X

آرشیف

به سلسله بحث پیرامون ارتباط با ارواح انبیاء، اولیاء و شهداء و مسئله شفاعت

 
 

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
با سلام و صلوات بر فخر کا‌ئینات حضرت بهترین عالم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم. و با درود فراوان بر روان پاک شهداء، آنبیاء و اولیاء الهی و عرض سلام و ادب خدمت عزیزان خواننده. اینک باز هم نظر به سلسله بحث پیرامون ارتباط با ارواح انبیاء، اولیاء و شهداء و مسئله شفاعت و توسل، جهت روشنی هرچه بیشتر موضع چنانچه جناب محترم موحد هم در نبشته شان جهت به اثبات رسانیدن عقیده شان و رد نمودن عقاید مسلمانان از آیات قرآنی دلیل آورده اند. من هم با آیات قرآن، احادیث نبوی (ص) و روایات علمای اهل سنت و اهل تشیع موضع را مورد بحث قرار میدهم، تا عزیزان خود قضاوت بکنند که تفاوت ره از کجاست تا به کجا.
خواهران و برادران مسلمان، عزیزان  پابنده به قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله وصلم! همه ی ما و شما میدانیم که درک آیات قرآن و تفسیر آن از همان آغاز نزول آن توسط جبرئیل امین (ع) به حضرت محمد (ص) آموختانده شده است و در صدر اسلام همچنان اکثر صحابه ی نبی مکرم اسلام(ص) با وجودی که عرب هم بودند و با سواد هم بودند، نزد آن حضرت (ص) میرفتند و از ایشان جهت روشنی هرچه بیشتر آن آیه(یات) مبارکه و یا جهت تعریف و تفسیر آن از ایشان طالب کمک میشدند. زیرا قرآن کلام ابدی الهیست که در هر عصر و زمان باید به آن چنګ زد و آنرا ترجمه و تفسیر نمود. و تنها آنا نیکه صلاحیت دارند میتوانند که در قسمت تفسیر آیات ابراز نظر بکند.
 خدمت آقای موحد و دوستان وهابی وسلفی ایشان یاداور شوم که ما مسلمانان اهل تسنن و تشیع به تمامی آیاتی که شما در مورد اینکه شفاعت تنها مربوط خداوند (ج) میشود. و یا تنها از خداوند (ج) کمک و شفاعت جست و… غیره. را هم قبول داریم و هم ایمان داریم و تمامی قرآن را کلام مبین و الهی میدانیم که در اینجا هیچ شبهه یی نیست.
و حالا قسمتی از مقاله قبلی خودرا که اشاراتی به آیات قرآنی در مورد شفاعت، و توسل است مکررآ یادآور میشویم تا مورد درګاه حق تعالی قرار ګیرد. آمین یا رب العلمین.
 
