اش می ریزند و با یک چشم بندی سحر آمیز وارد بازار میسازند همین طور نیز درگِردابی از  سرمایه  و ثروت « نسل آدم » را غوطه ور میسازند  وبصورت مستعجل دانشمند ، فیلیسوف ، متخصص ، روانشناس و اقتصا ددان و جامعه شناس تولید میکنند و میبینیم که یک نسل شیک پوش و خوش تیپ « پیپ سی کولائی »که در رشته فروش « لوازم آرائیش » عالی ترین مدرک اش را گرفته و به حیث دلال محصولات و مصنوعات « شرکت های چند ملیتی تجاری» وارد بازار معامله  می سازند . اکنون سوال مهمی که بوجود می آید  این است که چگونه این« نسل پیپسی کولائی !!» راکه ازتمام مظاهرزندگی قدیم و سنت های افتخار آمیزی که  فرهنگ و تمدن ما را تشکیل داده بود ،نفرت دارد و« پیپسی کولا »را جانشین « دوغ » ساخته است بوجود می آورند ؟ و باید روشنفکر زمان ما این پرسش را نیز پاسخ دهد که چگونه باید پس ازگذشت « یک دهه دردمعده» و« سه دهه خواب عمیق و خونین » این  «قوم به خواب رفته » را بیدار کرد  ؟  و چه چیزی میتواند این نسل تخدیر شده  را متوجه سازد که در این بازیچه بودن ها و عروسک بودن ها چه ارزش های را قربانی کرده اند ؟ چه کسی ، چه ندائی ، چه فریادی میتواند متوجهش کند ؟ چشمانشان را بیدار کند ؟! که عینک  چشمان را بصورت مصنوعی و دریک  غفلت تاریخی همین نظام سرمایه داری با نگاه ناعادلانه و" لبرال " برای شان درست کرده اند !! شعور را نیزآنها یعنی همین هیأ ت و گروه  مافیائی حاکم بر سرنوشت  ما می دهند و تمامی ظوابط و ارزیابی ها و زیبا شناسی ها را بر  ما تحمیل میکنند ، حتی  انتخاب رنگ ، طعم غذا را ، ترشی و شرینی و انتخاب در مشروبات را هم از ما گرفته اند ، بالاخیره در برابر همه اینها چه قوت وقدرتی میتواند که این نسل آواره و گم گشته را متوجه سازد که چه چیزی از دست شان رفته و چه چیزی برای شان مجهول مانده است ؟ هرچند میدانیم عده ای از نیمه روشنفکران مافیائی که با تحلیل های معیوب و ناقص شان افکارعامه بویژه نسل جوان وپرخاشگری   را که چراغ راه ملت ها وتوده ها  اند تخدیر می سازند ، اطلاعات و معلوماتی ابتدائی خویش را که با خواندن وورق زدن چند تا از مجلات پلی بوی « playboy » و روزنامه های مجهول و مجعول مافیائی استوار است و یا هم برای شرکت در بحث ها و میزگردهای  رادیو تلویزیونی ۲۴ ساعته ازاین جا و آنجا شنیده اند و بدست آورده اند در مورد همه مسائل اجتماعی و سیاسی تحلیل میکنند و جوابش را هم دارند و به این نتائج قطعی رسیده اند که هیچگونه گِره مجهول وپیچیده ای در جامعه وجود ندارد وبا  قاطعیت کامل و « اراده ء  آزاد دالری !!» حکم صادر میکند که « حقیقت این است و جز این نیست . » !! لهذا به حکم این وضع تار وتاریک جامعه و به عنوان روشنفکران مسؤل و متعهد  ، بزرگترین و فوری ترین مسؤلیت ما این است که ببینیم به حیث یک جامعه جنگ زده و فقیرو مردمی که بهترین فرصت ها را از دست داده ایم  در کجای تاریخ  قرار داریم ؟ آیا واقعأ در قرن بیست و یکم  و به سان شرائط کشور های صنعتی  بویژه کشورهای که ما را تحت الحمایه قرار داده اند زندگی میکنیم ؟ تا راه حل های آنها را به عنوان راه حل های خود ما ارائیه دهیم و مترجم استراتیژی های کشورهای صنعتی باشیم  ؟ و آیا از لحاظ پیشرفت و ترقی در دوره صنعتی و بورژوازی قرار داریم و « درد های صنعتی » به جان ما اُفتیده است ؟ پس نخست باید بدانیم و تعیین  کنیم که در چه مرحله ء تاریخی قرار داریم ؟ باید بدانیم که امروز این سوال به طور کلی غلط است که « از کجا آغاز کنیم » بلکه روشنفکران و تمامی تحول طلبان متعهد و « وقایه شده » در جامعه ما اعلام کنند و بگویند که در این کشور و این زمان چگونه آغاز کنیم ؟ و نخست باید «گروپ خونی» بورژواهای کلاسیک جامعه ما  را در آزمائیشگاه فرهنگ و تمدن ما تشخیص کنیم  ودریابیم  که بورژوازی جوامع عقب مانده شرقی منجمله کشور تاریخی ما افغانستان از جنس «بورژوازی کلاسیک بازار » است ، نه بورژوازی صنعتی و بانکی و سرمایه گذاری !! بلکه نوعی بورژوازی " فیؤدالی »  بسته دوره ای است ، یعنی آنچه را که از زراعت ویا هم از دکان ها و مغازه های  کوچک شان بدست می آورند  به مصرف می رسانند ، جان کلام آنجاست که همین مناسبات خرده بورژوازی ونیمه فئودالی نیز که از نظر فرم به فئودالی قرن بیستم شباهت دارد و تازه بربستر جامعه بصورت آرام نمو و رشد میکرد که ناگهان و در اواخیر قرن بیستم بصورت زنجیره ای تمامی گل های سرسبد این بورژوازی نوشگفته رابنام« اقتصاد بازارآزاد !!» سر بُریدند و درپاهای دلالان مافیائی « چند ملیتی » فرش ساختند ! و خود در مقام ترویج و تبلیغ مصرف تولیدات سرمایه داری در جامعه افغانی قرار گرفتند . نباید تعجب کرد که افراد و شخصیت های حقیقی و حقوقی که بصورت مستعجل به اقتضای شرائط  اضطراریی جا معه ما سر بالا کرده  و در داخل به تولید و تورید اجناس مدرن آغاز نموده  و صاحب«  قصرها  و موتر های» آنچنانی شده اند به صورت یک « طبقه » و یک « گروه » در نیامده اند . زیرا می بینیم که درنتیجه چنین  مناسبات کاذبانه و مافیائی اقتصادی ، کس و یا کسانی توانیسته اند  که چند واحد تولید بسیار مدرن ایجاد کنند مگراز پوشش اجتماعی که لازمه  ایجاد  یک « طبقه » است برخوردار نیستند . البته این واقیعت انکار نا پذیر است که  روشنفکرمتعهد و معتقد  جامعه ما باید هر پدیده اجتماعی و اقتصادی و معادله ء قدرت در جامعه را از نظر و نگاه فرهنگی مورد بررسی قرار دهند ، زیرا نگاه فرهنگی یعنی روحیه غالب بر مجموعه اطلاعات ، خصوصیات ، احساسات ، سنت ها ، بینیش ها و ایده آل های یک جامعه ؛ زیرا یک روح مشترک در تمامی این مناسبات وجود دارد که همه این مناسبات و مؤلفه ها را در پیکره ای به نام « فرهنگ » تأ لیف می نمایند . و تمامی شهروندان جامعه در متن وبطن چنین کالبد ، تنفس ، و تغذیه می شوند  . بنابر این شناخت فرهنگ تاریخی و سنتی  جامعه ما که در حقیقت شناخت « حقیقت درون » و حساسیت های جامعه مااست ، روشنفکر جامعه ما را به عمق وجدان جامعه افغانی پیوند می دهد  بنابر این روشنفکر جامعه ما باید بداند و بفهمد که روح غالب فرهنگی جامعه ما چیست ؟ و این روح غالب فرهنگی که تاریخ و حوادث و زیر بنای اخلاقی و حساسیت های جامعه ما را ساخته است چگونه اندام پراگنده  جامعه را به مفهومی بنام « ملت » یکجا ساخته بود   ؟ ، اگر روشنفکر جامعه ما به این واقیعت مسلم  و این روح غالب فرهنگی  پی نبرد ( چنانچه اغلب روشنفکران ما پی نبرده اند ) در یک رویای کاذب و مصنوعی و محدود خودش بنام قوم ، زبان و نژاد گرفتار و باقی می ماند . از اینکه خود را « مبرأ » از این روح غالب فرهنگی و مذهبی میداند و در یک جو «مافیائی » تنفس می کشد و در آشنائی و تفاهمش با مردم و جامعه دچار اشتباه میگردد ، نه میتواند برای زندگی و حیات مردم نقشه کشی وبرنامه ریزی  کنند . چنانچه می بینیم امروز در جامعه ما انزوای روشنفکران و « تکنوکراتهای مجعول  وقالبی » درست از همین نکته آغاز میشود که نه میتوانند روح غالب فرهنگی مردم را شناسائی کنند لهذا نه میتوانند با آنها سخن گویند و با مردم خویش  زبان مشترک  پیدا کنند  ، توگوئی هیچگاه و هرگز باهم فرهنگ وزبان مشترک نداشته اند . روشنفکراین  جامعه و این نسل باید از تقلید و سطحی نگریستن مسائل حاد برحذر و اکیدأ متوجه این واقیعت باشد و پی ببرد که این نقش منحط مذهبی که به اساس ذائقه نظام سرمایه داری ایجاد شده است  و همین  اکنون در میان توده های فقیر جامعه ما وجود دارد به مذهب وفرهنگ حقیقی اسلامی که زیربنای عقائد جامعه ما  را میسازد ارتباطی ندارد و تجربه ضد مذهبی مسیحیت قرون وسطی را نه میتوان به گذشته و حال اسلام تعمیم داد .

روشنفکران جوامع " اسلامی " که برای نجات مردم شان طرح و برنامه تدوین می کنند از نظر دینی و ایمانی هراعتقاد وباوری که داشته باشند، و یاهم از لحاظ پذیرش با دیانت تا هنوز هم به نتائج دقیقی دست نیا فته باشد ،  لازم است که اصولأ اسلام شناس باشد ، زیرا پس ازشناخت دقیق و عمیق اسلام است که ناگهان دُچار یک حالت شگفت انگیز و غیر قابل پیش بینی می شوند و متوجه می گردد که چه فاجعه ای بزرگی رُخ داده و چگونه روشنفکران دیگر همیشه استعداد و نبوغ شان و نبوغ مردم را با « بد آغاز کردن »تباه نموده اند و همین  بد فهمیدن و عوضی گرفتن ها و ارتباط نامعقول با توده ها و مردم موجب شده تا بزرگترین فاجعه ها آفریده شود و کسانی که مذهب را درچندین دهه آخیر در اختیار داشتند آنرا به شکل منجمدی که اکنون می بینیم در آوردند و روشنفکران جامعه ما که با زمان و نیاز نسل معاصر آشنا هستند مذهب را نه میدانند که چیست ؟ و در نتیجه جامعه بالنده ما با داشتن و پرورش قرئت  و گفتمان تاریخی دینی که بیشتر به سلیقه و ذائیقه حاکمان زور گو سینه به سینه انتقال گردیده است نتوانیست به یک آگاهی توحیدی که موجب نجات ورهائی جامعه و مردم ما باشد برسد. بنا براین روشنفکر جامعه ما به جای اینکه ناقل و مترجم آثار وفرهنگ بیگانه ای باشد ، باید با استخراج و تصفیه و کشف این روح نیرومند و حیات بخش که در متن جامعه و احساس توده ای از مردم وجود دارد ، بپردازد . زیرا اسلام برخلاف مذاهب و جهان بینی های دیگر که توجیه کننده فقر زندگی اجتماعی اند بزرگترین شعار اش این است که « وقتی فقر اقتصادی وارد خانه ای میشود ، دین از درب دیگری