آرشیف

2015-6-19

ذره بین

حـــزب جمهوری افغانستان و جبهۀ ملی

 

 أعضای بلند پایۀ در دولت افغانستان پس از ما ها مشوره وگفتگو سر انجام تشکیل حزب سیاسی جدید زیر را زیر نام حزب جمهوری افغانستان إعلام داشتند. طوریکه در رسانه ها پخش شد أعضای کلیدی این حزب را هیئت رهبری دولت تشکیل میدهد که بعد از رسیدن به چوکی و با استفاده از قدرت دولتی بدون توجه به حمایت وپشتبانی مردم در قالب یک حزب سیاسی ظهور کردند, این حزب در حقیقت نمایانگر واکنش کنش دولت در برابر جبهۀ ملیست که چند قبل بازار سیاسی کشور را گرم کرده بود.

 این حزب هدف موجودیت خودرا تقویت پایه های نظام سیاسی دولت فعلی إعلام نموده خاطر نشان ساختند که به هیچصورت اپوزیسیون دولت نخواهد بود. یعنی این حزب بر ضد خود عمل نخواهد کرد.؟!تعجب در این است که در کشور های دیگر أحزاب سیاسی دولت میسازند واما در کشور ما دولت ها حزب میسازند؟؟؟ آیا هر حرکت وتجمع بخاطر حفظ نیاز های شخصی به مفهوم حزب است؟

حزب، يک تشکل سياسي است که در آن، گروهي از شهروندان با هدف کسب قدرت، از راه بدست آوردن تعدادي از چوکی هاي پارلمان و اجراي برنامه ها و اهداف خود در قالب مرام و مسلک سياسي، گرد هم آمده اند و فعاليت مي کنند.وویژهگی های خاص خودرا دارد وآن پیمودن پله های حمایت مردمی بسوی رسیدن به حاکمیت سیاسی  جهت تطبیق بر نامه ها وپلانهای حزبی.

حزب باید مردمی بوده ساختار درونی خودرا از مردم گرفته باشد ,.با رشد تدریجی ازطریق راه یافتن به پارلمان وگرفتن رأئی مردم  به قدرت سیاسی نائل آمده باشد, ورسیدن به قدرت وسیلۀ باشد در جهت تطبیق أهداف وآرمان های که در جریان مبارزات سیاسی به مردم وشهروندان وعده داده است. واما طوریکه به نظر می رسد تشکیل حزب اراکین دولت افغانستان از حوزۀ تعریف یک حزب سیاسی به مفهوم واقعی آن بیرون است.هدف از ايجاد نهاد سياسي، تحصيل قدرت از طريق فعاليت سياسي در بین توده های مردم مي باشد. بناء توسل به ابزار غير سياسي براي کسب موقعيت و توسعه نفوذ، مشروعيت حقوقي يک حزب را از بین می برد .حزب دولت افغانستان هم از لحاظ حقوقی از همین نوع است, در افغانستان معمول است که هر نهاد چه فرهنگی وچه سیاسی مشروعیت خودرا قبل از منابع حقوقی از مراجع قدرت میگیرند.

جایگاه حزب جمهوری اسلامی در آیندۀ افغانستان: واقعیت این است که احزاب در افغانستان نه کا رساز بوده اند و نه برنامه ای دارند که به درد مردم بخورد و حتی نه پایگاه اجتماعی مطلوبی دارند بلکه پایگاه خودرا در خارج از مرز های افغانستان می پویند. گذشته ازآن أحزاب افغانستان مسئولیت پذیر هم نیستند و تا مادامی که احزاب اثبات نکنند که در مسیر منافع مردم حرکت می کنند ؛ مردم هیچنوع علاقۀ به احزاب نشان نخواهند داد؛ هنوز ذهنیت مردم نسبت به احزاب همینگونه است بخصوص أحزابیکه بعد از بقدرت رسیدن یا بی کفایت بوده اند ویا تجارب تلخ نصیب ملت کرده اند  نهایت تهوع آور بوده ملت هیچنوع انتظار را از آینده شان ندارد.

آفرینش سماروق گونه أحزاب ابهامات زیاد را ببار میآورد ومردم را از آیندۀ أحزاب نا مطمئن میسازد.قبل از از هر کار عملی انجام کار فرهنگی جهت ایجاد بستر برای تحزب وگروه ساختن یک ضرورت حیاتی است اما در حال حاضر نه رغبتی ازسوی دولتمردان و حاکمیت برای استفاده از ظرفیت های احزاب وجود دارد و نه ازسوی مردم؛ و این دوعامل باعث ایجاد رکود و بی نشاطی در احزاب وبی علاقگی مردم نسبت به آنها شده است شده است و احزاب سیاسی در کشور نتوانسته اند مؤثریت ومفید بودن خود را به اثبات برسانند وتشکیل حزب جدید هم هدف دیگری جز فرار از حرج  سیاسی فعلی وحفظ قدرت ندارد.

هدف تشکیل حزب جمهوری افغانستان.

هدف از تشکیل یک حزب سیاسی رسیدن به قدرت وحاکیت سیاسی است ویا مبارزه در جهت اصلاح بر نامه های دولت . واما حزب جمهوری افغانستان یک پدیدۀ کنشی بوده که در واکنش با جبهۀ ملی به وجود آمده است.ودولت خواسته با این کار جواب بالمثل بدهد وعطش ونیاز باطنی خودرا ازین رهگذر مرفوع سازد.

أهداف أحزاب متعارف رسیدن به قدرت است ویا مبارزه دوامدار بخاطر رسیدن به أهداف حزب واما هدف اساسی تشکیل حزب حکومت مردان افغانستان حفظ وادامه قدرت است تا به هر نحو ممکن با استفاده از امکانات دولتی مردم را زیر نام حزب به دور خود جمع وبه دوام عمر خود بیافزایند.اما باید بدانند اگر حضور این تعداد نیروی خارجی برای بقاء ودوام عالی جنابان کافی نباشد ,پس ایجاد تشکل ها ی به ظاهر سیاسی هم کار رابجای نخواهد رسا نید

مؤسس ورهبر کی خواهد بود؟

ازانجائیکه در تشکیل وایجاد این حزب انگیزه های متعدد میتواند مورد مطالعه قرار گیرد ودست های گوناگون از داخل وخارج در طراحی آن به حرکت آمده است جرأت افشائی رهبری آن برای سازملن دهندگان حزب دشواری میکند در تر کیب رهبری حزب جمهوری افغانستان شخصیت های به نظر میخورند , که بدنه نظام را تشکیل داده و دولت فعلی را رهبری میکنند. دولتیکه  از لحاظ نظامی, سیاسی واقتصادی  از حمایت گسترده وبی سابقه جامعه جهانی بر خوردار ودست آورد های آن نسبت به حمایه جامعه جهانی بسیار نا چیز است.دست های خودرا به طرح های مبهم واسترتیژی های دراز مدت محول نموده وگاهی به بهتر بودن وضع نسبت به دورۀ مجاهدین وطالبان افتخار میکنند.. اگر خدای ناخواسته جامعه جهانی عشر کمک های فعلی را بدسترس طالبان قرار میداد بدون تردید دست آورد های صد برابر نظام فعلی می بود وهر کر وکور میتوانست با استفاده از حمایت جامعه جهانی گامهای مثبت را درراه تعالی وترقی کشور بر دارد.

مسئله مهم ومورد بحث این است که أعضای حزب جمهوری اسلامی از لحاظ کفایت ضعیف بوده و از حمایت مردم بی بهره اند.امروز تمام دنیا با همه توان عصای دست این نظام شده وبا همه قوا دست بر زیر بازوی شان نهاده اند تا ایشان را به قدم زدن وپیش رفتن کمک کنند اما متأسفانه حاکمان همیشه نیاز مند ما یک گام به پیش ودو گام به عقب بر میدارند.وهیچنوع پیشرفت در کار شان به مشاهده نمی رسد که واقعیت به باوری ملت نسبت به آیندۀ شان زیر هر نام که باشد افزوده است .

یک مثال :ذبیح الله عصمتی: رئیس شرکت آریانا یکی از أعضای کلیدی هیئت رهبری این حزب است که عدۀ رهبری آنرا درین حزب پیش بینی میکنند.هموطنان ما بدرستی اطلاع دارند که هیچ نهاد بد نام تر, بی نظام تر وبی کفایت تر از ادارۀ شرکت آریانا نیست.  شاید محترم عصمتی شخص فعال, مدیر ومبتکر باشد وتمام هموطنان انتظار دارند تا جناب ایشان اول به وضع تأسفبار ودرهم شکستۀ شرکت آریانا توجه نموده آن را ازین وضعیت نجات دهد  با شفا بخیدن تن بیمار شر کت فرسوده آریانا پندار خودرا در کردار تمثیل وإعتبار از دست رفته را إعاده نماید.هرگاه جناب عصمتی توانست مدیریت وکفایت خودرا در فعال ساختن ومنظم ساختن شرکت آریانا نشان دهد درانصورت شهروندان افغانستان باورشان نسبت به آیندۀ سیاسی این شخصیت نو ظهور افزایش خواهد یافت. والا برای عصمتی بهبود بخشدین وضع نا بسامان آریانا به مراتب بهتر از ساختن یک حزب سیا سی خواهدبود.واین وجیبه وتکلیف رسمی واساسی آن است که یک حزب سیاسی هم تا همین سرحد ایشان را خواهد رساند.

استفاده منفی از مواقف دولتی :

اصولا استفاده از منابع ومواقف دولتی به نفع احزاب سیاسی جرم وگناه پنداشته میشود.اما در افغانستان قضیه معکوس است .در کشور ما دولت زمینه ساز تشکیل أحزاب است.

استفاده از مقام وامکانات  دولتی در جهت ساختار تا تقویت حزب یک چانس طلائی به حساب می آید.,مثلاحزب افغان ملت در طول حیات سیاسی اش  قادر به بر گزاری  کنگرۀ حزبش با این وسعتیکه درین اواخر دائر شد نبود . تا اینکه بعد از تکیه زدن به مناصب دولتی وبا استفاده از امکانات .منابع دولتی شریان های خشکیدۀ حزب خودرا متحرک وحیات جدید بر کالبد نیمه بسملش دمید وحزبش را دوباره زنده ساخت.وبه همین تر تیب هر کس به قدرت رسیده با ساختن یک نهاد سیاسی بقای شخصیت حکمی خودرا زیر نام حزب  سیاسی تضمین کرده است. حکومت مردان گمان میکنند اگر این فرصت از دست رفت دیگر نام از ایشان گرفته نخواهدشد وبخاطر حفظ ما تقدم به تشکیل التر نانیف می پردازند.