X

آرشیف

به یاد استاد خلیل الله خلیلی

 

(چهاردهم) ثور 1385 مصادف بود با پانزدهمین سال درگذشت المناک امیر خطهء سخن ، دانشمند نامور وطن ، شادروان استاد خلیل الله خلیلی . بدین مناسبت اینک باز  به یاد گرامی او، رسم سوگواری برمی گزینیم وهریک مان سرودی غمناک از زبان قلم بر می نیوشیم . دراین میان آنچه ازمن نارسا ساخته می آید ، یقینا" نه سرایش شعر ، بلکه ریزاندن قطرات اشکی دردآلود درمیان اوجی از ناله است ،که آنرا ضمن تقدیم خاضعانه ترین درود  وسلام بر روان وی، بر سر تربتش نثارمی کنم .  زیرا ! من هدیه ای جز این در بساط ندارم  و قادر به ادای دین محبت های سرشار وی   وگذاشتن  احترام  به نام نامیش  ، به گونه ای که شایسته اش باشد ، نیستم .

     استاد حق بزرگی برهمه راهیان شعر و ادب  ولب تشنگان تسلی ومحبت –  از جمله من –   داشت . او تنها استاد شعر و ادب نبود . طبیب حاذق دلهای شکسته بود ومعلم خوب عاشق بودن برای وطن وعمران وطن . من مزید بر علاقه ء فراوان واحترام بی پایانی که برهمهء سروده های شورانگیز استاد خود دارم ، زمانی که اشعار حماسه آفرین ، بالاخص سوگنامه های آن ابرمرد عرصهء پهناور سخن   را از نظر می گذرانم ، بی اختیار به وجد می آیم وغم هایم را سخت با غم هایش پیوند می دهم . آنگاهست که « ناله دامن نفشاند ز نی بیشه من » .

        دمی که به سوگنامه های شور آفرین استاد -که بیان گر عاطفهء قلبی ومحبت ژرف او با خانواده های ماتم رسیدگان است-گوش جان می سپاری ، می پنداری : شهید یا متوفای طرف خطاب خامه توانای  آن شاعر والا گهر و نام آور، وابسته به یکی از نزدیکان «وی» است، که در فقدان  او ، حزینانه می موید و از ژرفای دل ،آه وندبه سر می دهد .

      بی مناسبت نخواهد بود هرگاه اشاره ای هم به  نمونه ای از التفات وصمیمیت استاد بزرگوارم  به ارتباط خودم  داشته باشم . و آن اینکه ، طوری که گفته آمدم :  او درتمامی حیات پر بارش چنان شکسته و مهربان بود که ، هرگاه ارادتمند به زیارتش می شتافت ، همواره گلدسته هایی بویا  از لطف ،  نثارش می کرد ودور از شان حقیر می فرمود:

« نام تو ملکزاد و پیام تو ملک زاد » (یعنی  حرف لام نام دومی رابه فتحه ذکر می فرمود )

ذکر چنان کلمات را جز اینکه بگوییم ، بیا نگر محبت عمیق ، احساس پربار ومظهر شاگرد نوازی اش می باشد ، چه چیز دیگری می توان تفسیر کرد؟

   به امید آنکه همهء ارباب قلم ودست اندر کاران دفتر ودیوان وسیاست، روش استاد را سرمشق والگوبرای خود قراردهند .

     با این آزرو به جا می دانم تا مسوولین کشور را، برای عطف توجه به این پیام فرا بخوانم وآن اینکه :

     مقام شامخ  استاد مرحوم و خدمات ارزند ه  ای که آن بزرگمرد ،  به سرزمین و مردم خود و قلم و قدم و اندیشه ا ش انجام داد،  حق بزرگی به ما دارد ، تا همه ساله یادش را گرامی داریم  ومقام رفیع و شخصیت گرامیش را ،  بهتر بشناسانیم.