خارج میگردد » بصورت خلاصه باید گفت ، به اساس مؤلفه های فرهنگی که جامعه ما دارد وچگونگی شناخت روشنفکر و مسؤلیت ها و اهداف خطیری که باید داشته باشد وکاری که به عنوان « انتقال تضاد ها ی اجتماعی از متن جامعه به احساس و خود آگاهی اجتماعی » و «مسؤلیت پیامبرگونه ای که در روشنی و هدایت جامعه خودش » دارد با درک این حقیقت عینی و تاریخی که « هرکس روشنفکر است باید مواد وصالح کارش را از زندگی اجتماعی جامعه خود و زمان خودش کسب کند » و به این باور که « روشنفکر جهانی با دانستن ارزشها و ملاک های مشترک وجود ندارد » و با کسب تجارب تلخ و دردناکی که از « عوضی گرفتن ها بوسیله روشنفکران عوضی » بدست آورده ایم و همچنین با تجربه ای از " بیگانه و تنها شدن روشنفکرانی که به تقلید از روشنفکران و دانشمندان  اروپائی و کشور های صنعتی ، آغاز کار خود را مبارزه با مذهب قرار دادند و موجب روآوردن توده های مردم به دامان خطر ناکترین و ارتجاعی ترین عوامل ضد مردم گشتند " گرفته ایم و هم به این دلیل که هرگاه روشنفکر نسبت به مذهب که روح حاکم برجامعه ما است بی اعتنأ شده ، جامعه و مردم نسبت به مسؤلیت های وی بی اعتنا می ماند ، وهم به این علت معلوم تاریخی که مخالفت روشنفکران آگاه با مذهب و باور های توده ها ، جامعه را از آگاه شدن و بهره یافتن از روشنگری های نسل روشنفکر و جوان محروم میسازد " وبازهم به این دلیل روشنی که " روشنفکر به خاطر جهان بینی و آگاهی خاصی که دارد ، میتواند بزرگترین و عمیق ترین نقش را بیش از دانشمندان در رابطه به آگاهی بخشیدن به توده های از مردم بازی کند ، و بالاخیره بخاطر انتظار شدیدی که توده های مردم از روشنفکر « خودش » دارند تا آنها را از همه عوامل خطر و ارتجاع و پوسیده گی و پریشانی آگاه سازند ، و همچنا ن به این علت واضیح که به عنوان انسان های که هر تفکر و اندیشه را از فلتر نقد دلسوزانه و بی غرضانه می گذرانیم و به حکم این چنین فرایند تاریخی و اجتماعی باور پیدا کرده ایم که روح حاکم بر فرهنگ اسلامی بر اساس عدالت توحیدی  نهاده شده است . براساس همه این هاست که روشنفکر در این جامعه و در این لحظه ، برای آزاد کردن « اراده انسان » و هدایت آن و ایجاد یک عشق آتشین و روشنی بخش ، و آگاه ساختن مردم از عوامل جهل و خرافات ، ستم و انحطاط  در جهان بویژه در بطن و متن  جوامع اسلامی  منجمله کشور ما افغانستان باید از مذهب آغاز کند ، مذهب به عنوان یک فرهنگ آزادی بخش و انسان ساز ، نه آنچه که موجود است و دربرابراش آزدی و حریت انسانی را لگد مال میسازد  ، باید سلاح مذهب را از دست عواملی که به دروغ با این سلاح مسلح شده اند تا قدرت خود شانرا اعمال کنند ویا از « قدرت و ثروت فاسد » خویش دفاع نمایند و بدین ترتیب حریفی که پوستین مذهب را پوشیده اند خلع سلاح کند.

                        ادامه دارد
یا هو
 

                                                                  ۲۳ مې سال ۲۰۱۰ میلادی مطابق با

                                                               دوم جوزای سال ۱۳۸۹ هجری شمسی