آرشیف
بـــــه بهانه ششم جدی سالروز تجاوز اردوی سرخ به افغانستان
محمد یوسف عارف وارسته
بیائید تا رهبران احزاب خلق و پرچم را بهتر بشناسیم
(نگاهی به زندگینامه های ننگین تره کی ، امین ، ببرک و نجیب)
داستان غم انگیز سرنوشت کشور و مردم آزاده افغانستان از همان آغازین لحظات روز هفتم ثور سال 1357 شروع میگردد، که عده ی ا زمزدوران و جیره خواران کی جی بی با کودتای منحوس خود ، سردار محمد داود رئیس جهمور قانونی افغانستان و خانواده محترم او را بصورت دسته جمعی بشهادت رسانیدند.
آری ! این سر آغاز همه کشتار ها و ویرانی های بود که تا امروز هم گریبان گیر ملت و مردم مسلمان افغانستان است و هنوز هم ادامه سیلاب خون بیگناهانی که با کودتای هفتم ثور آغاز گردیده بود در جریان میباشد. این یک واقعیت انکار ناپذیری بشمار می آید که مسئولیت همه ویرانی ها و خونریزی های که چه در گذشته بوقوع پیوسته و چه در آینده سلسله این ویرانگری ها و خونریزی ها ادامه پیدا نماید، بدوش رهبران حزب به اصطلاح دموکراتیک خلق افغانستان است که با کودتای ننگین خود زمینه ساز همه تباهی ها ، ویران گری ها ، کشتار ها و تجاوزات بعدی به کشور ما گردیدند.
آنهائی که تا دیروز با کشتار وحشیانه مردم بیگناه ما ، بنام نوکران امپریالیزم و ویران نمودن قسمت اعظم این کشور بنام پاکسازی مناطق مختلف از وجود مخالفان رژیم روی هتلر ، پولپوت و استالین را در سفاکی و ویرانگری سفید نمودند ، اکنون خود در دامن امپریالیزم لمیده اند و بعد از آن همه بربریت سخن از آزادی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی میزنند واین آرزو را در سر می پرورانند تا با آرایش و بازسازی حزب متلاشی شده خلق یکبار دیگر در غالب احزاب و گروه های جدید وارد عرصه سیاسی افغانستان گردند. بلی ! آنانی که تا دیروز مانند حنیف اتمر و امثالهم مردم را کشتند و به شکنجه گاه ها و زندان ها فرستادند و خانه و کاشانه شان را ویران نمودند و حتی از قربانی نمودن خود نیز در راه تحقق اهداف باداران شان دریغ ننمودند ، امروز یکبار دیگر بدور هم جمع گردیده اند و میخواهند تا آنچه را که رهبران جلاد و باداران شیاد شان در تحت نام سوسیالیزم انجام داده نتوانستند، آنها در زیر نام دموکراسی عملی نمایند اما بصراحت گفته میتوانیم که این مکارگی ها، ایشان را بجای رسانده نخواهد توانست.
اگر به علل دیده درائی ها و بیحیائی های باز ماندگان احزاب سفاک و ویرانگر خلق و پرچم نظری بیاندازیم دیده میشود که همه ی جسارت ها و گستاخی های امروزی ایشان ناشی از غفلت رهبران جهادی در گذشته و بی توجهی سازمان های حقوق بشر در مقطع زمانی کنونی میباشد که باعث آن گردیده تا قاتلین مردم افغانستان ، اندیشه تجدید سازمان و حیات مجدد سیاسی را در سر به پرورانند. عفو عمومی یکی از بزرگترین اشتباهات رهبران جهادی بود که با عملی شدن آن هزاران در هزار تن از جنایتکاران باند های خلق و پرچم برائت حاصل نمودند. فرمان عفو عمومی مجاهدین باعث آن گردید که قاتلان مردم افغانستان، در مقابل چشمان آن عده از بازماندگانی که در انتظار حکومت عدل اسلامی لحظه شماری میکردند از محاکمه در امان بمانند. این مسئله بر محبوبیت مجاهدین صدمات جبران ناپذیری را وارد نمود چون آنها باید حد اقل افراد سرشناس باند های خلق و پرچم را که چنگها و دندان های شان بخون بیگناهان این کشور رنگین بوده به محاکمه می کشانیدند تا اسباب تسلی خاطر بازماندگان شهدای فراهم میگردید که بهترین عزیزان و جگرگوشه های شان در زیر شکنجه قاتلین باند های خلق و پرچم جان های شیرین خود را از دست داده بودند و یا مرهمی بر زخمهای قلوب داغدار آن عده از هموطنانی میگردید که تا اکنون هم از عزیزان خود اطلاعی ندارند و نمیدانند که در دل کدام دشت و دامن و در سینه کدام گور دسته جمعی در انتظار عدالت الهی آرمیده اند. خداوند (ج) روح شهدای ملیونی افغانستان را شاد بدارد و بهشت برین را جایگاه ایشان بگرداند. آمین یا رب العالمین.
