آرشیف
به مصیبت رسیدگان رانش زمین در بدخشان و برخنده های بی دردان
نورالله وثوق
جای خالی
غمی دارم که هر گز گفتنی نیست
دلِ سرخورده ی من آهنی نیست
درودیوار سینه می کشد های
که جای خالی ات پر کردنی نیست
…..هوای برزنی
به دستِ خنده هاشان تیشه دارند
هوای برزنیی ریشه دارند
جنایت پیشگانِ مست قدرت
میی نفرت میانِ شیشه دارند
…خنده ی کین
….
عطوفت را روادیدی ندارند
زجایی مُهرِ تاییدی ندارند
شدند آنگونه مستِ باده ی کین
که براین خنده تردیدی ندارند
….خمارِ خنده
…
به جریانِ هوس پابست بودند
نمادِ رنگِ خیز وجَست بودند
نمی شد وا سرِ شان از مصیبت
خمارِ خنده هایِ مست بودند
……
بالا نشینان
…
شبِ ماتم گروهی مست بودند
به طوفانِ بلا همدست بودند
بپرس از خنده ی بالا نشینان
نمی خواهم بگویم پست بودند
….میدانِ عزا
…
روا یا ناروا کردند خنده
به میدانِ عزا کردند خنده
درآوردند اشک ماجرا را
برای مرگِ ما کردند خنده
…نورالله وثوق
زخم پیهم
….
هزاران زخمِ پیهم جا کرفته
مپنداری که مرهم جا گرفته
گذشته کاردل ازدیدنِ عشق
میانِ دیده ماتم جا گرفته
…..کوهِ غم
..
نگاهِ پُر نمی داره بدخشان
هوای همدمی داره بدخشان
قدِ اوزیرِ بارِ ناله خم شد
به دل کوهِ غمی داره بدخشان
…اسیرِ ماتم
..
جگرسوز غمت گشتم بدخشان
اسیرِ ماتمت گشتم بدخشان
دلم دم برنمی آرد به شادی
دمی تا همدمت گشتم بدخشان
….همآغوشِ تلاطم
..
میانِ واژه ها گم گشته حرفم
همآغوشِ تلاطم گشته حرفم
زبانِ تندِ برگردان دردم
صدای تلخِ مردم گشته حرفم
…..دشتِ فریاد
..
تماشایی بیدادم خدایا
فرارِ دشتِ فریادم خدایا
فغانستان آه وناله گشتم
نکردی از چه رویادم خدایا
…ناله آباد
..
نه قارونم نه شدّادم خدایا
غریبِ ناله آبادم خدایا
تُهی دستِ جهانِ شور وشادی
پُر از جریانِ فریادم خدایا
…بارِ فریاد
..
فراموشم کجا یادِ شما را
در آغوشم کشم دادِ شما را
بُرم تا آنسویِ معراجِ وجدان
به دوشم بارِ فریادِ شمارا
………………..خدایا!!!!
…
کمی وجدان!!
..
لباس ودارو ودرمان بیاور
نگفتم این بیاور آن بیاور
خدواندا براین بالانشینان
ازان بالا کمی وجدان بیاور
….عزای گلشن
…
زمین واکرده پهنای دهن را
فرو برده در ودشت ودمن را
نشانده درعزای گلشنِ عشق
هزاران درهزاران انجمن را
…..یاران غم
….
سوایِ محفلِ ماتم ندیدیم
به زخمِ آرزو مرهم ندیدیم
کجاشد ریزشِ بارانِ شادی ؟
کزین بارش به غیرِ غم ندیدیم
….دیگ صبر
…
نفس ازچنگ ما دررفته دنیا
خبر درکوچه ودر رفته دنیا
خودم راپیش چشمت میدهم در
که دیگ صبر من سررفته دنیا
……………………سیل فریاد
دل درد آورم گم گشته اینجا
زبس دنبال مردم گشته اینجا
نفسهایم میان سیل فریاد
گرفتار تلاطم گشته اینجا
…..
نورالله وثوق
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور