آرشیف
تــرجمه و تفسیر سوره ی اخـــلاص
ضیاالدین رفأ
سورۀ اخلاص مكّی و٤آیه است
بسم الله الرحمن الرحيم
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (١)اللَّهُ الصَّمَدُ (٢)لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (٣)وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ) (٤)
این سورۀ کوچک با دو سوم قرآن برابر است، همان گونه که در روایتهای صحیح آمده است. بخاری گفته است: اسماعیل از مالک، او از عبدالرحمن پسر عبدالله پسر ابوصعصعه، و او از پدرش، و پدرش از ابوسعد، برایمان روایت کرده است و گفته است: مردی شنید کسی میخواند:
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) (١)
بگو: خدا، یگانۀ یکتا است.
و آن را تکرار میکرد. وقتی که به بامداد رسید به خدمت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رفت و این کار را برایش ذکر کرد – انگار این مرد چنین کاری را کم و ناچیز میانگاشت – پیغمبر صلّی الله علیه واله وسلّم فرمود:
(والذي نفسي بيده , إنها لتعدل ثلث القرآن ).
«به خدائی سوگند که جان من در دست او است، این سوره با دو سوم قرآن برابر است«.
در این کار غرابت و شگفتی نیست. زیـرا یگانگی و احدیّتی که به پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دستور داده شده است آن را اعلان کند:
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) (١)
بگو: خدا، یگانۀ یکتا است.
این یگانگی و احدیّت عقیدۀ دل و درون، و تفسیر هستی، و برنامۀ زندگی است . . . بدین خاطر این سوره متضمّن بزرگترین خطوط اصلی در حقیقت سترگ اسلام است…
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) (١)
بگو: خدا، یگانۀ یکتا است.
واژۀ «أحد»: یگانۀ یکتا، از «واحد»: یک، دقیقتر است. زیرا واژۀ «أحد» بر معنی واژۀ «واحد» اضافه میکند که هیچ چیزی جز خودش با او نیست، و هیچ چیزی بسان او نیست.
یگانگی و احدیّت، یگانگی و احدیّت هستی است . . . جز حقیقت خدا حقیقتی در میان نیست. در هستی، وجود حقیقی جز وجود خدا وجود ندارد. هر چیز موجود دیگری، وجود خود را از آن وجود حقیقی دریافت میدارد، و حقیقت خود را از آن حقیقت ذاتی برمیگیرد. بدین خاطر یگانگی و احدیّت، یگانگی و احدیّت فاعلیّت است. جـز خدا فاعل عملی و کنندۀ کاری، یا دستیازنده در کاری، در سراسر این هستی اصلاً وجود ندارد.
این عقیدۀ دل و درون، و تفسیر هستی نیز هست . . . زمانی که این تفسیر جایگزین شد و در دل جای گرفت، و این تصوّر روشن گردید، دل از هر گونه آمیختگی و از هر گونه آلودگی، و از هر گونه درآویختن و چنگ زدن به غیر این ذات یگانۀ یکتا در حقیقت وجود و در حقیقت فاعلیّت، میپالاید و زدوده و سره میگردد. دل از چنگ زدن به چیزی و از درآویختن به چیزی از چیزهای این هستی میپالاید، اگر هم از احتباس به وجود چیزی از چیزها اصلاً نپالاید و سره و خالص نیاید. هیچ گونه حقیقتی برای وجود، جز وجود الهی در میان نیست، و هیچ گونه حقیقتی برای فاعلیّت جز فاعلیّت ارادۀ الهی وجود ندارد. پس دل چرا به چیزی بیاویزد و ببندد که وجود و فاعلیّت ندارد؟
وقتی که دل بپیراید و نجات پیدا نماید از این که بجز حقیقت یگانه را احساس نماید، و از این که بجز بدین حقیقت بیاویزد، و در این وقت است که از همۀ قیدها آزاد میگردد، و از همۀ بندها میرهد. از رغبت کردن و خواستن نجات مییابد، رغبت کردن و خواستن که اصل قیدها و بندهای زیادی است، و از ترسیدن و هراسیدن میرهد که آن هم اصل قیدها و بندهای زیادی است. اصلاً به چه چیز رغبت کند و چه چیز را بخواهد، او وقتی که خدا را دارد چیزی را از دست نمیدهد؟ اصلاً از چه کسی بترسد و بهراسد، وقتی که فاعلیّتی جز فاعلیّت خدا وجود ندارد؟
وقتی که این جهانبینی و اندیشه که جز حقیقت خدا را در هستی نمیبیند مستقرّ گردید، همراه با آن، دیدن این حقیقت در هر چیز دیگری که از حقیقت خدا برجوشیده است و بردمیده است، دست میدهد. این درجهای است که دل در آن دست خدا را میبیند در هر چیزی که مشاهده میکند. بالاتر از این درجه، درجهای است که در آن چیزی را در این جهان نمیبیند مگر یزدان را. چون حقیقتی در جهان هستی وجود ندارد جز حقیقت یزدان.