اشتباه دیگری که بعد از حکومت مجاهدین رخ داد به دوران حکومت آقای کرزی ارتباط میگیرد یعنی در عصریکه فریاد آزادی و حقوق بشرو عدالت اجتماعی گوش های عالم و آدم را کر نموده است. در این دوره به جنایتکارانی که دستهای شان تا آرنجها بخون مردم بیگناه افغانستان سرخ میباشد اجازه داده شد تا جانی ترین افراد را در غالب احزاب و گروه های جدید سیاسی گرد هم آورده و بفعالیت سیاسی بپردازند که این بار هم آرزو های مردم افغانستان به یاس مبدل گردید. تنها خاطره خوشی را که مرد م افغانستان در مورد محاکمه رهبران احزاب خلق و پرچم دارند به دوران حکومت طالبان بر میگردد که آنها با به دار کشیدن داکتر نجیب، قصاب مشهور کابل اسباب سرور و شادمانی ملیون ها انسانی که عزیزان شان را از دست داده بودند فراهم ساختند و الحق که این عملکرد شان تحسین و تمجید همگانی را بر انگیخت.
متاسفانه در شرایط کنونی به علت گذشت زمان و بیخبری نسل جدید از جنایات جانیان خلق و پرچم، فعالیتهای سیاسی پیروان این احزاب در غالب سازمانهای جدید گسترش بیشتری یافته و آنها با نهایت بی شرمی و بی حیائی برای رسیدن به اهداف شوم خود به قهرمان سازی رهبران پست فطرت و جلاد خود می پردازند. آنها برای نجیب و همفکرانش سالگره های برگزار مینمایند و در تلاش آن هستند تا با پخش تصاویر ، سی دی ها و نوار های منسوب به این کذاب و مکار خونخوار تاریخ ، دامن او و حزب خود را از خون ملیون ها انسان بیگناه افغانستان پاک نمایند. اما این محال است و خیال است و جنون ، چون گورستان های دسته جمعی شهدای کشور شاهد عملکرد نجیب و رهبران بی آزرم دیگر حزب به اصطلاح دموکراتیک خلق افغانستان میباشد. رهبران احزاب خلق و پرچم که مسئول همه کشتار ها ، ویرانی ها و نا بسامانیها در گذشته و تداوم آن در زمان حال و آینده افغانستان میباشند ، کسانی هستند که افغانستان را ویران و مردم آنرا داغدار ساخته اند ، اما پیروان ایشان در صدد آن بر آمده اند که با پنهان نمودن جنایات رهبران خود و ارائه تصاویر کاذبی از سران این احزاب جنایتکار ، مجدداً به فریب مردم مظلوم افغانستان به پردازند. برای شناخت پیروان احزاب خلق و پرچم که اکنون با آرایش مجدد نیروهای خونخوار شان در غالب سازمانهای جدید و در چوکات دولت، اردو و پولیس در تلاش بازگشت به قدرت میباشند بهتر خواهد بود تا بر زندگینامه رهبران این احزاب مروری داشته باشیم تا به ماهیت بازماندگان آنها بهتر پی برده بتوانیم. باشد تا نسل جوان ما رهبران این احزاب جدید را بهتر بشناسند و با فریب و خدعه این شیادان تاریخ در دام وسوسه ها و مکارگی های رنگارنگ آنها اسیر نگردند. بیائید رهبرانی که افغانستان را به تباهی کشانیده اند از قضاوت همسنگران شان و از زبان تاریخ و باداران شان بهتر بشناسیم!.
نور محمد تره کی ( ترکانوف یا مادر کیک ها)
تره کی فرزند نظرمحمد در سال 1296 هجری در ناوه غزنی متولد شد. او که بعد از بپایان رسانیدن صنف چهارم ابتدائی درکویته، به حیث کاتب در شرکت پشتون تریدنگ در قندهار مقرر گردید ، بعد ها به نمایندگی از همین شرکت روانه هند گردید و در هنگام اقامت خود در هند روابطی را با حزب کمونست هند بر قرار کرد. آنتونی هایمن در صفحه 183 کتاب افغانستان در زیر سلطه شوروی در این زمینه مینویسد که :" ترکی وقتی … در بمبئی منشی تجارتخانه بود با مارکسیستها آشنا شد"
او بعد از بازگشت به افغانستان بحیت مامور در شرکت زابلی مقرر گردید اما بعلت اختلاس ، کارش در شرکت زابلی ادامه پیدا کرده نتوانست. تره کی بعداً در شرکت انحصارات پترول و شکر بحیث مدیر بکار آغاز کرد که با زهم در اثر دست بازی در کوپون ها و تقلب از کارش برکنار گردید. بعد ها ترکی با وساطت یکی از نزدیکان شاه محمود خان بحیث اتشه مطبوعاتی افغانستان در واشنگتن مقرر شد ، اما بعلت سخنان غیر مسئولانه اش از کار بر کنار و به کابل خواسته شد.
تره کی بعد از بازگشت به کابل به تاسیس دارالترجمه نور پرداخت که از جانب سفارت شوروی تمویل میگردید و بعنوان یک لانه جاسوسی مورد استفاده روسها قرار میگرفت. سفارت شوروی در سال 1948 مبلغ پولی را بنام حق الزحمه یک ناول که به زبان روسی ترجمه شده بود برای تره کی پرداخت کرد اما در واقع پول مذکور در تحت این پوشش برای فعالیت های کمونستی تره کی پرداخته شده بود و بهمین دلیل است که از سال 1948 بعنوان سر آغاز ارتباط تره کی با کا جی بی نام برده میشود.
