X

آرشیف

بهار من

 

زحــرف دل چــو بـگـشایم دهن را
به پــرواز آورم مــرغ سخـن را

به گوش گل برم گوشواره از شعر
ز شــادی وا کــند درز یخـن را

غــزل را چـون گـهرمی بخشم آیین
گــزنـید شـیوه ی طـرز کهن را

کـشد رخــش سفــر تا چــرخ انجـم
به وجد ارد غرور مرد و زن را

ز زیـب و فــر چـمن پیــرایه گــیرد
کــند مشاطــه زلــف یاسمــن را

به لطف ، ار باد انگــلــیون کــشاید
به رقـص ارد غــزالان خـطن را

ز مهــد غنچه تا بــیرون شـود گـل
دهــد بر طـفل گـل شبنبم لـبن را

لبــاس عیــد می پــوشــد درخــتان
بخـود گیـرد زمـین فرش پرن را

حــریــف من نسیم صبح و گاهیست
بـرد بـر باد زلــف پر شکــن را

ز شیــرین تلــخ شـد چون کام فرهاد
نیـابـد شـادی هرگـز کـوهکن را

کـند پر دخـــتر رز جـام و مــینا
ببخشم هرچه خواهد ذو المنن را

بــهار مــن ندارد بـرگ و بــاری
ز جنگ افسرده می بینم وطن را

پدر از فـرط فــقـر و نـا تـوانــــــی
نهــد بر خــاک طــفل بی کفن را

خـــدیو قـــــــدرت ناجـــور میــهن
ز بــن آورده انــبار لـجــن را

به(فرخاری) بگو (فضل) ادب سنج
بـشـوی از دل غـبار سـو, ظن را

مولانا کبیر (فرخاری) 
ونکوور کانادا

 

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.