آرشیف

2016-4-19

نثار احمد کوهین

تاریخ تکرار می شود:

سخن از جغرافیایی است که افغانستانش می خوانند؛ جفرافیایی که سراسر زندگی مردمانش به تجربه  کردن گذشت؛ مردمانیکه مانند وسیله در آزمایشگاه ها ومکان های تجربیوی؛ ویا ساده تر مردمانیکه نقش شان همچون حیوانات بی ارزش در لابراتوارهای طبی سیاست وقدرت به آزمایش گرفته شده و می شود. حالت موجود درین محدوده  هرانسانی را مجبور به  پژوهش می کند، وبرای نسل جوان و انانیکه از خون بهای این ملت درین کشور تحصیل کرده ویا در ادامه تحصیل قرار دارند فرض است که در حد توان خود از گذشته وحال مردم به خاک وخون نشسته خود آگاهی حاصل کنند. من نه فیلسوف هستم ونه هم آگاهی  مسایل سیاسی واجتماعی ؛ اما کم از کم مدت چهار سال می شود که راجع به  تاریخ افغانستان امروز و خراسان و آریانایی دیروز کتابهای خوانده و می خوانم وبرداشت خودم را از خوانده هایم می خواهم درین مقاله در حد توان باشما شریک بسازم.
در باورمن مردم های کشور من مبتلا به مکروبهای فکری شدند؛ مکروب های که ساخته شده  انسان های مکروبی است. پیکر اجتماعی سر زمین تنومند من به  مرض مزمن دچارشده است؛ مرضی که ساخته شده دست انسانهای مبتلا به مکروب است.
مکروب آفرینان جهان ونابود کننده گان انسان وانسانیت از دید هیچ انسانی با وجدانی که درک انسانی واندیشه باهم زیستی در مغز شان زنده است (دور ازینکه با چی عقیده وباور دینی قرار دارند) پنهان نبوده وپنهان نیست. ما هر روز انسان های را ازهر گوشه وکنار می بینیم  که  صدای شان را با اغتنام از فرصت دور از تعصب باشدید ترین لحن بلند می کنند ونفرین خویش را نثار جنایت کاران جهانی ، مافیایی قدرت وثروت می نمایند؛ اما شور بختانه سیاست های خبیثه به آن پیمانه قدرت را به دست دارند که بسیار به راحتی وبدون کدام درد سر می توانند با پنجه های درنده شان صداهای رسایی  انسانی را که به خاطر منافع انسان ها  بلند می شود  وارونه جلوه داده وتوسط تیوری توطیه وبدنام سازی سخن های صادقانه را در گلوه ها خفه نموده وگاهی هم صداهایی را که تیوره توطیه شان کار گر نیافتد برای همیش خاموش می سازند.
چهره سازان بهتان پرداز چهرهایی را با چنان مهارت کامل نقاشی می کنند که بارها وبارها مردم را فریب داده ونقش اعتماد وباور های انسانی را که پایه وستون اساسی زندگی باهم بودن را تضمین کننده است کم رنگ ویا هم  کاملن محو نموده است . درکشور ما واقعن امروز نمی شود به انسانی باور کرد؛ امروز شناخته نخبه واقعی از نخبه ساخته شده دست استخبارات بیرونی دیگر برای هر طبقه ی از جامعه گیج کننده شده  است. از تاریخ معاصر افغانستان ، تحولات وشرایط آسفبار دیروز وامروز نتیجه که من گرفته ومی گیرم این است: من می توانم با جرآت بگویم که نتیجه این همه تحمل حقارت وبد بختی مردم  کشور ما همانا نبود یک رهبر واقعی ویک سیاست مدار برخواسته از بطن ملت وبرای ملت  بوده واست ؛ رهبری که در گهواره این مادر وطن زاده شده وبا عزم راسخ و دور از وابسته گی های استخبارات بیرونی باحمایت وپشتبانی مردم وبه خاطر حفظ ارزش های این ملت واین سرزمین برخواسته باشد نداشته ویاهم اگر بوده در مخروبه های اجتماعی همچون کنج در ویرانه های اجتماع  با استفاده از تیوری توطیه خانه نشین شان نموده اند؛ ویا اینکه دیگر دربین مانیست. رهبران که دیروز ویاهم امروز نقشی درین وطن داشته و دارند در باورمن یک مشت مزدور ، از خود بیگانه وخود فروخته ها بودند وهستند که نقش شان را در تاریخ معاصر این وطن به قیمت فروش خود شان همچون غلام حلقه به گوش حفظ وثبت تاریخ نمودند. تاریخ نگاری های این وطن هم شبیه به شهنامه نویسی ها قرن ششم وهفتم است که بیشتر می شود تاریخ نگاری معاصر افغانستان را به زباله دانی ویاهم دفتری از مداحی تشبیه نمود؛ اما فراموش نباید کرد کسانی هم وجود داشته که نبشته های پراکنده را از خود به یاد گار ماندند که نهایت ستودنی وقابل ستایش است؛ اما بد بختانه از طرفی ما نسل جوان امروز این مخروبه کتاب خوان نیستیم واز طرف دیگر دست رسی به منابع با ارزش گاهی هم غیر ممکن است. 
دورهای دور نمی روم ؛ می خواهم یک هم گونی وشباهت های را دربین تجاوز قشون سرخ شوروی و هجوم وحشیانه گروهی  امپریالیزم را به مقایسه بگیرم. برداشت وفهم  که من از تجاوز و حضور امپریالیزم ها امروزی وقشون سرخ دیروزی دارم این است : 
1:  در بخش نظامی  اگر تجاوز دیروز نیروهای اشغال گر قشون سرخ شوروی را به افغانستان خلاف منافع ملی وخواسته اکثریت ملت بدانیم، بدون تردید حضور امروزی  نیروهای صلیبی به رهبری امریکا ؛ امریکا هایی  جنایت پیشه که تاریخ شان از خون ملت های مظلوم وبی دفاع رنگین است  به هیچ وجهی قابل قبول ومورد پذیرش ملت افغانستان نبوده ونیست. اگر به زره بین دور از گرایشی به این گروه های کمونیزمی وامپریالیزمی نگاهی بیندازیم وقضاوت ما دور از وابسته گی های گروهی ومنافع گراهی ها باشد می بینم که نسبت به کمونیزم های افغانستان امپریالزم هایش از جایگاه وموقف کمی برخوردار بوده وهستند وتنها دلیل که مردم افغانستان باحضور نیروهای خارجی تن در دادند همانا  خبر قتل مسعود توسط گروهی بن لادن  بود  که مردم عام را قناعت بخشید، تا با اتکا به قدرت بیرونی بر دشمن که فرزند صدیق این وطن را به شهادت رسانیده پیروز شوند وگرنه هیچ انسان آزاده و با وجدان این وطن حضور نیروهای نظامی امریکارا قبول نداشته وندارد. مردم افغانستان خوب می دانند که همین سگ زرد برادر همان شغال است. مبارزه نیروهای خارجی در برابر دشمن امروز از دید هیچ انسانِ پنهان نیست وهمه میدانند که این بازی یک بازی احمقانه ی است که فقط افغانها مواد سوخت این بازی هستند ودیروز هم همین آش وهمین کاسه بود.
2: در بخش نصب وعزل ؛ اگر کمی معلومات در مورد حکومت دست نشانده شوروی ها داشته باشیم می دانم که شیوه عزل ونصب حاکمان دست نشانده امریکایی ها نیز چندان تفاوتی ندارد ومی دانیم که نقش مردم در انتخابات فقط وفقط فریب مردم عوام و اغوا مردان مبارزی  است که در کوپایه تاهنوز در باورهایسنتی وارزش های انسانی باور مندند.
3: در بُعد مبارزه با مخالفان مسلح دولت نیز شباهت های وجود دارد که در تحت هیچ شرایطی نمی توانیم ازشبیه بودن ویکسان بودن اراده مبارزه شوروی ها وامریکایی ها انکار کرد. دیروز شوروی ها چیزی را بنام شبه نظامی یابهتربگویم ملیشه یی ایجاد نمودند وامروز هم امریکایی ها گروهای را بنام"اربکی " ویا همان حر کت های مردمی به راه انداختند که نتیجه اش همانی خواهدشد که دبروز شده است وبه قول ملا نصرالدین همان خرک است وهمان درک واین روزها می شنویم که قوماندانهای مسلح غیر مسئول چی جنایت های را مرتکب می شوند.
4: دربخش شعار صلح امروزی حکومت دست نشانده امریکا هم همان شعار آشتی ملی دست نشانده روس ها داکتر نجیب را می توانیم به یاد مان بیاوریم ونیتجه این شعارهای پوچ ومیان خالی دست نشانده های امریکایی هم همان نتیجه دست نشانده های روس شده و می شود . همه می دانیم که دیروز نجیب هم تعریف درستی از دشمن نداشته وندارد واشرف غنی هم به قول معروف " گاهی به میخ می کوبد وگاهی هم به  نعل". آخرش هم روزگارش روزگار نجیب و زندگی نسبی مردم های هم همین روزها شبیه به  روزهای حکومت نجیب است.   
5: بی برنامه گی هایی دست نشاندهای امریکایی را هنوز نسبت به دست نشانده هایی روس ها بیشتر و بیشتر می توان دید. دست نشانده های روس حد اقل در بخش مبارزه بافساد اداری دست بالای داشتند وافراد وابسته به کمونیست نسبت به افراد وابسته به امپریالیست در طرح وتطبیق برنامه خود باورمند تر وکوشاتر بودند وحد اقل وطن خویش را نسبت به امپریالیزم ها بیشتر وبهتر دوست داشتند.
وبالاخره در تمام ابعاد می توان همان نتیجه دیروز وبرگشت به تاریخ دوباره را شاهد بود؛ تجاوز امروز نیروهای سلیبی وتجاوز دیروز نیروهای قشون سرخ ؛ عمل کرد امروزی نیروهای سلیبی و دست نشانده های شان، همان عمل کرد دیروز نیروهای قشون سرخ ؛ وفرداها ی ما مردم های این مخروبه هم همان فردایی است که دیروز تجربه کردیم وبازم تجربه اش می کنم.

نسل جوان افغانستان ! 
ملت ما به اگاهی های لازم و دور از تعصب  گرایی ها وتوطیه گری ها ضرورت دارد. ملت باید بدانند که ما به کدام سمت سو روان هستیم ومن شخصن  به تصمیم عمومی وتغییر افکار عامه از جنایت کاری به طرف سازندگی باورمندهستم. 
بیاید به  خاطرتضمین زندگی نسل بعد از خود همه باهم بایک صدا به گرایش های بی گانه پرستی نه گفته ومبارزه فکری را برای سازندگی نظام سیاسی بر اساس داشته های فکری وفرهنگی مردم این سر زمین نظام سازی کنیم.
 این وطن واین مردم به اندیشمند ضرورت دارد. بیاید اندیشه آفرینی کنید وازین بیش به اندیشه های غربی وشرقی بیرونی متکی نباشید!
نخبه گان واقعی بیاید اندیشمند شوید سالهاشد اندیشه های بیرونی را تجربه نمودیم؛ اما راه همان را ترکستان بود وهرگز به کعبه مقصود نرسیدیم.
 بیاید دیگر اندیشی و رهایی از اندیشه ها دیگر ویا راه وفق اندیشه های دیگر را مطابق به باورهای وارزش های سرزمین خود هموار بسازیم.
بیاید از کاپی نویسی وکاپی گری به طرف داشته های خود قدم برداریم واز داشته ها فکری خود واجداد ونیاکان خود را سر مشق وراهکار خود قرار دهیم.
به امید بیداری این ملت وتغییر میسر طی شده وعدم برگشت به تاریخ تلخ دوباره یاهوهمه باهم.

کوهین 
جمعه 27 فرودین ماه/ سال 1395
فیض آباد_ بدخشان.آ