تره کی برای مدت سی سال با مقامات کی- جی- بی ارتباط داشت و نام شفری وی د رسازمان کی جی بی ( نور ) بود . او از سال های ۱۹۵۱ تا سال ۱۹۶۵ جاسوسی خود را به مقامات کی- جی -بی ادامه داد اما در سال ۱۹۶۵ که از جانب روسها بعنوان سرمنشی درحزب دموکراتیک خلق منصوب گردید، نام او ظاهراً از لست جاسوسان کی جی بی خارج ساخته شد اما تره کی هنوز هم به فعاليت های مخفيانه خود برای ماسکو ادامه میداد ، چنانچه عمليات های جاسوسی خود را در سفارتخانه های ايالات متحده و چين مقيم کابل و اهداف ديگری که مورد نظر روسها بود ادامه میداد و مخفيانه کمک های مالی برای حزب ميگرفت. اوعلاوتاً تخصيصيه جداگانه ی را هم برای مصارف غذايی خود بدست می آورد .
طوریکه دیده میشود تره کی از سال 1948 به بعد حدود سی سال جاسوس کی جی بی بوده یعنی 17 سال قبل از اینکه در سال 1965 بتاسیس حزب خلق به پردازد. تره کی بتاریخ 11 جدی 1343 برابر با اول جنوری 1965 طی نشستی در خانه خود واقع کارته چهار با کارمل، کشتمند، صالح محمد زیری، اسماعیل دانش، عبدالکریم میثاق، عبدالحکیم شرعی جوزجانی ، سلیمان لایق، طاهر بدخشی و عده دیگر به تاسیس حزب نامیمون دموکراتیک خلق پرداخت، حزبی که بعد از بقدرت رسیدن زندگی و خانه و کاشانه مردم افغانستان را به تباهی کشانید.
تره کی بتاریخ 22 حمل 1345 امتیاز جریده خلق را برای حزب خود بدست آورد و سرپرستی این جریده بعهده شاعر هرزه سرای که در مدح لنین شعر میسرود گذاشته شد. بعد از مدتی عده از موسسین حزب از جمله کارمل و طاهر بدخشی به اشاره روسها از او جدا گردیدند و جریانات دیگری بنام های پرچم و ستم ملی را بنا نها دند، چیزی که ظاهراً از آن بعنوان اختلاف نظر با تره کی در قسمت مسایل زبانی و ستم طبقاتی یاد نمودند اما واقعیت امر این بود که روسها بخاطر جلوگیری از سقوط مکمل حزب خلق بدامن مائویسم آنرا به سه پارچه تقسیم نموده بودند تا اگر یک قسمت از آن به مائویست ها ملحق میگردد قسمت های دیگر آن در اداره و کنترول روسها باقی بماند. این مسئله باعث آن میگردید تا از یکطرف سه جریان خلق و پرچم و ستم بر سر نوکری برای روسها در میان همدیگر به رقابت به پردازند و از جانب دیگر اسباب تداوم اشتعال آتش نفاق های زبانی و سمتی در میان مردم افغانستان را فراهم میساخت.
محمد حسن شرق در صفحه 76 کتاب کرباس پوشان برهنه پا از ملاقاتی که در اخیر حوت 1343 بین محمد داود و نورمحمد تره کی ترتیب داده بوده چنین نقل کرده است.
" نور محمد ترکی از محمد داود می پرسد : شما در باره خدا و دین اسلام چی نظر دارید؟
محمد داود: من به خداوند بزرگ ایمان دارم و پیرو دین مقدس اسلام میباشم.
تره کی: شما در باره آنهائیکه به خدا ایمان ندارند چه فکر میکنید؟
محمد داود: بخداوند ایمان آوردن و یا نیاوردن نظر به فهم و درک هر شخص فرق میکند.
تره کی: حزب ما از شما ممنون و متشکر اند زیرا شما روابط نزدیک را با شوروی اساس گذاشتید آنچه را که در حکومت های ماقبل شما وجود نداشتند.
محمد داود که سراپای او را عصبانیت فرا گرفته بود گفت: من برای سعادت مردم افغانستان از تمام کشور های جهان کمک گرفتم و دروازه افغانستان بروی تمام آنهائیکه صادقانه و بدون غرض میخواهند در افغانستان کمک نمایند چه من باشم و چه نباشم همیشه باز خواهد بود و با عصبانیت علاه نموده گفتند فکر میکنم صحبت های ما و شما تمام شده باشد. خدا حافظ. ناگفته نماند که این اولین ملاقات و شناسائی تره کی با محمد داود بود". داود خان چند روز بعد از ملاقات خود با تره کی به حسن شرق گفته است: " داکتر جان به عقیده من این مردم نه بدرد افغانستان میخورند و نه بدرد مردمش زیرا طوری که دیده شد این ها بخدا و وطن علاقه چندانی ندارند"
تره کی در زندگی شخصی خود فردی بی بند و بار، مشروب خوار، مختلس ، حیله گر ، مزدور بیگانه و در مسایل سیاسی شخصی کودن و نالایق بود. محمد نبی عظیمی در صفحه 173 کتاب سیاست و اردو از او بعنوان مشروب خوار قهاری یاد مینماید و در مورد بی بند و باری و فرومایگی تره کی در فلم دور روز پی در پی آمده است که وی از رقصیدن دختران افغان در مقابل روسها لذت میبرده و گفته بود که از رقصیدن دختران افغانی در مقابل روسها من من گوشت میگیرم.
باری از تره کی در مورد شخصیت و صلاحیت حفیظ الله امین سوال گردیده بود . تره کی در پاسخ به این سوال از امین بعنوان" یک جوان خوشگل" تعریف کرده بود چیزی که شاید امین را به نزدیک ترین فرد او مبدل کرده باشد. فهمیده نمیشود که آیا علاقه تره کی به حفیظ الله امین هم چیزی شبیه به علاقه ببرک نسبت به اناهیتا راتب زاده بوده یا خیر ؟ و اینهم دانسته نشده که آیا عقده های امین نسبت به تره کی که در خفه کردن او با بالش تبارز یافته، ریشه در دوران خوشگلی این شاگرد وفادار و آن استاد خوشگل پسند دارد یا اینکه این کار امین بخاطر بخاطر بدست آوردن قدرت صورت گرفته است؟؟؟ جورج آرنی در صفحه 55 کتاب "افغانستان گذرگاه کشور گشایان" در مورد تره کی چنین مینویسد : " تره کی یک انسان درون گرا ، تنبل و بی اراده بوده و مدت زیاد عمر خود را در میگساری سپری کرده است."
ارزش و موقعیت تره کی در میان بادارانش نیز مانند ارزش و موقعیت هر مزدور دیگری بسیار پائین و شرم آور بوده بحدی که مسئولین کی جی بی از وی بعنوان مادر کیک ها یاد میکرده اند. واسیلی متروخین نویسنده کتاب "کی جی بی در افغانستان" در ادامه بحث پرواز تره کی از مسکو به کابل چنین نوشته است : " وقتی تره کی به قدرت رسید، اعضای اقامتگاه کی جی بی او را به شوخی بهجای «نورمحمد ترهکی» «نیکولای میخاییلوویچ تره کانوف» نام گذاشتند. (ترهکان در زبان روسی مادر کیکان را گویند.)". بدا به حال آنانی که آزادگی و عزت خود و مردم خود را به پای بیگانگان میریزند و از آن همه وطنفروشی و مزدور صفتی خود هیچ افتخار و موقعیتی بجز از القاب توهین آمیزی چون مادر کیک ها نیز بدست نمی آورند.
تره کی و پیروانش با کودتای هفتم ثور سال 1357 قتل و غارت و شکنجه مردم افغانستان را آغاز کردند . در این رابطه در صفحه 8 و 10 کتاب تحولات سیاسی جهاد افغانستان تالیف داکتر نصری حق شناس چنین آمده است: " تره کی و پیروانش در نهایت وحشت و بربریت مردم اصیل و آزاده افغانستان را تحت فشار و شکنجه قرار دادند و جلادان ماشه بدست آن ، روز و شب از خانه ها، از خیابان ها، از مغازه ها، از مکاتب، از فاکولته ها و از ادارات مردم را جمع میکردند و ایشان را بدون کوچکترین حجت و برهانی به سلاخ خانه های پلچرخی ، صدارت و وزارت داخله می بردند و از تعذیب و شکنجه و کشتار های دسته جمعی آنان بر کیف و بدمستی خود می افزودند … به هریک از اعضای بیروی سیاسی کمیته مرکزی و کابینه دوصد هزار افغانی ( که در آن زمان پول هنگفتی بود) از خزینه دولت داده شد تا خانه های خود را با قالی های رنگارنگ و پرده های مد روز رنگین کنند. به خود و خانم ها دریشی و لباس تهیه نمایند تا در بزم های شبانه از درخشش خاصی برخوردار باشند. و به افرادی که در ردیف های پائین قرار داشتند دستور و اجازه دادند تا بر خانه های مردم هجوم برند و آنچه از پدران شان نزد مردم افغانستان میراث مانده بود، باز ستانند. به این ترتیب کمونست ها بر خانه های مردم هجوم بردند و هر چه از زیورات و اشیاء قیمتی و نقد و جنس که بدست شان افتاد همه را به یغما بردند. کتابخانه سلطتنی و موزیم گران ارج کابل را تاراج کردند و چه بسا که قالین های ادارات را هم دزدیدند و هر آنکه اندک مقاومتی نشان داد و یا حرفی بر زبان آورد فوراً دست هایش را بستند و با خود بردند. چنان بردنی که دیگر بر نگشتند.".
بیائید تا خلاصه ی از آنچه را که در وبلاگ خزاندیده بقلم مرسل حمید انوری به نقل از نوشته های واسیلی متروخین در مورد تره کی و یارانش بدست نشر سپرده شده است با هم مطالعه نمائیم.
"نور محمد تره کی به تاریخ 30 اپریل 1978 کیش شخصیت را به اوج رسانیده وخود را بنام (رهبر بزرگ انقلاب ثور )نامیده … و امین , تره کی را با لینن مقایسه میکند . طی یک ملاقات با فرستادگان (کی-جی-بی) که در راس آن رئیس FCD ولادیمیر کریچکوف (Vladimir Kryuchkov), [قرارداشت] تره کی بخود جرئت داده و انقلاب ثور را با (انقلاب اکتبر روسیه ) مقایسه کرد. این مقایسه کردن (کریچکوف) را حیران ساخت و به منزله مقایسه کردن نوکر با بادار بود. ….( رهبر بزرگ انقلاب ثور) نظر به برداشت احمقانه خود از اوضاع ، کارآیی خوبی درحل مشکلاتیکه در پیاده کردن کمونیزم در یک کشور اسلامی وجود داشت ، ازخود نشان داده نتوانست … (کی-جی-بی ) را متحیر ساخته بود که نطق های رادیویی خود را با (بسم الله الرحمن الرحیم ) آغاز میکرد. وی با این حرکت خود به رسم و رواج مردم تمسخر زده و …(320000) ملا ها را که دارای رسم و رواج های قبیلوی بودند ، (سدی در برابر حرکت پیشرونده کشور ) قلمداد میکرد تعداد بیشماری از رهبران مذهبی… که در مخالفت با این پاک کاری قرار گرفته بودند ، یا شکنجه شدند ویا هم گلوله باران و یا هم زنده بگور شدند ….. تره کی فرمان صادر کرد که اعضای اخوان المسلمین و … را در هر کجا ایکه یابند ، باید نابود نمایند . … مقاومت افغانها بزودی شکل جهاد و دفاع از اسلام را بخود گرفت و نیروی اسلام را (کی-جی-بی ) بخوبی درک نکرد . … نمایندگی (کی-جی-بی ) در کابل در ماه جولای گزارش داد که تنها وتنها رهبریت (CPSU) قادر خواهند بود تا در درون رهبریت اپرچونیست و کله شخ (خلق ) نفوذ کرده و آنانرا مجبور سازد تا روش شانرا در قبال گروپ (پرچم ) تغییر دهند . اما اپرچونیست های کله شخ وبی بندوبار به این خواهشات ماسکو اهمیتی قایل نشدند . … درس اساسی ایکه تره کی مدعی بود از جریانات بعد از انقلاب بلشویک فراه گرفته است ، ترور سرخ بود. درسی که روسها فکر میشد به فراموشی سپرده اند ، اما وی آن درس را در عمل پیاده کرد. زمانیکه پوزانف از تره کی خواست دو نفر از پرچمی ها را که به مرگ محکوم شده بودند، از مرگ نجات دهد ، تره کی به جواب گفت : (( لینن به ما آموخته است که در مقابل دشمنان انقلاب بی رحم باشیم . ملیون ها انسان باید نابود میشدند تا پیروزی انقلاب اکتبر تضمین می گردید. )) " … کی-جی-بی با نور محمد تره کی تقریبا سی (30) سال رابطه داشت و از سال 1951 به حیث یک ژورنالیست مارکسیست و یک نویسنده جوان 34 ساله در خدمت روسها قرار گرفت وبعد ها بصورت غیر مترقبه بنام شفر (نور ) معروف شد. در سال 1965 تره کی به صفت سکرتر اول حزب جدیدالتاسیس (PDPA) که در آن زمان یک حرکت مخفی بود، انتخاب گردید و بعد به ماسکو دعوت شد و در آنجا او مقامات مسوول شعبه بین المللی (CPSU) و دیگر مقامات رهبری شوروی را متقاعد ساخت که رهبری شوروی را از هر نگاه پذیرفته اند و آماده خدمت میباشند . او را مطابق به پالیسی های معموله در شوروی ، چون رهبر حزب بود ، در ظاهر از لست جاسوسان یبرون کردند اما مانند همه رهبران احزاب دیگر، در خفا با کی-جی-بی ارتباط مستحکم داشت و تمام اطلاعات سری افغانستان را به صورت منظم به آنها میرساند. وی همچنین اطلاعات در مورد جاسوسان زیرک را به مقامات روسی داده روسها را در اقدامات شان به مقابل سفارت خانه های امریکا و چین در افغانستان یاری میرساند. برعلاوه کمک های مخفی وافر به حزب دیموکراتیک خلق افغانستان ، به تره کی بصورت فوق العاده معاش و جیره غذا داده میشد. " مطلب فوق تحت عنوان "جهان به راه ما مییرفت (کی جی بی) و نبرد تسخیر جهان سوم " در وبلاگ خزاندیده منتشر گردیده است.
همانطوریکه سران حزب خلق بکشتار مردم بیگناه افغانستان ادامه میدادند در نهایت بجان همدیگر افتاده و مناسبات تره کی با شاگرد خوشگل و و فادار او بخرابی کشیده شد، تا جائیکه تره کی با موافقه کرملین تصمیم به قتل امین گرفت اما در هنگام فیرکردن ، گلوله های طرفداران تره کی به امین اصابت نکرد و امین موفق گردید که از قصر ریاست جمهوری فرار نماید. بعد از این حادثه امین بزدوی به عکس العمل پرداخته و به جانداد قوماندان گارد در ارگ هدایت داد تا تکلیف تره کی را بزودی مشخص نماید.
جانداد قوماندان گارد ، محل اقامت تره کی را محاصره میکند وهمراه با تورن عبدالروف ، محمد یعقوب لوی درستیز ، روزی معاون سیاسی گارد و اقبال که مسئولیت اطلاعات گارد را بعهده دارد تره کی و خانمش را به کوتی باغچه انتقال میدهند و بعد از مدتی خانم او را از وی جدا ساخته و او را بر روی بستر خدمه خوابانده و با بالش خفه مینمایند و در همان شب وی را در قول آب چکان مدفون میسازند. نوربی بی همسر تره کی در حدود سه ماه بعد در زندان پلچرخی یعنی بتاریخ 9 اکتوبر همان سال از مرگ شوهرش نورمحمد تره کی مطلع گردیده بودو با تعجب پرسیده بود که چرا شوروی ها شوهرم را نجات ندادند زیرا هم سفیر و هم جنرالان وعده کرده بودند اما هیچ کس برایش پاسخی نمیدهد ( اردو و سیاست، 205). درجریان تغیرات در کابینه و قتل تره کی که بر اساس فیصله امین و شرکایش صورت گرفته بود ، سروری ، وطنجار، گلاب زوی و شیرجان مزدوریار که به تره کی وفادار بودند از وظایف شان سبکدوش گردیده و سه نفر اولی به سفارت شوروی پناهنده میشوند. سه نفر موصوف که به سفارت شوروی پناهنده گردیده بودند از ترس امین ذریعه تابوت ها از سفارت شوروی خارج ساخته شده و مستقیماً با موتر حامل تابوت ها در میدان هوائی داخل طیاره گردیده و از طریق صوفیه به مسکو پرواز داده میشوند. این است پایان قدرت جاسوسان بیگانه که یا به طرز فجیعی با بالش خفه میشود و یا اینکه از سرزمین خود به کمک سازمان های جاسوسی اجانب در داخل تابوت ها و بنام مرده ها فرار مینمایند.
حفیظ الله امین ( تروریست جنایتکار و جاسوس چند جانبه)
حفیظ الله امین فرزند حبیب الله متولد قریه قاضی خیل پغمان است . او در سال 1965 بعضویت حزب خلق در آمد و در مدت کوتاهی مسئولیت شاخه نظامی حزب را به کمک آموزگارش یعنی تره کی بدست گرفت و بر اساس همین موقف بود که به گفته بعضی ها طرح کودتای ثور را ریخت و داود خان را سرنگون گردانید. اما عده زیادی از مردم طرح و اجرای این کودتا را از جانب روسها دانسته و نمیتوانند باور نمایند که چند نفر خورد ظابط احساساتی و معلم بی تجربه توان آنرا داشته بوده باشند تا نظام جمهوری سردار محمد داود خان را سرنگون نمایند.
امین بعد از قتل رهبر کبیرش با شعار مصئونیت قانونیت و عدالت بعنوان فرد شماره یک حزب امور کشور را بدست گرفت و تمام جنایات گذشته خود و اعضای دیگر احزاب خلق و پرچم را به گردن تره کی انداخت. آنتونی هی من ،در صفحه 221 کتاب "افغانستان در زیر سلطه شوروی" مینویسد که حفیظ الله امین بعد از کشتن تره کی در اولین بیانیه خود گفت : " کسانی که عظمت خود را در فشار آوردن به مردم می دیدند از بین برده شدند" . بعد از کشتن تره کی سه نفر از وزرای وفادار وی به سفارت شوروی فرار نمودند. در بخش بیستم سلسله نوشته های کی جی بی در افغانستان که در سایت ماندگار به نشر رسیده است گفته شده که "هر سه وزیری ( سروری ، گلاب زی ، وطنجار ) که به سفارت شوروی پناه برده بودند، امین را یک جاسوس امریکا، شخص مفتن، تروریست، ماجراجو و غارتگر میخواندند. "
امین طرفداران تره کی را بر طرف و سازمان اگسا را به کام تغیر نام داد و لست دوازه هزار نفری شهدای را که ظالمانه یکجا با تره کی و همدستانش بقتل رسانیده بود به دیوار های وزارت داخله و لایت کابل آویزان نمود و اعلان کرد که اسامی مذکور بدستور تره کی به قتل رسیده اند. فریاد مردم افغانستان از دیدن لست اقارب کشته شده شان به ملکوت اعلی رسید. امین در دوران قدرت خود، طاهر بدخشی و نور احمد اعتمادی را نیز بقتل رسانید.
حسن شرق در صفحه 170 کتاب کرباس پوشان برهنه پا در مورد بقدرت رسیدن حفیظ الله امین چنین مینویسد : " به سنبله 1358 (1979) حفیظ الله امین آوانی بر اریکه قدرت تکیه میدهد که پیرامونش آگنده بخون هزاران هزار نفر از قتل عام مردم هرات و از بین بردن اهالی و ویران نمودن ولایت کنر و ده ها نمونه دیگر آلوده بودند و بوی خون تازه ریخته شده جوانان روشنفکر و شخصیت های ملی و مذهبی از شش جهت به مشام میرسد باز هم با چنین سابقه تلاش می ورزید تا گناه همه ستمگاری ، ترور و وحشت را متوجه نور محمد تره کی نموده و خود را از شرکت بجرم او کنار کشیده باشد." . شرق در ادامه مینویسد: " او و رهبر کبیر شان با تمام ستمکاری توده های رنج دیده مردم افغانستان را بوسیله آتش و خون در تحت یک رژیم زندان و زنجیر و ترور و و حشت – مظلوم و فقیر و دلشکسته نموده و اراده کرده بودند تا احساس مذهبی ، آزادی ، غرور ملی و سر فرازی و ترقی خواهی ملت افغانستان را بذلت و پستی و اسارت بدل نمایند تا بدینوسیله رسوم بیدینی و غیر ملی بودن را در ایشان مزج و آرزو و آمال باداران پشت پرده را بر آورده نمایند تا بقدرت بی بنیاد و ایدیولوژی بی مفهوم خویش رونق همیشگی بخشند"
امین به روسها اعتماد فراوانی داشت و حتی در قطار اعضای دیگر احزاب خلق و پرچم خود را از همه روسی تر میدانست طوریکه نبی عظیمی در کتاب "سیاست و اردو" در این باره چنین نوشته است: "وی خود را سوویتیست میخواند و به هرکس بافخر و افاده میگفت : رفیق من روسی تر از شما هستم !".
گفته میشود که امین با وجود ادعای روسی تر بودن خود از دیگران از زمان تحصیلات خود در پوهنتون کولمبیا کمک های غیر مستقیم سی آی ای را نیز دریافت میکرد و نقش یک جاسوس چند جانبه را بازی میکرد. سلیک هریسن روزنامه نگار امریکائی در کتاب حقایق پشت پرده در مورد امین چنین نگاشته است : " درمدت چهار سالی که حفیظ الله امین در پوهنتون کولمبیا در نیویورک مصروف تحصیل بود ،در سال 1963 بحیث رئیس اتحادیه محصلین افغانی در امریکا تعیین گردید، در زمان این عهده وی روزنامه رامپارتس نوشت که اتحادیه محصلین افغانی در امریکا بکمک پولی غیر مستقیم سی آی ای تمویل میگردد. رامپارتس نوشت که اتحادیه محصلین افغانی از انجمن دوستان امریکائی که از طرف سی آی ای تمویل میگردد از سال 1961 به بعد پول میگیرد. امین بعد از مراجعت به افغانستان در سل 1965 برابر به 1344 هجری شمسی در زمان صدارت مرحوم میوندوال بحیث مدیر دارالمعلمین کابل که از پوهنتون کولمبیا کمک های مالی قابل ملاحظه دریافت میکرد مقرر میشود". (تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان صفحه 193) . لوئی دوپری افغانستان شناس امریکائی در همین رابطه چنین میگوید: " کمک های پوهنتون کولمبیا برای عده از عمال سی آی ای بحیث پوشش استعمال میگردید". دوپری در ادامه میگوید که امین جواسیس امریکا را بخوبی میشناخت و می افزاید : " امین این پول را میگرفت و با استفاده از آن با استعداد ترین معلمین را به حزب کمونست جذب میکرد" (تاسیس و تخریب اولین جمهوری افغانستان صفحه 93 ) .
روسها که بعد از قتل تره کی بدست امین سخت خشمگین گردیده بودند پلان قتل امین را تحت نظر مارشال سکولوف آماده ساخته بودند . گفته میشود که روسها بخاطر تطبیق موفقانه تر پلان خود به امین مشوره داده بودند تا قصر تاج بیگ را بعنوان محل کار و رهایش خود انتخاب نماید. که او هم بر اساس اعتمادی که به آنها داشته آن را پذیرفته بود. امین بعد از جا بجائی در این قصر دعوت مجللی را به افتخار بازگشت دستگیر پنجشیری که بوسیله روسها به کابل آورده شده بود تا پست قبلی وی برایش داده شود ترتیب داد و همه اعضای کمیته مرکزی را نیز دعوت نمود تا در ضمن این دعوت قصر مجلل خویش را نیز برای ایشان به نمایش بگذارد. در صفحه 219 کتاب سیاست و اردو تالیف نبی عظیمی در مورد پلان قتل امین چنین آمده است: " پلان قتل امین که بوسیله جنرال پاپوتین و تابییف سفیر شوروی تحت نظر مارشال سکولوف معاون اول وزارت دفاع شوروی طراحی گردیده بود در همین قصر عملی گردید. روسها بر اساس این طرح در ابتدا او را با سوپ مسموم نموده و به تعقیب آن با یک یورش برق آسا وی را به قتل رسانیدند". این یورش چنان بسرعت انجام پذیرفت که گارد دوهزار نفری امین با وجود در اختیار داشتن تانک ها و تجهیزات کافی در اطراف و داخل قصر هیچ حرکتی را انجام داده نتوانستند. بگفته نبی عظیمی در عقب روسهای که وارد قصر شدنه بودند بعضی از وزرای معزول زمان تره کی مانند گلاب زوی ، وطنجار و وکیل قرار داشتند و آنها میخواستند تا به چشم سر مشاهده نمایند که امین مرده است یا زنده ؟.
جنرال کالودین آمر استخبارات کاجی بی گفته است که حین ملاقات با اندروپوف رئیس کی جی بی به گزارش تلفونی ایوانوف نماینده کی جی بی از کابل متوجه گردیده که از اقدام نظامی علیه امین گزارش میداده است. اوگفته است که اندروپوف احساساتی بود و به ایوانوف چنین گفت: " به کارمل بگو بیانیه بدهد . کارمل باید بداند که مردم منتظر تشریح حوادث اند. فوراً متنی را تهیه کنید و آنچه را که گذشته است تشریح کنید" (لعلستانی ، جنگ قدرت ، 1384) . این است نتیجه و انتهای مزدوری و غلامی برای بیگانگان که یکی از دو نوکر خود را می کشند و برای دومی هدایت میدهند که اوضاع را چگونه تشریح نماید. با نابودی امین و پایان حکومت صد روزه اش روسها ببرک را که از آن بعنوان یابوی لجام گسیخته یاد میکردند در افغانستان به قدرت رسانیدند.