همچنین نفی فاعلیّت و کارآئی اسباب، همراه آن میگردد. هر چیزی و هر رخدادی و هر جنبشی به سبب اوّل برگردانده میشود، سبب اوّلی که همۀ اشیاء و همۀ حوادث و همۀ حرکات از او صادر گردیده است و سر زده است، و از او متأثّر شده است و اثربخش گردیده است . . . این حقیقتی است که قرآن توجّه مهمّ و عنایت زیادی به بیان آن در جهانبینی ایمانی دارد. بدین خاطر قرآن پیوسته اسباب ظاهری را دور میاندازد و کارها را مستقیماً به اراده و مشیّت خدا حواله میدارد:
(وما رميت إذ رميت ولكن الله رمى).
و (ای پیغمبر! بدان گاه که مشتی خاک به طرف آنان پرتاب کردی و خاک به چشمان ایشان فرو رفت، در اصل) این تو نبودی که (خاک را به سوی آنان) پرتاب کردی (چرا که مشتی خاک از حیث کمیّت و کیفیّت آن توانائی را ندارد) بلکه خداوند (آن خاک را تکثیر و به سوی ایشان) پرتاب کرد (و به چشمان آنان رساند). (انفال/١٧)
(وما النصر إلا من عند الله) .
پیروزی جز از سوی خدا نیست. (انفال/10)
(وما تشاءون إلا أن يشاء الله).
شما نمیتوانید بخواهید، مگر این که خدا بخواهد. (انسان/30)
آیات زیاد دیگری در این راستا وجود دارد . . .
با دور انداختن همۀ اسباب ظاهری، و برگرداندن همۀ امور به اراده و مشیّت خداوند یگانه، آرامش به دل میافتد، و جهت یگانهای که از آن آنچه مورد علاقه و رغبت است درخواست میگردد مشخّص و شناخته میشود، و از آن از آنچه مورد ترس و هراس است امن و امان خواسته میشود، و در برابر کارآها و اثرگذارها و سببها و علّتهای ظاهری که در اصل حقیقتی و وجودی ندارند، دل بدان میآرامد.
این مراتب و منازل راه است، مراتب و منازلی که متصوّفه میکوشند بدانها برسند، و ایشان را به دور دستها کشانده است. این بدان خاطر است که اسلام از مردمان میخواهد راه را به سـوی این حقیقت بپیمایند، در آن حال که با زندگی واقعی با همۀ ویژگیهائی که دارد دست و پنجه نرم میگرداند، و زندگی بشریّت را ادامه میدهند، و خلافت زمینی را با همۀ ارکان و اصولی که دارد رو به راه میگرداند. با همۀ اینها آگاه و مطّلعند که هیچ حقیقتی جز خدا وجود ندارد، و هیج وجودی جز وجود او وجود ندارد، و هیچ فاعلیّت و کارآئی در میان نیست مگر فاعلیّت و کارآئی او . . . و خدا راهی جز این راه را نمیخواهد.
*
از اینجا است که برنامۀ کاملی برای زندگی برمیدمد، برنامهای که بر آن تفسیر، و بر آنچه آن تفسیر از جهانبینیها و اندیشهها و احساسها و آگاهها و روی کردنها در دل و درون پدید میآورد، استوار و پابرجا میگردد. این چنین برنامهای برنامۀ پرستش خدای یگانهای است که وجودی حقیقت ندارد جز وجود او، و فاعلیّتی حقیقت ندارد جز فاعلیّت او، و اراده و مشیّتی تأثیر ندارد جز اراده و مشیّت او.
برنامۀ روکردن به خدای یگانه است در رغبت و رهبت و خواستن و نخواستن، و در وقت داشتن و نداشتن و شادی و ناشادی، و برخورداری از نعمت و از دست دادن آن. آخر رو کردن به موجودی که وجود حقیقی ندارد، و اصلاً در هستی کارآ نیست چه فائدهای دارد؟ برنامۀ دریافت از خدای یگانه است، دریافت عقیده، جهانبینی و اندیشه، ارزشها و معیارها و مقیاسها، شریعتها و مقرّرات، قانونها، اوضاع و احوال، نظم و نظامها، آداب و رسوم، و . . . چه دریافت کردن نمیشود و پذیرفته نمیگردد مگر از وجود یگانه و حقیقت یگانه، هم در موضوعات مربوط به جهان بیرون و هم در موضوعات جهان درون انسان.
