آرشیف

2020-6-5

دوکتور ص. سعیدي

تلاشهای صلح و مصالحۀ سیاسی افغانها در دودهۀ

قانونمندی ها و نتیجه گیری ها در علوم اجتماعی با  قواعد نتیجه گیری دراین علم بشری، با علوم ساينسی متفاوت عمل میکنند و متفاوت اند.  در علوم ساینسی بشری همیشه یک جمع یک مساوی دو است اما در علوم اجتماعی که رسیدن و یافتن قانونمندی ها بر بنیاد احصائیه گیری وشرایط مختلف استوار اند، ممکن مثلاً در پنجاه مورد و حالت یک قانونمندی و قاعده یک نتیجه داشته باشد ولی در مورد و حالت  پنجاه و یکم با تغییر اندک شرایط  و حالات نتیجه و قانومندی و نتیجه گیری از آن  دیگر شود.
تحلیل خوب زمانی عینی و درست است که بر فاکت ها و ارقام عینی استوار باشد. هر قدر ارقام  و معلومات خام و مفردات که تحلیل بر آن استوار است، غنی و عینی باشند، به همان اندازه تحلیل عینی و تصویر داده شده درست تر و چهرۀ واقعی از وضع ولو به میل ما هم نباشد، مجسم و داده میشود. دقت در دادن تصویر ودیاگنوز دقیق و درست  ما را در حل مسائل، معضلات مطروحه و مشکلات به صورت بنیادی کمک میکند. درک نیم بند از وضع و یا عدم وارد بودن به حالات به صورت عینی، ما را در حل و علاج امراض و مشاکل به بیراهه و ضیاع وقت می برد و معالجه درست نمی شود. به این ترتیب در بهترین حالت مصارف گزاف، وقت زیاد و نتیجه یا کم و یا اصلاً به دست نمی آید.  برای درک عمق مسایل و پدیده های سیاسی و اجتماعی که مسائل صلح، ثبات، استقرار و مصالحۀ سیاسی جزء آن به شمار میروند، به ملاحظات و فکتورهای ذکر یعنی درک عُمق و بُعد، گذشته و عوامل اصلی و فرعی ظهور یک حالت و شناخت عینی توانايی های موجود، اشد ضرورت است. با این شناخت عینی از گذشته میتوان به حال و آینده به صورت وارد متمرکز شد. اما در مطالعۀ گذشته و یا مطالعۀ گذشته برای گذشته جانب دیگر مشکل می شود که به یقین ماندن در گذشته  خطاء و نادرست است.  
در جستجوی راه های حل برای معضلات موجود، رفتن و انتخاب راه حل مقطعی، راه حل دیروز، با شناخت دیروز، راه حل پروژوی، با برخورد عصبانیت و انتقام جویانه، ماستمالی کردند حقایق و نیم بند، اتکاء به افراد و منابع بیکاره و فریبنده، غیر مسلکی و غیر صادق، به کارگیری خدعه و فریب در برخورد به  دیگران نه تنها که مشکل را به صورت بنیادی حل نمی کند بلکه مشکل را چاق و چاقـتر هم ساخته میتواند و می نماید.  پرداختن به حل مشکلات اجتماعی که صلح، ثبات، استقرار و مصالحۀ سیاسی از جملۀ آن است با به کار گیری کارد و ساتور قصاب هم ضرورت ندارد، بلکه باید سکالپل و کارد حساس داکتر حاذق به کار برده شود.
به کار بردن مصارف گزاف مادی معنوی، خون، خزانه و عرق زیاد هم بدون سنجش و بدون توجه به نکات و ملاحظات فوق در حل معضلات مذکور کاری نیستند و سبب به هدر دادن منابع و امکانات گردیده که انتخاب و راه حل درست نبوده و موجب ضیاع وقت و منابع هم می شود.
عدم استفادۀ مؤثر از تفوق و برتری های نظامی در بخش سیاسی در آوردن صلح، ثبات و استقرار جامعه؛  چنانچه تا حد زیادی در دهۀ اول دو دهۀ اخیر در افغانستان صورت گرفته، هم راه حل نیست و یک روش زود گذر و غیر بنیادی، غیر اساسی و در نهایت امر ضیاع وقت می باشد.
بهترین  امنیت و نظم به مفهوم تحت اللفظی در زندان ممکن است اما جامعه به ثبات، استقرار و خود گردانی نورمال ضرورت دارد که باید به این پروسه از بالا و پایین کار مشترک، هماهنگ کننده و زمینه سازی  امر صلح، استقرار و ثبات فعال شود و می شود.  به دار آویختن ها و دیگر مجازات فزیکی بدون مراعات قواعد و اصول عدالت قرن بیست ویک  به صورت سهل موجب امنیتی شده میتواهد اما عدالت تأمین شده نمی تواند.
عدم درک مفهوم درست صلح و مصالحۀ سیاسی، و تأکید بر آن به هرقیمت، عدم درک عُمْقِ صلح، ثبات و استقرار، عدم درک درست و تعریف شده از مفاهیم حاکمیت مردم و دیموکراسی، سوء استفاده و عدم مراعات توازن معقول بین آزادی و جوابگویی و به کار گیری افراط و تفریط از آزادی بیان و سایر انستیوت های دیموکراتیک به صورت افراط و تفریط و عدم تطبیق قوانین مدرن و عملی کردن اقتصاد بازار آزاد که یک قرن قبل در جهان وجود داشت و به کار نگرفتن قوانین خوب و بهتر جهت  لجام زدن جوانب منفی دیموکراسی و دادن فرصت به  آزادی بيان مبتذل، جامعه و کشور را به حالت بس خطرناک و مضر قرار میدهد و سبب نفرت عام از دیموکراسی و آزادی بیان میشود که در افغانستان و بعضی از کشور های جهان نزد عدۀ از مردم نیز شده است.  عدم تطبیق قانون و قوانین  قرن بیست و یکم  مبتنی بر منافع و مصالح ملی و عدالت نسبی درین عرصه مشکل را عمیق تر ساخته و میسازد. عدم وجود توانایی های رقابت آزاد در جامعه، بدون حاکمیت و دیکتاتوری قانون و در شرایط مافیایی همه و همه موارد و عواملی اند که مارا به نتائج خوب در راه حل مشاکل کشور و جامعه پیوسته رسانده نتوانست و  نمی تواند.
مسلم که اگر حاکمیت دیموکراتیک حاکمیت مردم برای مردم، توسط مردم و در خدمت قرار گرفتن ارزش های مردم است و بشریت غیر از همین دیموکراسی شکسته و ریخته چیزی بهتر در اختیار ندارد. باید درک کرد که به استثنای ارزش های عام قبول شده برای همه،  هر جامعه از خود  ارزش ها و اولویت های خویش را نیز دارد و حتی در مورد بخشی از ارزش های عام قبول شده نیز در جهان ما اتفاق نظر وجود ندارند.  بدون فهم  عُمق این باریکی ،  مسأئل و جوانب کار در جهت تحقق بخشی از برنامه عام دیموکراتیک درهمه جوامع به عین میتود عمل کردن، چنین حاکمیت ها را از ملت تجرید کرده و چنین حاکمیت  به حیث یک موجود خارجی نا آشنا، نشسته بر شانه های ملت، و آزار دهندۀ کمر ملت قرار میگیرد. این حالت بس شکل و صرف شکلی  و چنین روش و چنین حاکمیت سخت ضعیف  و تجرید شده از ملت می باشد. اجرای کار ها و امور درین عرصه به شکل چنانچه گفته آمدیم حالت  پروژوی، فریبنده و اغواء گرانه به خود گرفته و این همه به صلح، ثبات و استقرار کشور مشکل ایجاد میکند. افغانستان درین بخش از چار دهه به این سو چنین مشکلات را داشته و در موارد زیاد هنوز هم  دارد. این کار و این حالت بیشتر در دهۀ اول دو دهۀ اخیر عملی شد که جامعه را به انقطاب و از هم پاشیدن برد و وضع امنیتی کشور را سخت متضرر ساخت.
عدم دقت و عدم توجه به این مسایل یکی از حالات و جانب کار و از فکتورهای به شما می روند که سبب عدم ثبات و تشدید جنگ و بی امنی در افغانستان شده و مردم ما قربانی میدهند. این حالت فرصت مداخلۀ همسایه های طماع چون ایران و پاکستان، سود جویان داخلی، مافیای سیاسی و مافیای مواد مخدر،  تاجران دین، قوم و سمت را تشجیع و فرصت بیشتر و بیشتر داد. این حلقات عوض قرار گرفتن در جنب  ملت  به حیث آزار کنندۀ  بخش از ملت مبدل میشوند.
این مشکل زمانی پیچیده میشود و شد که مسئلۀ شکل صلح، ثبات، استقرار و راه های حل معضل را یک چیزی ثابت تصور نمود.  تغییر وضع و حالات مرتبط داخلی و خارجی آن را در مراحل مختلف دو دهۀ اخیر در افغانستان، منطقه و جهان که متفاوت شده اند، در نظر نگیریم و یا به اساس معلومات و فاکتور های ثابت کهنه عمل کنیم. بلی این برخورد کار ما را دشوار تر می سازد.   
این همه موارد به صورت مستقیم  موجب و عوامل عدم موفقیت ها،  موجب قربانی های غیر ضروری سیاسی و اقتصادی و موانع در امر رسیدن به  صلح، ثبات و استقرار افغانستان و منطقه میشود و شده اند. این حالت  و این عدم دقت ها در مورد این مسائل نه تنها که  موجب تلفات مادی و معنوی غیر ضروری میشود بلکه تراژیدی مردم افغانستان مانند چوب سوخت خط مقدم جبهه ضد ترور شده و مشکل مردمان جهان و امریکا را با افزوده شده  مصارف مادی و معنوی، عمیق و عمیقتر نموده و سبب ادامۀ اقدامات نامناسب، و  موجب حالت بس خطرناک بیشتر میشود.  
پرداختن به تفاصیل، فکتور های اصلی و فرعی، داخلی و خارجی در همۀ این زمینه و رفتن به جزئيات و ارزیابی مسؤولانۀ این همه مانند عناوین مستقل ولی مرتبط به هم ایجاب ساعت ها بحث و ریسرج را می طلبد که کار یک انستیتوت و یا حد اقل یک دیپارتمنت اکادمیک به طور دامدار است.
اگر کمی به عقب برگردیم در مواردی از آنجا آغاز کنیم که درآن حالات و عوامل نیز مسائل و عوامل وضع موجود بوده اند، سبب مشکلات جدی را تا امروز شده اند، نتائج مثبت امروز را ناچیز و یا با عدم موفقیت همراه ساخته اند،  وضع را شکننده و نقش مهم در بی ثباتی و عدم استقرار شده اند، موانع در مقابل صلح، ثبات  و استقرار در افغانستان و منطقه ایجاد کرده اند که بدون درک آنها اصلاً   نمی توان مشکل امروز را کما حقه درک و حل کرد.  
ادامۀ بعضی ازین حالات و با منطق روشن خطاء بودن شان گاهی همان مفکورۀ ایجاد بحران کنترول شده را تقویت می بخشد که در نهایت امر کنترول شده نخواهد بود و موجب زیان های بس بزرگ و دردناکی طویل المدت شده و خواهند شد.
بلی برای درک امروز باید به دیروز هم رفت و این رفتن به سال های هشتاد قرن گذشته و دنبال کردن  آن تا امروز است:
در کل و مسلم که بعد از ورود و تجاوز اتحاد شوروی و روس ها به افغانستان مطابق برنامه های تیوریکی و بیرق سرخ اتحاد شوروی که پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشوری از جهان به تدریج زمینه ساز پیروزی انقلاب های سوسیالیستی در کشورهای دیگر خواهد شد، آغاز معضل و مشکل به نحو خود بود. درین میان به مخالفت شان نیروها و مراکز مختلف قرار گرفتند که هریک ازین مراکز و نیروها اهداف خویش، برنامه های تاکتیکی و ستراتیژیک خویش را داشتند که برای تحقق آن کار می کردند و کار می کنند. این حلقات و منابع عبارت بودند از: 

  • – افغان هایی که هدف شان در قیام ضد روس ها دفاع از حیثیت،  شرف، ناموس،  آزادی، و استقلال کشور را دنبال می کردند و می کنند.
  • – فغان های مدافعان اندیشه های دینی در تبانی به جهاد در سطح جهانی و از جمله علاقمندی در مسایل واقع شده در فلسطین و قدس شریف، مرتبط بودند و تا حدی هستند. درین میان مشترکات بین بند اول و این بند کتگوری ما به نحوی و به صورت انفرادی وجود داشت.
  • – تلاش ها و تسلط نیروهای قومگرا،  سمتی، ستمی، تجزیه طلب خاصتاً از آغاز سال های نود قرن گذشته و بعد آن و کسب پشتیبانی شان  از جانب امریکا و خارجی ها.
  • – چنانچه همه می دانیم حکومات کشورهای مختلف جهان دارای برنامه های دور و نزدیک، سری و علنی خویش در افغانستان نیز درین عرصه فعالتر شدند و برنامۀ به خصوص، متوازی و برنامۀ مشترک خویش را داشتند و دارند. به این ترتیب افغانستان را به میدان مسابقات آزاد خویش مبدل کردند که عواقب تراژیک  را اولتر از همه به ملت افغان داشت و دارد.
  • – ترکیب اتنیکی افغان ها که از عین اتنیک تعداد بیشتر در کشورهای مجاور وجود داشته و این کار به نحوی تمایلاً دیزانتگریشن حلقات معین ازین اتنیک ها شده.  استابلشمنت همسایه های طماع چون ایران و پاکستان ازین فکتور و عامل به صورت ناجوانمردانه استفاده کردند و میکنند.  
  • – وجود و زنده گی کردن طویل المدت افغان ها در کشورهای پاکستان و ایران و با استفاده از مجبوریت های این افغان ها فرصت سوء استفادۀ وسیع  از ایشان توسط استخبارات و ادارات جاسوسی این کشورها شده اند.  نسل جدید ایشان بی خبر از نام و عزت کشور و تأریخ آن تحت تأثیر تبلیغات و تعابیر تأریخی این کشورها در رابطه به افغان ها و افغانستان قرار گرفته اند.