شفاعت از دیدگاه قرآن
 بدون شک مجازات‌های الهی در قیامت، خواه زودگذر باشد یا طولانی و ابدی،خواه جنبه جسمانی داشته باشد یا روحانی، خواه آنها را اثر طبیعی اعمال بدانیم یا قراردادی، به هر حال جنبه انتقامی ندارد،و همه آنها در مسیر تربیت انسان و ضامن اجرای قوانین الهی است که برای ترقّی و کمال انسان‌ها تعیین شده است.به همین دلیل در عین اینکه عذاب قیامت در قرآن مجید بسیار شدید توصیف گردیده،راه‌های نجات از هر سو به روی انسان گشوده شده،و به گنهکاران فرصت داده می‌شود که از راه خطا بازگردند و خویش را اصلاح کنند و به سوی خدا راه یابند.
شفاعت یکی از این راه‌هاست، زیرا شفاعت به مفهوم صحیح کلمه به افراد آلوده هشدار می‌دهد که تمام پل‌های پشت سر خود را ویران نکنند، و تمام خطوط ارتباطی را با اولیاء اللّه قطع ننمایند.و اگر آلوده گناهانی شدند مأیوس نشوند، و در هر جا هستند بازگشت را شروع کنند و به استقبال رحمت واسعه الهی بشتابند.
بحث شفاعت،با تمام ریزه‌کاری‌ها و نکات جالب تربیتی آن که در آیات فراوانی از قرآن مجید مطرح شده در همین راستا است.بهتر این است که به همین اشاره بسنده کرده و برای درک حقیقت و مفهوم شفاعت و پاسخ به تمام مسائل مربوط به آن به خود قرآن بازگردیم.آیات شفاعت به چند گروه تقسیم می‌شوند:
گروه اول:آیاتی که شفاعت را به کلی نفی می‌کند،مانند آیه 48 سوره مدثر:
«فما تنفعهم شفاعة الشافعین؛شفاعت شفاعت کنندگان به حال آنها سودی نمی‌بخشد»،و نیز آیات 48 و 254 از سوره بقره.
گروه دوم:آیاتی که شفاعت را مخصوص خدا می شمرد.مانند:
«و ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع؛هیچ ولی و شفاعت کننده‌ای برای شما جز او نیست».(سوره سجده،آیه 4) و نیز آیه 44 از سوره زمر.
گروه سوم:آیاتی که شفاعت را منوط به اذن خداوند می کند و در حقیقت مکمل آیات گروه دوم است.مانند:«من ذالّذی یشفع عنده الاّ باذنه؛کیست که در نزد او جز به فرمان او شفاعت کند؟»(سوره بقره،آیه 255) و نیز آیات 109 سوره طه، 3 سوره یونس و 26 سوره نجم.
چهارمین گروه:آیاتی که برای شفاعت کننده یا شفاعت شونده شرایطی ذکر می‌کند.مانند«و لا یملک الّذین یدعون من دونه الشفاعة الاّ من شهد بالحقّ و هم یعلمون؛آنها را که غیر از او می‌خوانید قادر به شفاعت نیستند،مگر کسانی که شهادت حق داده‌اند و به خوبی آگاهند».(سوره زخرف،آیه 86) و نیز آیات 28 سوره انبیاء و 87 سوره مریم به این نکته اشاره کرده‌اند.
اگر کسی واجد شرایط نباشد مورد شفاعت قرار نمی‌گیرد؛هر چند
که همسر پیامبر(ص) باشد. یا کسی دیګرچنانکه همسر نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمی‌شوند.
گروه پنجم:این گروه از آیات ناظر به این مطلب است که بعضی از افراد به خاطر اعمالی که مرتکب شده‌‌اند شایسته شفاعت نیستند و مفهوم آن این است که شفاعت،گروه‌های دیگری را شامل‌می‌شود‌مانند:«ما للظالمین من حمیم ولا‌شفیع یطاع؛برای ستمکاران دوستی وجود ندارد ونه شفاعت کننده‌ای که شفاعتش پذیرفته شود».(سوره مؤمن،آیه 18)
مفهوم شفاعت
در مطلب قبلی این تعریف را یاد آور ګردیده بودیم ولی باز هم تکرار میکنیم که:
شفاعت به مفهوم قرآنیش این است که،شخص گنهکار به خاطر پاره‌ای از جنبه های مثبت (مانند ایمان یا انجام بعضی از اعمال صالح) شباهتی با اولیاء الله پیدا کند و آنها با عنایات و کمک‌های خود او را به سوی کمال سوق دهند و از پیشگاه خدا تقاضای عفو کنند.و به تعبیر دیگر حقیقت شفاعت،قرار گرفتن موجودی قویتر و برتر، در کنار موجود ضعیف‌تر،و کمک کردن به او برای پیمودن مراتب کمال است.
فلسفه شفاعت
شفاعت نه تشویق به گناه است و نه چراغ سبز برای معاصی،نه عامل عقب افتادگی و نه چیزی شبیه پارتی بازی در جوامع دنیای امروز، و همچنان نه آن شرکی که ګروه سلفی ها دیګران را خطاب میکنند.بلکه یک مسأله مهم تربیتی است که از جهات گوناگون آثار مثبت و ارزنده دارد، از جمله:
الف) ایجاد امید و مبارزه با روح یأس:بسیار می‌شود که غلبه نفس سبب ارتکاب گناهان مهمی می‌شود و به دنبال آن روح یأس بر کسانی که مرتکب آن گناهان شده اند غلبه میکند.ولی امید به شفاعت اولیاء الله به آنها نوید می‌دهد که اگر همین جا متوقف شوند،و خود را اصلاح کنند، ممکن است گذشته آنها از طریق شفاعت نیکان و پاکان جبران گردد،بنابراین امید شفاعت به متوقف شدن گناه و بازگشت به سوی صلاح و تقوی کمک می‌کند! آخر کدام قسمت این جملات بر خلاف امر پروردګار و سنت نبوی است که یک تعداد ضعیف النفس ها و ناقص العقل ها آنرا شرک میدانند.
ب) ایجاد رابطه‌ای معنوی با اولیاء الله:شفاعت نیازمند به یک نوع ارتباط معنوی میان شفاعت کننده و شفاعت شونده است و به این ترتیب کسی که امید شفاعت را دارد موظف است در این جهان ارتباط معنوی با شخصی که انتظار دارد از او شفاعت کند، برقرار سازد و این ارتباط در حقیقت یک نوع وسیله تربیت برای شفاعت شونده خواهد بود که او را به افکار و اعمال «شفاعت کننده» نزدیک می‌کند. که همانا دانستن و قبول کردن وحدانیت الله واحد، ایمان به رسول وی، ایمان به کتاب وی ، وایمان به معاد. که انجام اعمال نیک ، تقواء، انجام دادن فرضیات و غیره اعمال نیک شامل آن میګردد.
ج) تحصیل شرایط شفاعت:در آیاتی که تفسیر آن را خواندیم شرایط مختلفی درباره شفاعت ذکر شده بود که از همه مهمتر اذن و اجازه پروردگار بود،مسلماً کسی که امید و انتظار شفاعت دارد،باید این اذن و اجازه را به نحوی فراهم سازد،یعنی کاری انجام دهد که محبوب و مطلوب خداست.
در آیه ۲۸ انبیاء نیز آمده بود،تنها کسانی که مشمول بخشودگی از طریق شفاعت می‌شوند که به مقام ارتضاء (خشنودی خدا) برسند.و طبق آیه ۸۷ مریم دارای عهد الهی هستند.
 
