X

آرشیف

آسمانِ آنروز چقدر آبی بود و ابر ها مانندِ گلهای صدبرگِ سفید در دریای آبی رنگِ آسمان ، امیدِ صلح را در خیالم زنده می ساخت .
 
تپه های سبز و درختانِ آلبالو که در آن نزدیکی در کنار جویبار قد بر افراشته بودند ، امیدِ مرا به صلح و آزادی بیشتر از روز های گذشته میساخت و مرا غرق در تفکر رسیدن به آرزو ها .
 
با وزشِ بادِ ملایم ، جلوۀ گندم های سبز که مانندِ عروس در لباس سبز نکاح ، از حیا سر به زمین فرو برده ، همراه با صدای آبِ زلالِ جویبار ، قدرت نمای خالقِ یکتا بود و من با خود میگفتم : ای کاش همه قلب های سیاه ، احساسِ عشق به انسان و انسانیت میکردند و چشمانِ احساسِ شان باز میشد تا با دیدنِ این طبیعتِ زیبا و قشنگ ، دست می کشیدند از قتل و کشتار مردمانِ بیگناه و خسته از جنگ و تباهی .
 
بگذار و آتش مزن این خوشه های گندم را ، بگذار زرد شوند تا لقمه نانی باشد از برای شکم های گرسنۀ یتیمان ، و بگذار این آلبالو ها سرخ رنگ شوند ، شاید بلبلی هزار داستان بیاید و دانه ای از آن نصیبش گردد … آری بگذار دنیا سبز بماند .
 
 نوشته ای از : ناهید خرم فروغ
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.