X

آرشیف

تفنگت را زمین بگذار

 

شعر از فریدون مشیری
 
 
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار
که من بیزارم از دیدار این خونبار ناهنجار
تفنگ دست تو یعنی
                                  زبان آتش و آهن
من اما پیش این اهریمنی ابزار بنیان کن
                                 ندارم جز زبان دل
دلی لبریز از مهر تو
                              ای با دوستی دشمن
 
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزیست
زبان قهر چنگیزیست  
 
بیا بنشین ،بگو ، بشنو سخن ، شاید
فروغ آدمیت راه در قلب تو بگشاید
برادر گر که میخوانی مرا ، بنشین برادر وار
 
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار
 تا از جسم تو
این دیو انسان کُش برون آید
 
تو از آئین انسانی چه میدانی ؟
اگر جان را خدا دادست
چرا باید تو بستانی ؟
چرا باید که با یک لحظه غفلت  
این برادر را به خاک و خون بغلطانی ؟
 
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست
ولی حق را برادر جان
به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار
تفنگت را زمین بگذار
 

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.