آقای موحد کسانیرا که همه چیز را با استناد از قرآن (عقیده به شفاعت و توسل و عقیده به ارتباط با ارواح شهداء، انبیاء و اولیاء) را دارند مشمول  مشرکین ساخته و چنین مینویسد.
 [اين هم جوابی كه الله متعال از زبان يعقوب عليه السلام به دكان داران دين وانان كه امام وامام زاده ، گنبد وبارگاه مردگان وقبور را پرستش واز انان طلب حاجات مي خواهند:
يعقوب عليه السلام ميفرمايد كه من هيج كاري به شما نمي توانم بكنم فقط از خدا بخواهيد وبه الله توكل كنيد
وَقَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ :يوسف/67)
گفت اى پسران من (همه) از يك دروازه [به شهر] در نياييد بلكه از دروازه‏هاى مختلف وارد شويد و من [با اين سفارش] چيزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمى ‏توانم داشت، فرمان جز براى خدا نيست بر او توكل كردم و توكل‏كنندگان بايد بر او توكل كنند .
عزیزان خوب دقت کنید که وقتیکه پسران یعقوب به ګناهان خود پی برده و اعتراف کردند جهت آمرزش پروردګار مهربان و بخشاینده، به نزد یعقوب نبی(ع) میآیند و به ایشان میګویند که از خداوند برایشان طلب عفوه و بخشش نماید. و حضرت یعقوب(ع) نیز درخواست آنانرا پذیرفت و وعده استغفار داد. : (يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين قال سوف استغفر لكم ربي انه هو الغفور الرحيم). يوسف / ۹۷ و ۹۸
ببیند که جناب موحد صاحب بر علاوه اینکه به امام، امامزاده و دید و بازدید از قبور آنانرا مورد تمسخر قرار داده است. زوار قبور امامان، شهداءو اولیاء را به پرستیدن آنان سوء زن نموده اند و فکر میکنند که غیر از الله واحد مومنین و مسلمین میتوانند قدرت دیګری را نیز پرستید. آقای موحد  فکر میکند که ایشان از قرآن میدانند. در حالیکه آیه مبارکه را که ایشان ذکر کرده اند به مسئله توبه نمودن پسران حضرت یعقوب نبی(ع)  هیچ ربطی نداشته و آیه مبارکه یوسف ۶۷ دلالت به رفتن فرزندان حضرت یعقوب به مصر دارد و حضرت یعقوب(ع) به فرزندان خود میګوید که از یک دروازه داخل شهر مصر نشوند بلکه از چند درمختلف داخل شوند. استفاده کردن از این آیه مبارکه در جهت غلط ثابت کردن ادعای دیګران منرا به همان ګفته وطنی میاندازد که میګفتند(ده در کجا و درختها در کجا)  با دروغ پردازی نمیتوان عقیده خودرا به دیګران قبولاند. آیات قرآنی را بیجا استفاده کردن کار انسان های که داد از عقیده و فکر میزند نیست. 
و باز موحد صاحب چنین میفرمایند:
اينهم ايات ديگري كه الله متعال جواب انان را كه به نام دين، حق امام، وجوهات  وخمس ، بوسيلۀ دين نان ميخورند وعوام
الناس رابه سوىقبور سوق مي دهند ميفرمايد:
 (اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ  .التوبه۸۰
 ( اي محمد ) چه براى آنان (منافقان ) آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى [يكسان است‏ حتى] اگر هفتاد بار برايشان آمرزش طلب كنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد چرا كه آنان به خدا و فرستاده ‏اش كفر ورزيدند و خدا گروه فاسقان را هدايت نمى‏ كند
موحد صاحب آیه مبارکه التوبه ۸۰ دلالت به منافقان دارد و مطابق به ادعای شما کسانیکه به مسائل شفاعت و توسل و ارتباط با ارواح شهداء، انبیاء و اولیاء داشته باشد مشرک میباشند. که این مسئله نیز هیچ دلالت به بحث موضعی ما ندارد. و اګر مطابق به ادعای شما ما به خدا و فرستاده اش کفر ورزیده باشیم، این یک افتراء و تهمت محض میباشد و کسیکه به یک مسلمان همچو تهمت را ببندد ؟ من منحیث یک مسلمان به حال وی ابراز تآسف مینمایم. چرا که ما به خدا، رسول او، کتاب او وهر آنچه در دین ما وجود دارد ایمان داریم.
در جایی دیګر موحد صاحب چنین مینویسند.
نقل قول از جناب افضليار. كساني كه توسل را شرك می ‌دانند حرفشان تنها در صورتي درست مي بود كه ما براي وسائط و ابزار اصالت و استقلال قائل مي شديم.
 جواب ما:
واعظان كاين جلوه در محراب و ممبر مى كنند
چون به خلوت مي روند ان كاري  ديگر ميكنند
باید در این قسمت به آیه مبارکه اشاره کرد که خداوند دروغ ګویانرا چنین لعنت فرستاده است.
ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین (آل عمران 61)
 
بعلاوه در بعضی آیات پیشین ذکر شده بود که شفاعت شامل ظالمان نمی‌شود، به این
ترتیب امیدواران شفاعت باید از صف ظالمان (ظلم به هر معنی که تفسیر شود) خارج گردد. آقای موحد دقت کنند که ما درمقالات خود ازآیات قرآنی به زبان عربی و در ترجمه، تفسیر و ابراز نظر خود، از زبان دری استفاده کرده و مینویسیم. کدام لسان و زبان دیګر را به کار نمیبریم که ایشان از آن برداشت نکنند و با عث نفهمیدن ایشان شود!!!
 
 اما سئوال من از جناب آقای موحد این است که آیات قرآنی را که در قسمت شفاعت  و توسل وجود دارد و در بالا به آنها اشاره کردیم که خداوند در آن به ما امر کرده است که به چه شکل و از چه شخصی طلب شفاعت کرد وبه چه شکل و به چه چیز ها توسل جست، چرا انکار میکنید؟ و روایاتی را که از اهل تسنن و تشیع با اسناد برایتان ارائه میداریم، جهت منور شدن فکرتان چرا قبول نمیکنید؟ و اګر حرف ما را باور ندارید به منابعی که به شما میدهیم چرا مراجعه نمی کنید که هر بار طرف واقع میشوید؟ و حکم مشرک و منافق را به ما روا میدارید؟ کسانیکه قرآن را به ذوق و خواست خود میخواهند که تحریف بکنند وبعضی از آیات آنرا به میل دل خود قبول و بعضی را رد کنند، خداوند چنین میفرمايد.
 
سوره بقره آيه 85  خداي عالم يهود ونصاري را مذمت مي‌كند و مي‌گويد :
أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلَّا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
شما به بعضي از آيات ايمان مي‌آوريد و به بعضي ديگر كافر مي‌شويد ؟ كساني كه به بعضي از آيات تمسك ميكنند و بعضي را كنار مي‌گذارند ، اين‌ها هم در دنيا خواري خواهند ديد وهم در آخرت .
 
إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ(البقرة/6)

کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی‌کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد..

  خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(البقرة/۷

خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهایشان پرده‌ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست..

  وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْیوْمِ الْآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ(البقرة/8)

گروهی از مردم کسانی هستند که می‌گویند: «به خدا و روز رستاخیز ایمان آورده‌ایم.» در حالی که ایمان ندارند.

/9   یخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ(البقرة)

می‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند؛ در حالی که جز خودشان را فریب نمی‌دهند؛ (اما) نمی‌فهمند.

  فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا كَانُوا یكْذِبُونَ(البقرة/10)

در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.

  وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ(البقرة/11)

و هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح‌کننده‌ایم»!

  أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَكِنْ لَا یشْعُرُونَ(البقرة/12)

آگاه باشید! اینها همان مفسدانند؛ ولی نمی‌فهمند.

  وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا یعْلَمُونَ(البقرة/13)

و هنگامی که به آنان گفته شود: «همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید!» می‌گویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی‌دانند!

  وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْوزِئُنَ(البقرة/14)

و هنگامی که افراد باایمان را ملاقات می‌کنند، و می‌گویند: «ما ایمان آورده‌ایم!» (ولی) هنگامی که با شیطانهای خود خلوت می‌کنند، می‌گویند: «ما با شمائیم! ما فقط (آنها را) مسخره می‌کنیم

  اللَّهُ یسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یعْمَهُونَ(البقرة/15)

خداوند آنان را استهزا می‌کند؛ و آنها را در طغیانشان نگه می‌دارد، تا سرگردان شوند.

  أُولَئِكَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِینَ(البقرة/16)

آنان کسانی هستند که «هدایت» را به «گمراهی» فروخته‌اند؛ و (این) تجارت آنها سودی نداده؛ و هدایت نیافته‌اند.

  مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَا یبْصِرُونَ(البقرة/17)

آنان [= منافقان‌] همانند کسی هستند که آتشی افروخته (تا در بیابان تاریک، راه خود را پیدا کند)، ولی هنگامی که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانی می‌فرستد و) آن را خاموش می‌کند؛ و در تاریکیهای وحشتناکی که چشم کار نمی‌کند، آنها را رها می‌سازد.

 صُمٌّ بُكْمٌ عُمْی فَهُمْ لَا یرْجِعُونَ(البقرة/18)

آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا بازتکرار به ګنه کردن رو میآورند.
آقای موحد اګر به مذاهب اربعه عقیده داشته باشند، اینرا باید نیز قبول کنند که صحیح بخاری و صحیح مسلم از جمله معتبرترین کتب اهل سنت میباشد. وبه همه روایات و مستنداتی که در آن درچ شده باید عقیده داشته باشند. و اګر خودرا مربوط به اهل تسنن نمیدانند، باید به جرآت بګویند که ایشان به وهابیت و سلفی ها مربوط میشوند.
  
روایات از کتب معتبر اهل سنت:
جناب محمد بن اسماعيل بخاري از أنس بن مالك نقل مي‌كند كه در زمان نبي مكرم صلي الله عليه وآله وسلم در مدينه قحطي آمد ، پيامبر در حالي كه مشغول خواندن خطبۀ نماز جمعه بود ، يك عربي آمد و عرض كرد يا رسول الله ! در اثر قحطي تمام زندگي ما  متلاشي شد ، اموال ما  هلاك شد ، زن و بچه ما از گرسنگي در شرف هلاكت هستند . نبي مكرم دستش را بلند كرد و دعا كرد ،  خداي عالم باران رحمتش را نازل كرد . يك هفته تمام باران مي‌آمد . تا اين كه برخي آمدند و عرض كردند : يا رسول الله ! به قدري باران رحمت آ‌مد كه خانه‌هايمان در شرف نابودي است ، اموالمان را آب مي‌برد . نبي مكرم باز آمد ، دستش را بلند كرد و فرمود : خدايا باران رحمتت را به كوهها ، به دره‌ها و رودخانه بباران و از خانه‌ها و آبادي دور بگردان .
أَصَابَتْ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَبَيْنَا النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْطُبُ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ قَامَ أَعْرَابِيٌّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ الْمَالُ وَجَاعَ الْعِيَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا فَرَفَعَ يَدَيْهِ وَمَا نَرَى فِي السَّمَاءِ قَزَعَةً فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا وَضَعَهَا حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ ثُمَّ لَمْ يَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَيْتُ الْمَطَرَ يَتَحَادَرُ عَلَى لِحْيَتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَمُطِرْنَا يَوْمَنَا ذَلِكَ وَمِنْ الْغَدِ وَبَعْدَ الْغَدِ وَالَّذِي يَلِيهِ حَتَّى الْجُمُعَةِ الْأُخْرَى وَقَامَ ذَلِكَ الْأَعْرَابِيُّ أَوْ قَالَ غَيْرُهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَهَدَّمَ الْبِنَاءُ وَغَرِقَ الْمَالُ فَادْعُ اللَّهَ لَنَا فَرَفَعَ يَدَيْهِ فَقَالَ اللَّهُمَّ حَوَالَيْنَا وَلَا عَلَيْنَا فَمَا يُشِيرُ بِيَدِهِ إِلَى نَاحِيَةٍ مِنْ السَّحَابِ إِلَّا انْفَرَجَتْ وَصَارَتْ الْمَدِينَةُ مِثْلَ الْجَوْبَةِ وَسَالَ الْوَادِي قَنَاةُ شَهْرًا وَلَمْ يَجِئْ أَحَدٌ مِنْ نَاحِيَةٍ إِلَّا حَدَّثَ بِالْجَوْدِ .
 