برنامهای است برای جنبش و کوشش و کار و عمل برای خدای یگانه . . . برای جستن تقرّب به حقیقت، و چشمدوزی به نجات و رهائی از سدّها و مانعهائی که انسان را از هدف بازمیدارند، و از شائبهها و دودلیهائی که گمراه مـیکنند، چه سدّها و مانعها و شائبهها، و دودلیهائی که در ژرفای درون انسان هستند یا اشیاء و اشخاصی که پیرامون او هستند. از جملۀ آنها سدّ و مانع ذات انسان، و قید و بند رغبت و علاقه به چیزی از چیزهائی که در گسترۀ این هستی است، و قید و بند ترس و هراس از چیزی از چیزهائی که در گسترۀ این هستی است.
برنامهای است که – با وجود اینها – میان دل انسان و میان هر چیز موجود در گسترۀ هستی با رشتۀ محبّت و انس و الفت و عطف توجّه به همدیگر و همنوائی با یکدیگر، پیوند و ارتباط برقرار میکند. معنی نجات و رهائی از قیدها و بندها، زشت شمردن آنها و بیزاری از آنها و گریز از دست یازیدن بدانها و به دست گرفتن آنها نیست . . . چه همۀ آنها ساختار دست خدا هستند، و همۀ آنها وجود خود را از دست خدا دریافت میدارند، و انوار این حقیقت بر همۀ آنها میتابد . . . در این صورت همۀ آنها محبوب و دوست داشتنی هستند. زیرا هم آنها هدیّه ای از محبوب هستند.
این برنامه، برنامۀ آزادی است . . . زمین در آن کوچک
است. زندگی دنیا کوتاه است. بهرهمندی زندگی دنیا ناچیز است. آزاد شدن و رها گردیدن از این سدّها و مانعها هدف و امید است . . . امّا آزاد شدن و رها گردیدن در اسلام بدین معنی نیست که گوشهگیری و سستی و بیزاری جستن و گـریز پیدا کردن در پیش گرفته شود . . . بلکه آزاد شدن و رها گردیدن به معنی تلاش پیوسته و دائمی، و مبارزه مستمرّ و همیشگی برای ترقّی و پیشرفت همۀ انسانها، و آزاد نمودن زندگی بشری به طور کلّی است . . . بدین خاطر کار انسانها خلافت و رهبری با همۀ سختیها و دشواریهائی است که دارند، همراه با آزاد شدن و روان گردیدن با همۀ ارکان و اصولی است که دارند، همان گونه که قبلاً گفتهایم.
آزاد شدن و رها گردیدن از راه صومعه، سهل و ساده است. ولی اسلام آن را نمیخواهد و نمیپسندد. زیرا خلافت در زمین و رهبری بشریّت، گوشهای از برنامۀ الهی برای آزادی و رهائی است. این راه، سختتر و دشوارتر است، و لیکن این راهی است که انسانیّت انسان را تحقّق میبخشد. یعنی پیروزی دمیدن جان از جهان بالا به کالبد انسان را پیاده میکند . . . این آزادی و رهائی است. آزادی و رهائی روح و پرواز آن به سوی منبع الهی خودش، و پیاده کردن حقیقت آسمانی خودش است. روح به کار میپردازد در میدانـی که آفریدگار کار بجایش آن را برایش برگزیده است . . .
*
به خاطر همۀ اینها دعوت نخستین از جایگزین کردن و استقرار بخشیدن حقیقت توحید و یگانهپرستی بدین شکل و صورت ناتوان بود. زیرا توحید و یگانهپرستی بدین شکل و صورت، عقیدۀ دل و درون، و تفسیر جهان هستی، و برنامۀ زندگی است. تنها کلمهای نیست که با زبان گفته شود یا حتّی شکل و صورتی نیست که در دل و درون استقرار پذیرد و جایگزین گردد. بلکه توحید و یگانه پرستی کار به طور کلّی است، و دین به طور کلّی است. آنچه جز آن، تفصیلات و تفریعات است بیشتر از این نیست که ثمرۀ طبیعی و سرشتی استقرار پذیرفتن و جایگزین شدن این حقیقت بدین شکل و صورت در دلها باشد.
انحرافاتی که قبلاً گریبانگیر اهل کتاب گشته است، و عقائد و جهانبینیها و اندیشهها و زندگی ایشان را تباه کرده است، نخستین چیزی که از آن نشأت و سرچشمه گرفته است، پوشیده شدن شکل و صورت توحید خالص و یگانه پرستی سره است. به دنبال این پوشیده شدن، سائر انحرافات بروز کرده است و روی نموده است.
در عقیدۀ اسلامی شکل و صورت توحید امتیاز پیدا میکند با ژرفنگری و تعمّقی که در بارۀ سراسر زندگی دارد، و زندگی بر پـایۀ عقیده برپا و برجا میگردد، و عقیده بنیاد برنامۀ عملی در زندگی میشود. آثار این برنامه در قانونگذاری پـدیدار میگردد به همان سان که در اعتقاد نمودار میشود. سرآغاز این آثار این است که فقط شریعت یزدان است بر زندگی فرمانروائی میکند. هر گاه این آثار تخلّف پذیرد و بر زندگی فرمانروائی نکند، عقیدۀ توحید و یگانه پرستی برپا و برجا نمیگردد. عقیدۀ توحید و یگانه پرستی برپا و برجا نمیگردد مگر این که آثار آن در هر رکنی از ارکان زندگی پیاده و محقّق گردد . . .
*
معنی این که خدا یگانۀ یکتا است، این است که: خدا سرور والای برآورندۀ امیدها و برطرفکنندۀ نیازمندیها است، و خدا نزاده است و زاده نشده است، و خدا کسی همتا و همگون او نمیباشد . . . و لیکن قرآن این تفریعات را برای روشنگری و توضیح بیشتر ذکر میکند.
(اللَّهُ الصَّمَدُ) (٢)
خدا، سرور والای برآورندۀ امیدها و برطرفکنندۀ نیازمندیها است.
معنی لغوی «صَمَد» سرور مقصود و مطلوبی است که کاری بدون اجازۀ او انجام نمیگردد و برآورده نمیشود. یزدان سبحان، سروری است که سروری جز او وجود ندارد. او یگانۀ یکتا در الوهیّت است و همگان بندگان او هستند. برای برآورده کردن حاجتها و نیازها تنها بدو رو میشود و مقصود و مطلوب او است. پاسخدهندۀ نیازمندان و برآورندۀ نیازمندیهایشان او است و بس. خدا است که هر کاری را با اجازۀ خودش انجام میدهد و برآورده میکند، و کسی کار را با او انجام نمیدهد و برآورده نمیکند . . . این صفت از اوّل پیدا و محقّق است، زیرا خدا یکی و یگانۀ یکتا است.
(لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ) (٣)
نزاده است و زاده نشده است.
حقیقت خدا ثابت و ابدی و ازلی است. حالی پس از حالی دامنگیر او نمیگردد، و وضعی پس از وضعی بر او عارض نمیشود. صفت حقیقت او کمال مطلق در همۀ احوال و اوضاع است. تولّد یافتن و زادن، بردمیدن و پرسیدن و امتداد یافتن است. وجودی افزایش می یابد و فزونی میگیرد، به دنبال نقص یا عدمی که داشته است. این چیز در حقّ خدا محال و ناشدنی است. گذشته از این، چنین چیزی مقتضی زوجیّت است. زوجیّت هم بر همسانی و همگونی استوار میگردد، و این هم محال و ناممکن است. بدین جهت صفت «أحد» متضمّن نفی پدر و فرزند است . . .
(وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ) (٤)
و کسی همتا و همگون او نمیباشد.
یعنی کسی همسان یا همگون او نیست، نه در حقیقت وجـود، و نه در حقیقت فاعلیّت و کارآئی، و نه در هیچ صفتی از صفات ذاتی. این نیز در «أحد» بودن تحقّق میپذیرد و پیاده میگردد، امّا این هم جنبۀ تأکید و توضیح و تفصیل دارد . . . این بخش هم نفی عقیدۀ ثـنویّت و دوگانه پرستی میکند، ثنویّت و دوگانه پرستیای که گمان میبرد خدا خداوندگار خیر است، و شرّ نیز برای خود خداوندگاری دارد که - به گمان آنان – با خدا مخالفت و دشمنانگی میورزد، و اعمال خوب خدا را به اعمال بد تبدیل میکند و در زمین فساد پراکنده میکند و تباهی میورزد. مشهورترین عقائد ثنویّت و دوگانه پرستی، ثنویّت و دوگانه پرستی موجود در عقیدۀ ایرانیان بود. آنان معتقد به خدای نور و روشنائی و خدای ظلمت و تاریکی بودند. این عقیدۀ ثنویّت و دوگانه پرستی در جنوب غربی و در جنوب شرقی جزیره العرب معروف و مشهور بود، آنجائی که ایرانیان دولت و حکومتی، و سلطه و شوکتی داشتند!
این سوره اثبات عقیدۀ توحید و یگانهپرستی اسلامی و توضیح آن است، همان گونه که سورۀ «کافرون« نفی هر گونه همگونی و سازشی میان عقیدۀ تـوحید و یگانه پرستی و میان عقیدۀ شرک است . . . هر یک از دو سوره حقیقت توحید و یگانه پرستی را از راهی و به شیوهای مورد بررسی قرار میدهد و بدان میپردازد. پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم روز خود را با خواندن ایـن سوره – در نماز سنّت صبح - میآغازید . . . این آغاز کردن معنی و مفهوم ویژۀ خود را داشت . . .
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور