آرشیف

2014-12-29

afrotan

به بهانه روز جهانی حقوق بشر

بیا ئید گلنا ز ها را در یابیم .

 
 

وچنین است عدالت انوشیرَوانی قرن ما !

 
 
قسمت اول :

  حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان گلناز دختر افغان را که  قربانی تجاوز شده و به جرم "زنا" زندانی شده بود را پس از آنکه او ظاهرا توافق کرد با مرد مهاجم ازدواج کند عفو کرده است.
______________________________________________________________

حکایتی که همین اکنون و به مناسبت صدور فرمان به اصطلاح عفو مشروط خانم گلناز یکی از قربانیان مظلوم « عدالت انوشیروانی !!» در افغانستان مطالعه می نمائید  در جائی دیگر و به مناسبت دیگری نیز از این قلم مطالعه فرموده اید ، از اینکه مصداق عینی این حکایت درفرمان فتوی مانند آخیری با ؤضوح کامل به نظر می آید برسم تکرار احسن آنرا دوباره خدمت شما سروران گرامی تقدیم میدارم .میگویند بااینکه انوشیروان سی هزارمزدکی را یک قلم کشتارکرد وسربُریدند چطورلقب انوشیروان عادل گرفته است ؟ گفته شد که این لقب شریف به خاطر ان است که در قتل وغارت تبعیض قائل نه می شد ومساوات را رعایت میکرد ومیدانیم که ظلم یکسانی هم نوعی عدل است! ظلم عادلانه!
اکنون زنجیر عدالت انوشیروانی این  قرن ، زنجیر عدالت دنیای متمدن و مدعی  آزادی ، دموکراسی و حقوق بشر! که سالهای سال توده های محروم بویژه زنان زحمتکش میهن ما را در هم می فشرد ، دوباره بر دست وبازوی زنان و آزاد مردان به صورت « تیوریزه شده» پیچیده می شود ، چنانچه  «بتاریخ دوم سپتمبرسال ۲۰۱۱ میلادی ازمنبررسمی بنام دولت جمهوری اسلامی افغانستان اعلام گردید که حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان یک قربانی تجاوز که به جرم "زنا" زندانی شده بود را پس از آنکه او ظاهرا توافق کرد !! با مرد مهاجم ازدواج کند عفو کرده است. » نباید تعجب کرد در جامعه ای که اصالت از آن « تولید و مصرف » و « مصرف و تولید » اقتصادی است و تمامی شؤنات و عملکرد های فرد فردی از جامعه به شمول « تعقل و معنویت » زیر سایه شوم این روند و این سلسله قرار دارد و زن نه به عنوان موجود خیال انگیزو حامل احساسات و عواطف پاک ، پیوند تقدس و مادر و جوهر کانون خانواده ، آئینه صاف در برابر خویشتن راستین مرد ، بلکه به عنوان کالائی اقتصادی است که به میزان جاذبه جنسی وی ، خرید و فروش می شود ، اینگونه فرمان های فتوی گونه صدور نه یابند . از همه مهمتراینکه  از این حقیقت نه میتوان چشم پوشی نمود که اصولأ  نظام سرمایه داری  معاصر بویژه از جنس مافیائی آن زن را چنان ساخت که برای اجرای دو کار ووظائف بکار بیاید ، یکی اینکه جامعه و شهروندان یک کشور هنگام اند کترین فراغتی در باره آئنده و سرنوشت اش ماسوا از اینکه شرکت های بزرگ صنعتی و اسلحه سازی ، کارتل های بزرگ نفتی ، باند های قاچاق  مواد مخدربرای یک جامعه از قبل انتخاب کرده اند ؛ بدست نیا ورند و نه پرسند که ما چرا زندگی میکنیم ؟  ، چرا کار میکنیم ؟ از طرف کی و چه کسی این همه رنج میبریم ؟ لزومأ زن به عنوان ابزار سرگرمی و به عنوان تنها موجودی که  جنسیت و طبع تولید غرائز جنسی دارد بکار گرفته شد تا  این خلا را پر کند و نگذارد که  کارگر و کارمند و روشنفکر در لحظات فراغت به اندیشه ضد طبقاتی و سرمایه داری بپردازند . و بکار گرفته شد که تمامی این چنین خلأها و حفره های زندگی اجتماعی را پرکند . از سوی دیگرهنرمبتذل یا همان فرآیند « هنر برای هنر! » همدست مذهب سفارشی و مسخ شده ازسوی بورژوازیی گردیده است تا به کمک قرئت و برداشت کلاسیک و عنعنوی از مذهب بویژه اسلام که بدون تردید بر نوعی گفتمان سکولار خشونت طلب  استوار است و در جوامع فقیرشرقی منجمله افغانستان همد ست بورژوازی شده است بر تیغ خون آلود اش گلون هنر را که همیشه زیبائی ، احساس و عشق بود به غریزه اشباع ناپذیر جنسی  تبدیل کند . چنین است که می بینیم  ازبسیاری  شبکه های ۲۴ ساعته تلویزیونی ما فیائی درافغانستان ، روزنامه ها و مطبوعات  به ظاهر آزاد مگر اسیری که بجز توجیه کردن برنامه های نظام بورژوازی بویژه از جنس مافیائی برنامه ای و مطلبی  ندارند  بکار اُفتیده اند تا نوع ذائقه آدمیان بویژه نسل جوان را  با تبلیغات  شهوت انگیز و سر سام آور« سکسی » تعیین و تشخیص  کنند . و دیگر اینکه ، سرمایه داری مافیائی حاکم برای تشویق وترغیب نسل بالنده وجوان ما« زن» را فقط به عنوان موجودیکه« غریزه وسکسوالیته» دارد و جز این هیچ ، با سرازیر ساختن و به غلط بازگو کردن برخی وجیزه های از دانشمندان و فلاسفه نامداری ازجهان که درباره « موسیقی » و ارتباط آن با روح و روان آدمیان با تعبیر دیگری از « موسیقی» بیان داشته اند برای رونق بخشیدن به « بازار مکاره و فاسدی » که بنام موسیقی برپا داشته شده است زمینه رابرای تحقیرو اهانت به مقام والای زن فراهم سازند.وآن اینکه زن این مخلوق نجیب وشریف درهستی و جامعه خود در قبرستانی که بردرب ؤرودی آن شعار« ناقص العقل » بودن اش حک  زده شده است حضور یابد و با سرودن ترانه های دوگانه غریزی و شهوت انگیزی که با جوانان  بالغ و نیمه بالغ می سرایند  بنام  مقدس هنر و موسیقی تقدیم جامعه سازد . اینجاست که بصورت واضیح  دیده میشود جایگاه عشق و ایمان در وجود « زن » این « اسیر محبوب » قرون وسطی بصورت یک  " اسیر آزاد " عصر جدید در آمده است . و اینگونه است که زن در تاریخ و تمدن ها و مذاهب بسیار پیشرفته اگر تنها  نگاهی به هنر نداشت اما از نظر الهام و احساس و زندگی روحی دارای مقام بسیار بزرگ و متعالی از جنس عشق و هنر بود ه است که ناگهان به شکل ابزاری درآمد و برای  تنها اهداف اقتصادی واجتماعی و تغییر و تشخیص روان انسان ها و جوامعی که زیر نقشه  و هدف بورژوازیی جهانی  بوده است استخدام گردید تا ارزشهای بلند بالای از معنویت ، سنت و مذهب را  نابود ساخته و یک جامعه معنوی و اخلاقی را به تبدیل یک  جامعه مصرفی و پوچ و تغییر هنر که تجلی الهی در روح بشر بود با ابزار شهوت انگیز و « سکسوالیته »  سازد .
 