صحيح البخاري ، البخاري ، ج 1 ، ص 224 ، ح933 ، كتاب الجمعة ، باب 35 ، باب الاستسقاء في الخطبة يوم الجمعة . و ح 1013 كتاب الاستسقاء و ح1014و صحيح مسلم ، ج3 ، ص25 ، ح1962 ، كتاب صلاة الإستسقاء ، باب 2 ، باب الدعاء في الاستسقاء .
اين يكي از مصاديقي است كه به نبي مكرم متوسل مي‌شوند . نبي مكرم بين مردم و خدا واسطه مي‌شود . آيا پيامبر اكرم نمي‌توانست بگويد كه خدا را مستقيم بخوانيد ، چرا خودتان از خدا مستقيم طلب رحمت  نميكنيد ؟ خدا مي‌گويد :
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم .
الغافر / 60 .
ولي پيامبر اكرم اين را نگفت ؛ بلكه واسطه شد ميان مردم و خداي عالم . خيلي واضح و روشن كه صحابه پيامبر اكرم را واسطه قرار مي‌دادند براي دعاي بين خودشان وخداي عالم .
روايت ديگري كه از جناب عمر بن الخطاب(رض) آمده ، باز بخاري از أنس نقل مي‌كند كه بعد از رحلت پيامبر ، عمر بن الخطاب آمد و به عباس عموي پيامبر متوسل شد و اين تعبير را گفت :
عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَانَ إِذَا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاسْقِنَا قَالَ فَيُسْقَوْن .
صحيح بخاري ، ج2 ، ص16 ، ح1010 ، كتاب الإستسقاء ، باب 2 ، باب سؤال الناس الإمامة استسقاء اذا قحطوا . و ج4 ، ص209 ، ح3710 ، كتاب فضائل الصحابة ، باب 11، باب ذكر عباس بن عبد المطلب .
خدايا ما در زمان پيامبر ، به او متوسل مي‌شديم ،
آيا آقايان وهابي و مریدان آنها چون عبدالله موحد جرأت مي‌كنند كه بگويند جناب عمر بن الخطاب مشرك بوده است ؟ صحابه مشرك بوده‌اند ؟
و ده‌ها روايتي كه در كتب معتبر اهل سنت است كه بعد از بعثت نبي مكرم و قبل از بعثت مردم مي‌آمدند و به نبي مكرم متوسل مي‌شدند و پيامبر اكرم را بين خود و بين خدا واسطه قرار مي‌دادند . آقايان وهابي‌هاي كه مي‌گويند واسطه قرار دادن غير خدا از مصاديق شرك است ، آيا مردم زمان پيامبر نمي‌دانستند كه خدا را بايد بخوانند ؟ چرا مي‌آمدند و به پيامبر متوسل مي‌شدند ؟ چرا جناب عمر(رض) به پيامبر متوسل مي‌شدند ؟
و لذا ما احساس مي‌كنيم كه اين سخن وهابيت كاملاً با روش صحابه در زمان رسول اكرم در تضاد است .
 
در صحيح بخاري و مسلم ، توسل به پيامبر در زمان حيات و بعد از رحلت آن حضرت مسجل است ، ابن تيميه اين روايات را چگونه توجيه مي‌كند ؟
 .
در رابطه با اين روايتي كه در صحيح بخاري و مسلم آمده ، وهابيت دست و پا زده‌اند و خود ابن تيميه در كتاب التوسل والوسيلة ، ص66 و در چند جاي منهاج السنة و … مطالبي دارد كه خلاصه حرفش اين است كه  اگر  چنانچه آقاي عمربن خطاب (رض) مي‌گويد :
إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا .
يعني :
كنا نتوسل اليك بدعاء نبينا !
يك كلمه دعا در اين جا اضافه مي‌كنند . همين ابن تيميه‌اي كه وقتي ما مي‌گوييم :
وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا .
الفجر / 22 .
و مي‌گوييم : « وَجَاءَ رَبُّكَ » منافات با آيۀ شريفۀ :

  •        هِ شَيْءٌ .لَيْسَ كَمِثْلِ

  •        الشوري / 11 .

 

دارد و جسمانيت لازم مي‌آيد و مي‌گوييم :
وجاء امر ربك.
در آن‌جا كفر ما را ثابت مي‌كند . و مي‌گويد شما اهل تأويل هستيد . ولي در اين جا وقتي مي‌رسد مي‌گويد : إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا ؛ يعني : كنا نتوسل اليك بدعاء نبينا . و لذا جناب عمربن خطاب  بعد از رحلت پيامبر نرفت به قبر پيامبر  متوسل بشود . ‌آمد حضرت عباس عموي پيامبر را واسطه قرار داد . و وهابي‌ها خيلي روي اين مطلب مانور مي دهند . ما از عزيزانخواننده تقاضا داریم كه به اين نكته توجه كنند؛
جناب آقای دکتور محمد حسینی قزوینی زمانیکه با سران وهابی  مخصوصاً با شيخ محمد جميل زينو كه از مفتيان مكه مكرمه و از اساتيد دار الحديث مكه است. بحث و ګفتوګو کردند در زمینه روایت بالا چنین میګویند:
 وقتي من اين روايت  که در بالا به آن اشاره شد، خواندم ، گفت : اگر چنانچه توسل به قبر  نبي مكرم مشروع بود ، چرا عمر بن الخطاب ، عباس عموي پيامبر را جلو انداخت و گفت :
وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا .
اين يكي از اساسي‌ترين شبهات وهابيت است . در اين جا اولاً يك جوابي جناب آقاي محمد بن علوي از اساتيد بزرگ مكه مكرمه است كه كتاب‌هاي متعددي در نقد عقائد وهابيت داشت ، حتي ايشان كسي بود كه بن باز حكم اعدامش را صادر كرد و ايشان ارتباطي با ملك فهد داشت ، خودش را به او رساند و  قضايا را گفت و گفت كه من مجتهدم . همان‌طور كه شما  عقيده داريد مجتهد اگر خطا كند ، باز ثواب دارد. و همین بود که امر کشتن اوبه دست خود ملك فهد كه توسط بن باز صادر شده بود ، لغو شد . بعضي‌ها مي‌گويند به خاطر اين قضيه ايشان دق مرگ شد . ايشان  كتابي دارد به نام مفاهيم يجب أن تصحح . من به بينندگان عزيز  توصيه مي‌كنم كه اين كتاب را بخوانند . در سايت‌هاي مختلف هم هست . يكي از عزيزان ما در حال ترجمه اين كتاب هستند . اين كتاب كل عقائد وهابيت را به نقد علمي كشيده است .
ايشان در اين جا جواب داده است : اين كه جناب عمربن خطا ب آمد و گفت :
وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا
اين جا بحث توسل به تنهايي نبود ؛ بلكه نماز باران مي‌خواندند . اين‌ها كه نمي‌توانستند قبر پيامبر را بشكافند و جنازه پيامبر را دربياورند و پشت سر او نماز بخوانند . و لذا در نماز باران لازم است كه امامي باشد تا مردم به او اقتداء كنند . و لذا جناب عمر ‌آمد عباس را جلو انداخت و پشت سر او نماز خواندند .
جواب دوم :  اين روايت نه تنها نشان مي‌دهد كه توسل به پيامبر جايز است ؛ بلكه حتي توسل به غير پيامبر ، از صالحين هم جايز است كه حضرت عمر(رض) مي‌گويد :
وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا
من توجه خوانندګان عزيز را به يك جمله خيلي ظريف و زيبائي كه مفتي مكه مكرمه جناب زيني دحلان دارد ، جلب مي‌كنم . ايشان مي‌گويد : محمد بن عبد الوهاب وقتي آمد و گفت  توسل به    پيغمبر و صالحين حرام است ، يك مرد عوامي آمد جلو و گفت : آقاي محمد بن عبد الوهاب ! « ان عمر استسقاء بالعباس » شما چه داريد بگوييد ؟ بعد محمد عبد الوهاب گفت : چرا به پيغمبر متوسل نشد و رفت به عباس متوسل شد ؟ آن مرد گفت :
فقال له ذلك الرجل هذا حجة عليك فإن استسقاء عمر بالعباس إنما كان لإعلام الناس بصحة الاستسقاء والتوسل بغير النبي صلى الله عليه وسلم وكيف تحتج باستسقاء عمر بالعباس وعمر هو الذي روى حديث توسل آدم بالنبي صلى الله عليه وسلم قبل أن يخلق فالتوسل بالنبي صلى الله عليه وسلم كان معلوما عند عمر وغيره وإنما أراد عمر أن يبين للناس ويعلمهم صحة التوسل بغير النبي صلى الله عليه وسلم فبهت وتحير وبقي على عماوته ومقابحه الشنيعة
الدرر السنية في الرد على الوهابية ، أحمد زيني دحلان ، ص 40 .
اين دليل بر محكوميت تو است ؛ چون وقتي عباس را كه جلو انداختند ، جناب عمر ثابت كرد كه به غير از پيامبر به ديگران هم مي شود توسل كرد . بعد جالب اين است كه در اين مناظره محمد بن عبد الوهاب هيچ دليلي نداشت و در برابر استدلال اين مرد عوام حيران و مبهوت ماند .
جواب سوم : اگر چنانچه جناب عمربن خطاب(رض) و يا صحابه توسل به   پيامبر را ترك كردند ،‌ آيا ترك صحابه دليل بر حرمت است ؟ يا دليل بر كراهت است ؟ آقايان اگر بگويند كه مبناي ما اين است كه هر چه صحابه عمل كردند ، عمل كنيد ، و هر چه صحابه ترك  كردند ، ترك كنيد ، سنگ بر روي سنگ باقي نمي‌ماند و ما از اين آقايان سؤال مي‌كنيم آيا توسل به اسماء الله جايز است يا جايز نيست ؟ همه بالإتفاق مي‌گويند كه جايز است . از اين‌ها مي‌خواهيم يك روايت براي ما بياورند كه يكي از صحابه به اسماء الله توسل كرده باشد . پس اگر صحابه توسل به اسماء الهي را ترك كردند ، آيا اين دليل بر حرمت توسل به اسماء الله است ؟
جواب چهارم : جناب عمر بن خطاب وقتي مي‌آيد عباس را جلو مي‌‌آورد ، عباس را به خاطر ارتباطش با پيامبر جلو مي‌آورد .  اين تعبير را دارد :
فاقتدوا أيها الناس برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في عمه العباس واتخذوه وسيلة إلى الله .
مردم عباس را وسيلۀ بين خودتان و خدا قرار دهيد .
نيل الأوطار ، الشوكاني ، ج 4 ، ص 32 – 33 و ذخائر العقبى ، احمد بن عبد الله الطبري ، ص 199 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 334 و كتاب الدعاء ، الطبراني ، ص 607 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 504 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 26 ، ص 328 – 329 و … .
ابن حجر بعد از نقل حديث مي‌گويد :
ويستفاد من قصة العباس استحباب الاستشفاع بأهل الخير والصلاح وأهل بيت النبوة وفيه فضل العباس وفضل عمر لتواضعه للعباس ومعرفته بحقه .
و فتح الباري ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 413
از اين كار عمر بن خطاب(رض) استفاده مي‌كنيم كه هر گونه توسل به افراد صالح و اهل بيت پيامبر جايز است .
وهابي هاي نسبت به اين عبارت چه مي گويند . اين عبارتي است كه جناب عمر به مردم گفت : عباس را بين خودتان و بين خدايتان وسيله قرار بدهيد .
بنابراين ، اين توجيه ابن تيميه و وهابي‌ها توجيه كاملاً ما لا يرضي صاحبه است كه بيشتر به ضرر آن‌ها دلالت مي‌كند تا به نفع‌ آن‌ها .
آقای موحد در جای دیګر باز چنین ګفته اند
 