اکنون که به استعانت خدا ، زمینه و مجال رهیدن گیسوان مادروطن از چنگ روسها وکمونست ها ( عاملان مهاجرت استاد ) وطالب ها ، فراهم آمده ا ست ؛ تقاضا وپیشنهاد مشخصم از مراجع عالی دولتی کشو ر ، به ترتیب آتی است :

1 – از کلیه اعضای محترم ولسی جرگه ومشرانوجرگه افغانستان جدا " متمنی ام که موضوع باز گرداندن پیکر گرامی استاد را در یکی از جلسات شان مطرح بسازند؛ تا   این طرح درمجلس به تصویب رسیده و زمینه انتقال هر چه زود تر پیکر استاد از پشاور به  پایتخت کشور ودفن  ایشان در جای مناسبی ، منجمله پوهنتون یا دانشگاه کابل ، فراهم گردد.

 2 –  از وزارت اطلاعات وفرهنگ خواهش به عمل می آید تا ضمن  برگزاری همایش ها ومحافل فرهنگی ، ترتیب سمینار ها، وانعقاد محافل شب شعر و…،  یاد وخاطره ءکلیه شخصیت های قابل افتخار کشور ،نظیر استاد خلیلی الله خلیلی را  ، ( خصوصادرآستانه سالگرد تولد و یا  وفات آنها )  ، همواره  زنده وگرامی بدار د . 

***

               اوج ناله

 دردا سپهر مرتبت استاد بی بدیل

یعنی خلیلی آنکه شه ء ملک شعر بود

زین خاکدان چو طایر روحش شتافت بر

ماتم دری   به روی عزیزان او کشود

***

 دردا  فرید درد کش عصر انقلاب

برچید رخت آخر ازین کهنه خاکدان

پیچد خروش زان به دلم کاوفتاده است

دود اندرون سینه وآتش به روح وجان

***

خونابهء سرشک ازآن می رود زچشم

استاد مهربان من  اندر مغاک شد

روشن ضمیر و خازن گنج علوم و فضل

سرمایهء بزرگ وطن زیر خاک شد

***

یارب  ، کجاست آنکه دل درد مند  او

بر یاد عازیان تو ، پیوسته   می  تپید

سوزی چنان زسوز  رسولش به سینه داشت

شام وسحر ز دیدهء وی اشک می چکید

***

دیگر به گوش خلق جهان ، با سرود خویش

پیغام درد سوخته  دلها که می برد ؟

 زین پس متاع نالهء طفلان بی پدر

با نقد شعر و دیدهء گریان که می خرد؟

***

 گوهر نثار خامه شکست و خموش شد

آن لب که نغمه های دلانگیز می سرود

دردو دریغ گنج گهر زای معرفت

بهر همیش در دل خاک سیه غنود

***

نقاش درد و راقم خون ، راوی جفا

آن شارح حدیث غم بیکران چه شد ؟

دلها پر از غبار کدور ت شد این زمان

آیینه دار مهر فروزان جان چه شد ؟

***

 اوجی زناله بود  نوای غمین او

موجی ز دجله بود سرشک روان او

کوهی زدرد داشت به دوشش همیشه بار

یارب ! بجویم از که  از این پس نشان او

***

 خونین وطن !   بنال به شام عزای خویش

رفت آنکه می گریست به صد پاره پیکرت

زین پس چگونه شرح دهد با زبان شعر

احوال طفل وپیرو جوان به خون ترت

***

رفتی فسوس سایهء غم ، دل فرا گرفت

ای مهر فضل ونخبه دوران کجا شدی ؟

در خون نشست دیده ء یارانت از عزا

وی نور چشم دانش وعر فان   کجا شدی ؟

***

 تا تو به با نک ارجعی بشتافتی ، زسوگ

نخل بلند آرزوی دل دو نیم شد

گردید کور ، مام وطن  از غم فراق

طفل هنر زهجر تو باز آ، یتیم شد

***

دلکش بهار شعر وادب بودی ای دریغ

رفتی فسرد باغ وطن بی تو   اوستاد !

آهوی خوشخرام هنر پای بر گرفت

از دشت مشک زار وطن بی تو اوستاد !

………………

یادآوری: این نوشته قبل از انتقال عظم رمیم استاد به دانشگاه کابل نوشته شده بود. سپاس خدای را که آرزوی نویسنده متحقق شد. روان استاد شاد و یادش گرامی باد.

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.