X

آرشیف

حقوق من به یک ماه پنج هزار است

عرض سلام و حرمت دارم به خدمت شما دست اندرکاران و خواننده گان سایت مزین جام غور! 
این داستانی است روزی به یکی از ادارات دولتی به چشم وگوشی خود از مدیریک بخشی همان دفتردیده و شنیدم وخواستم بخش از آنرا به نظم با شما شاریک بسازم وآمیدوارم که مورد توجه شما بزرگواران قرارگیرد. 
اگرچه این کستاخی است که در مقابل شما قلم بدستان وفرهنگیان مطلب را به نثر بنگارم چی جایکه مطلبم به نظم باشد. بازهم انتظارم ازشما این است که دست این ناتوان راگرفته تا که بتوانم اشتباهات خوده توسط شما اصلاح ودر خدمت شما بزرگواران باشم .

 

بـــــــنازم من همان مامــــور دولت
بـبـسـت باتار ســــند کـــــمر هـــــمت

نه شــــب دارد قرار، نه روز روشن
کــند گلشــــن تمـــــام کـــوه وبـــرزن

به او زیبد بلــــند منزل به این شـهر
همه کــارو وظایف کــرده یک بـــــر

گــــاه ســــرف، گــاه پــرا دو راند
گــــاه درکـــوه، گـــاه در دشــت دواند

دمــی که ســــــــرزند با کار دفــــتر
گـــاه فیس بوک، گــــاه در سایت دیگر

گاه مسیج، گاه دستــــــش به گوشــی
گــــاه چای، گــــاه انرژی نوشـــــی

شــــــدم مایل به آن مدیــر ممـــــتاز
نــــــمودم من به نحــــوی سخن آغاز

به پرســــیدم که ای آقای فــــــداکار
حقوق چند است زبهر خــرچ روزگار

بگفت لعــنت به این دولت به صدبار
به مزد کــــم ببـــــین این کار بســــیار

حقوق من به یک ماه پنچ هزار است
مـگراین بــر، وآن بـری به کــار است

ندارم یک دمی که ســـــرخـــراشم
مگر مجـــــبور به ایــن ایـــام بسازم

نداردهیـــــچ کــــــس توان این کار
به مـــــــثل من کــند هرکــار یــک بار

منم گوش و منم چشم ریــیـس ام
فداکــارم، که هــم رازی ریــیـــس ام

به او گفتم که ای مرد فـــــــــداکار
به این جــاه نیســت کسی باشد بتو یار

بگفت هستند به این دفــــتر خرابه
گـــویــند راز جنـــــــــابم را به کــوچه

اگرروزنـــــبـــاشم برســــــــرکار
همه کـــارها خراب گــردد به یک بــار

مـــــنم صــــادق، منــم مرد فدا کار
بر دوســت ،ریــیس و دیـــگر همـــکار

من آن شخصم، که چای پولی نداشتم
بلند منزل، به راستـــی خـــود بساخــتم

مرحومی قبله گاه بوده دهــقان کار
من آن مرد ام، کــه دارم کارو این بار

مرا روزی نکرد روان به مکتب
خودم ساختم، تــــــمام کــــارم مــرتب

بمـــن گویــد جلالــی نـیست آرمان
بــه خود ساختم به نحوی قـصرو ایــوان

شدم حــیران به این داستان مدیـر
به این خــــرچ به ایـــن بــازار مـدیــر

کسی نیست به پرسد مــرد دوران
کجا ثروت به تو ریخـــت مـــثل باران

ادامه دارد.

 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.