دو نگاه متفاوت  نسبت به مسأله حضورونقش  زن  در جامعه وتاریخ
یکی از برجسته ترین توجیهاتی که نسبت به مسأ له مؤقیعت  حقوقی زن در تاریخ مطرح است همانا نگاه برخاسته از بستر تاریخ معیوب و" مذکر" زن است که برای شخصیت چند بعدی وی وجه مخلوق درجه دوم را اعطأ کرده است . وهمین نگاه کج و مریز نسبت به زن به عنوان " علت " اصلی مسیر  زندگی و حیات وی محسوب می شود . بدون شک درپرتو فلسفه  تاریخ " مذکر " که بر پایه آگاهی ها و اطلاعات نامدار ترین فلاسفه و دانشمندان  جهان مانند ارسطو ، ماکیاؤل ، افلاطون و دیگران  استوار است و متون تاریخی و فلسفی این فلاسفه بر روال گوناگون زندگی تاریخی بشر بویژه در حوزه تمدنی و فرهنگی  حقوق زن سایه افگنده است ، اصولأ در چنین نگاه وتحلیل که به مثابه ماهیت  فلسفی انسان ورفتاروخصوصیات اوعرضه شده است نه تنها برنا برابری زن ومرد استوارمیباشد بلکه هرنوع برابری میان انسان ها را نفی وانکارمیکند .ارسطو یکی نامدارترین فلاسفه یونان که بیشترین اثری برروح قوانین مذهبی ما تأثیری داشته است باوردارد که « انسان مساوی خلق نشده وبرابرنیست !!» و این در موجودیت و طبیعت  آفرینیش و حیات اجتماعی او محرز است . روی این معادله که ظاهرأ بر پایه فلسفی آن زمان استوار است بردگی و بنده گی بخشی از افراد جامعه را عادلانه و منطقی می شمارد ؛
 شگفت انگیز است که در این گفتمان  شبه فلسفی و معیوب « دموکراسی و مردم سالاری » بویژه  از جنس متعهد و هدفمندانه اندکترین جایگاهی ندارد و آنرا عامل فساد ، انحطاط و آشفتگی میداند . ارسطوکه در تاریخ فلاسفه از شهرت ویژه ای برخوردار است  معتقد بود که زنان، بردگان و كارگران، ابزار هاي كمكي هستند تا خواص بتوانند به بالا ترين حد خوشبختي و سعادت خود دست يابند. ارسطو معتقد است كه روابط بين كساني كه به طور طبيعي فرمانروا هستند و ديگران كه به طور طبيعي فرمانبرند( زبر دست و زير دست ) از قبيل زن و شوهر و ارباب و برده براي هر دو طرف سودمند است.  به باور ارسطو زنان به طور طبيعي داراي جنس پست و درجه دوم اند.
 و در تفکر ارسطو که متون نصاب اسلامی نیزازآن بیشترین تأثیر را پذیرفته است زنان به طور طبيعي مي بايست تحت سلطه ي مردان قرار گيرند كه از جنس اول و برترند. !!
میتوان گفت که با توجه به این معادله کژ و بیراه  برخی از مفسران و قرآن شناسان نامدارجهان اسلام  به غلط آیه شماره ۳۴ سوره النسأ که
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّـهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّـهُ ۚ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا ۗ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا ﴿٣٤﴾  را بصورت نادرست چنین تغییر دادند که :
 مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا برای بعضی بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شایسته مطیع شوهران و در غیبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو که خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است. و زنانی که از نافرمانی آنان (در حقوق همسری) بیمناکید باید نخست آنان را موعظه کنید و (اگر مطیع نشدند) از خوابگاه آنان دوری گزینید و (اگر باز مطیع نشدند) آنان را به زدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر راهی بر آنها مجویید، که همانا خدا بزرگوار و عظیم الشأن است. (۳۴) چنین بود که در گفتمان اقتدار گرأ ی مذهبی  حتی مفرادات تاریخی ای که روزگاری بنام حقیقت علم و فلسفه و از جانب نامدار ترین دانشمندان و فلاسفه همچون ارسطو ، افلاطون و دیگران بر تاریخ جوامع بشر نزول یافته بود  ، که نه تنها امروز  بلکه با اند ک ترین توجه به عدالت واقعی در جامعه حتی در همان زمان حیات ارسطو و دیگران نیز مغائر با جوهر اصلی علم و عقلانیت به شمار می رفتند و امروز بویژه در قرن بیست و یکم  بیهوده گی و تحجر معادله نابرابریی انسانی بویژه در حوزه  حضور زن و مرد در جامعه کاملأ مشهود گردیده است …
 
ادامه دارد
 
یار زند ه صحبت باقی
12 /12/2011