)از پس كساني كه انبياء و اولياء و ائمه وشهداء را به دعا می ‌خوانند گويا از آيات قرآن به كلي بی‌ خبرند، زيرا قرآن كساني را كه در دعا – كه عبادت محسوب مي‌شود ـ كسي ديگر جز خدا را می ‌خوانند مشرك شمرده‌است.  
﴿وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ .إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ﴾
و آنانكه غير از خدا مي‌خوانيد مالك پوست هستۀ خرمايي نيستند، اگر بخوانيدشان دعاي شما را نمي‌شنوند و اگر (به فرض محال) هم بشنوند جواب شما را نمی ‌دهند و روز قيامت به شرك شما كفر می ‌ورزند [و مخالفت مي‌كنند] و مانند خداي خبير تو را مطلع نميی سازد. (فاطر/۱۳و ۱۴
در قرآن آیاتی است که وهابي‌ها متمسك به آن‌ها مي شوند و آن‌ها را وسيله قرار مي‌دهند براي اغفال و گمراهي مردم  (قسمیکه آقای موحد نیز طی چند مقاله ی به زعم خودشان جوابیه به رد مقالات من نوشته بودندجمله :
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ .
كه در سوره حمد است . يا آيۀ 197 سوره اعراف :
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ .
و آيۀ 13 سوره مباركه فاطر :
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ .
 
در رابطه با  آياتی که موحد صاحب در نبشته شان آورده اند من يك جواب كلي را خدمت ایشان و عزيزان خواننده  عرض كنم . آقايان وهابي ها واقعاً در استناد به آيات قرآن همان روشي را انتخاب مي كنند كه يهود و نصاري انتخاب كردند . يعني يكي از ويژگي‌هاي زشت يهود و نصاري اين بود كه :
يُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَيكْفُرُونَ بِبَعْضٍ .
كه امروز ما ميبنيم كه هر چه از عمر وهابيت مي‌گذرد خواري و ذلت براي اين‌ها بيش از گذشته است . انشاء الله اين‌ها هم در روز قيامت نتيجه كارشان را خواهندديد .
من يك قاعده كلي خدمت عزيزان عرض كنم و تقاضا دارم كه  توجه ويژه داشته باشند .
خداي عالم در قرآن در بعضي از آيات بعضي از امور را به خودش نسبت داده است و مي‌گويد كه اين كار از  كارهاي ويژه خداوند است . مثلاً در سوره زمر آيۀ 42 مي‌گويد :
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا .
اين خداوند است كه انسان‌ها را در موقع مردن قبض روح ميكند .
اين نشان میدهد كه قبض روح كار خداي عالم است . اگر كسي بگويد : اگر عزرائيل قبض روح مي كند ، او مشرك است . آيا اين صحيح است ؟ نه . همان طور كه خداوند اين مطلب را در اين آيه فرموده ، در سوره سجده آيه 11 هم ميگويد :
قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ .
بگو : ملك الموت و عزرائيل كه از طرف خداي عالم وكيل و مأذون است ، تو را قبض روح ميكند .
خداي عالم مثلاً در آيه 58 ذاريات مي‌گويد :
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ .
تنها رزق دهنده خداي عالم است .
در سوره نساء آيۀ 5 مي‌گويد :
وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا .
به افراد بي‌سرپرست رزق بدهيد .
در سوره واقعه مي‌گويد :
أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ .
اين ما هستيم كه زراعت میكنيم .
در سوره فتح آيۀ 29 مي‌گويد :
يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ .
يا از همه اين‌ها جالب‌تر ، خداي عالم در آيات متعدد مسأله مرگ و زنده كردن انسان‌ها را از ويژگي‌هاي خودش مي‌شمارد و مي‌گويد :
وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ .
الحج / 66 .
قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ .
بگو : اين خداوند است كه زندگي و مرگ به دست او است .
اگر كسي بگويد : يك بنده خدا هم فردي را زنده كرد يا او را به طرف مرگ برد ، اين شرك است ؟
خداي عالم صراحتاً از قول حضرت عيسي عليه السلام نقل ميكند :
وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ .
يا در رابطه با علم غيب مي‌گويد :
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ .
تمام كليد‌هاي غيب دست خدا است و جز خدا كسي غيب نمي‌داند .
پيغمبر مي‌گويد :
وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ .
ولي در كنار اين خداوند مي گويد :
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا . إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ .
الجن / 27 .
بنابراين اگر ما بياييم يك دسته از آيات را بگيريم و از دسته ديگر غافل بشويم ، اين يك نوع جفاء در حق قرآن است و از مصاديق : « يؤمن ببعض الكتاب و يكفر ببعض الكتاب » است . و اين روش ، روش يهود ونصاري است .
در اين آيه خداي عالم به ما ياد مي دهد كه در نماز بخوانيم :
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ .
ميبنيم كه محمد بن عبد الوهاب در مجموعۀ مؤلفاتش ، ج 1 ، ص189 همين آيه را مي‌آورد و مي‌گويد : هر كس از غير خدا كمك بگيرد مشرك ، كافر ، بي دين و لامذهب است .
ما اول جوابي كه میدهيم به اين‌ها اين است كه : آيا خداوند عالم كه مي گويد : إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ، مگر همين خداوند در آيۀ 45 بقره نمي‌گويد :
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ .
 به روزه و نماز استعانت بجوييد .
از آقايان وهابي سؤال ميكنيم ، آيا روزه و نماز از عمل عبد است يا نه ؟   چطور خداي عالم در آن‌جا گفت : إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ . اگر واقعاً استعانت منحصر به خداوند است ، چرا در اين جا مي گويد :
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ .
يا خيلي واضح‌تر از اين ، خداوند مي‌گويد :
وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ
آْل عمران / 126
هر گونه نصرت ، منحصر به خداوند عالم است .
وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ .
انفال /72 .
اگر از شما طلب نصرت كردند ، شما كمك كنيد .
در رابطه با دوست و رفيق حضرت موسي عليه السلام مي‌فرمايد :
فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ .
القصص / 15 .
اگر استغاثه به غير خداوند حرام و شرك است و موجب محدور الدم مي شود ، چرا حضرت موسي نگفت : تو كافر شده‌اي ؟
يا خداي عالم مي فرمايد :
وهُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ .
الأنفال / 62 .
پس استناد به « اياك نعبد واياك نستعين» و بي‌توجهي به « وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ » يا :
فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا .
الكهف / 95 .
اين نشان ميدهد كه وهابي‌ها به يك دسته از آيات استناد ميكنند و از آيات ديگر غفلت ميكنند . ما بايد آيات را در كنار هم قرار بدهيم و بعد بيايم  قضاوت كنيم .
اما نكته ديگری در رابطه با آيه :
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ .
زياد وهابي‌ها به اين آيه استناد مي كنند و خود ابن تيميه هم  عنايت دارد نسبت به اين آيات در  منهاج السنه ، ج1 ، ص 44 تا 49 ومي‌گويد :
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ .
إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ .
فاطر / 13 و 14 .
استناد مي كند بر كفر دعاء غير الله .
در اين جا خداي عالم مي‌گويد :
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ .
آنهايي كه دعا و طلب مي‌كنند از دون خدا ، اين ها به اندازه آن نخ مانندي كه در هسته خرما هست ، نمیتوانند به شما كمك كنند .
در اين جا عزيزان دقت كنند كه خود وهابي‌ها دچار يك مشكل شده‌اند . تصور كرده‌اند كه كلمه « تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ » يعني هر گونه دعاي پيامبر و دعاي ائمه ؛ يعني هر كس كه نداء كند و بگويد « ياعلي و يا حسين» اين كفر است و شرك ؛ چون خداي عالم مي فرمايد : « وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ … »
ما يك جواب نقضي مي‌دهيم كه اگر واقعاً خواندن غير خدا شرك است ، خداي عالم در باره حضرت نوح مي فرمايد :
إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا .
من ندا كردم قومم را شبانه روز .
آيا حضرت نوح مشرك است ؟ يا از اين جالب‌تر :
لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا .
النور / 63 .
اگر مطلق دعا حرام است ، صحابه‌اي كه پيامبر را دعا مي كردند و ندا مي‌كردند ، خدا مي فرمايد : اين دعاي شما ، دعاء درستي نيست ، پيامبر از يك جايگاه ويژه‌اي برخوردار است .
نكته ظريف‌تر كه در اين جا است ، مسأله مطلق دعاء غير الله شرك نيست ؛ بلكه آن دعاء غير اللهي كه ضميمه شود با اعتقاد به ا لهيت او . مثلاً در سوره هود ، آيه 101 در رابطه با دعاء غير الله ، خود قرآن معنا كرده است .
فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آَلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ .
به همين يك آيه توجه كنيد . اين افرادي كه خدايان خود را من دون الله مي‌خوانند . در اين آيه هم دعا روشن است و هم « من دون الله » . يعني كساني كه خدايان خود را و بت‌هاي خود را با اعتقاد به الهيت‌شان مي‌خوانند .
ما از وهابيت سؤال ميكنيم : آيا مسلمانان ، شيعه و سني كه پيامبر را مي‌خوانند و مي‌گويند :
يا رسول الله اشفع لنا عند الله .
آيا نستجير بالله اين‌ها معتقد به الهيت پيامبرند ؟ آيا اين‌ها پيامبر را عبادت مي‌كنند ؟ مثلاً :
وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى .
الزمر / 3 .
كه اين آقايان مفت به اين ايه استناد ميكنند براي حرمت توسل ، آيا كسي كه مي‌گويد : يا علي ، يا عباس ، نستجير بالله  اميرالمؤمنين و حضرت عباس را عبادت ميكنند ؟ يا اين كه نماز مي‌خوانند و در نمازش مي‌گويد :
اشهد ان محمد عبده ورسوله .
اشهد انك عبدت الله حتي اتاك اليقين
كه در زيارت حضرت امير ، هم در  زيارت امام حسين وهم در زيارت آقا قمر بني هاشم آمده . و يا اين كه :
اشهد انك من عباد الله الصالحين .
شهادت به عبوديت امير المؤمنين و امام حسين ميدهد و بعد مي‌آيد از اين بزرگوران طلب حاجت مي‌كند . استدلال به اين آيات به نظر من خيلي سخيف و بي‌اساس و بي‌پايه است .اصلاً استناد به اين آيات  براي حرمت توسل از منظر قرآن ، كاملاً مردود و مطرود است .
يا آيا وهابي‌ها جرأت دارد كه بيايند ابن حبان را كه از بزرگان اهل سنت و از استوانه‌هاي رجالي اهل سنت است تكفير كنند . چون  ايشان مي‌گويد كه من هر وقت مشكلي برايم پيش مي‌‌آمد ، در كنار قبر امام رضا عليه السلام مي‌رفتم و متوسل مي‌شدم و مشكلم حل مي‌شد .
آيا وهابي ها جرأت دارند كه بگويند آقاي ابن حبان كافر است ؟
آيا در رابطه با آقاي امام شافعي جرأت دارند كه بگويند محمد بن ادريس شافعي مشرك و كافر است ؟ چرا كه او مي‌گويد :
نبأنا علي بن ميمون قال : سمعت الشافعي يقول : إني لأتبرك بأبي حنيفة وأجئ إلى قبره في كل يوم ، يعني زائرا " ، فإذا عرضت لي حاجة صليت ركعتين وجئت إلى قبره وسألت الله تعالى الحاجة عنده ، فما تبعد عني حتى تقضى .
حاشية رد المحتار ، ابن عابدين ، ج 1 ، ص 59  و تاريخ بغداد ، الخطيب البغدادي ، ج 1 ، ص 135 &

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.