ببرک کارمل ( یابوی معتاد و لجام گسیخته ، یاوه سرای بی نظیر)
طوریکه که گفته میشود ببرک کارمل متولد سال 1308 قریه آب کمری کابل میباشد اما از اصل و نسب او معلومات درستی در دست نیست چون عده او را کاکر و عده هم او را کشمیری الاصل گفته اند. ببرک از آغاز جوانی بخاطر عقاید کمونستی با مخالفت پدر و فامیل روبرو شد ( اردو و سیاست ، صفحه 321) . در مورد اخلاق و عادات ببرک ، داکتر شیرشاه یوسفزی در صفحه 46 کتاب " تاریخ مسخ نمیشود" چنین مینویسد: " کارمل در جوانی شخص عیاش و بی بند و بار بود ، او در سر آغاز جوانی پیرو اندیشه الحادی کمونزم شد و به نسبت بی بند باری های اخلاقی و انتخاب اندیشه کفری از طرف حسین خان پدرش عاق شد". حسین خان پدر ببرک از او بعنوان شخصی لجوج ، لچک و بی بند و بار یاد نموده است.
ببرک با وجود متاهل بودن ، با اناهیتا راتب زاد همسر یکی از دوستانش روابط عاشقانه داشت که در این زمینه در مطبوعات تبصره های فراوانی به نشر رسیده است. اناهیتا راتب زاد د دختر یکی از نوکران شاه محمود خان است. جورج آرنی در صفحه 57 کتاب "افغانستان گذرگاه کشور گشایان" در این رابطه چنین مینویسد: " از پشتیبانان خون گرم ببرک یک محصل دیگر دانشکده طب بنام اناهیتا راتب زاد بود . اناهیتا که یکجا با مادرش در خانه شاه محمود خان کار میکرد بحیث پاداش تداوی زلمی پسرش توسط کرام الدین به او داده شد و تا زمان بقدرت رسیدن کارمل مقامات بلندی را در اختیار داشتند . او پس از پیدا کردن آشنائی با ببرک با او تار عشقی دوانید."
ببرک حدود سی سال قبل از کودتای هفتم ثور 1357 یعنی در سال 1950 میلادی به استخدام کی جی بی در آمده بود و بر اساس نوشته های واسیلی متروخین در کتاب "کی جی بی در افغانستان" نام مستعار ببرک در کی جی بی "مارید" بوده است.
ببرک در سال 1346 حزب پرچم را تاسیس کرد و در راه توسعه و پخش اندیشه های مارکسیزم لینینزم تلاش های فراوانی انجام داد تا اینکه در کودتای هفتم ثور 1357 بعد ا زتره کی بعنوان فرد قدرتمندی مطرح گردید اما دیری نگذشت که به اساس اختلافات ذات البینی در حزب تحت نام سفیر بخارج از کشور تبعید و از آنجا هم از وظیفه اش سبکدوش گردیده و به مسکو رفت تا اینکه درسال 1358 بعنوان شاه شجاعی دیگر توسط روسها بقدرت رسانیده شد و تا سال 1365 که روسها نجیب را بعوض او بر گزیدند در این مقام تشریفاتی قرار داشت.
ببرک بیانیه را که بدستور اندروپوف برایش تهیه کرده بودند حوالی ساعت 9 شب ششم جدی 1358 از طریق رادیو تاشکند که مطابق به فریکونسی های رادیو افغانستان برنامه پخش میکرد قرائت نمود. بعداً در نیمه های شب ششم جدی با اناهیتا و نوراحمد نور وارد کابل گردیده و حکومت جدید خویش را تشکیل دادند. ببرک و همکاران او در آن زمان به دستور مسکو به پخش دو اعلامیه مبادرت ورزیدند که اعلامیه اولی حاکی از محاکمه و اعدام امین به خاطر جنایات بیشمارش بوسیله محکمه انقلابی و اعلامیه دومی حاکی از مطالبه کمک های اقتصادی، سیاسی و نظامی از اتحاد شوروی بود در حالیکه کارمل و همکاران خلقی و پرچمی او بوسیله تانک ها و طیارات روسی به افغانستان آورده شده بودند و حتی متن اعلامیه های شان نیز بدستور اندروپوف تهیه و تسوید گردیده بود.
روسها بعد از قتل امین همه مناطق کلیدی و چهار راهی ها را در کنترول خود در آورده بودند. در شب تجاوز روسها بخش مخفی حزب پرچم ، لیسه امانی را بعنوان مرکز فرماندهی خود انتخاب نموده بودند و پرچمی ها در همه چهار راهی در پیشاپیش روسها به حرکت آمده بودند. در همین شب بود که جنرال رفیع با مارشال سکولوف قاتل امین یکی از اطاق های موزیم ملی را بعنوان قرار گاه موقت به اصطلاح وزارت دفاع انتخاب نموده بود ( اردو و سیاست صفحه 227 -231) .
مایوروف در صفحه 109 کتاب "در افغانستان چه میگذشت" در مورد نصب ببرک توسط کی جی بی به رهبری حزب خلق چنین مینویسد : " در دسامبر 1979 پس از دخول عساکر شوروی و بر کناری و قتل امین خلقی توسط اعضای ک گ ب ، اندروپوف با مشوره بیوروی سیاسی حزب کمونست اتحاد شوروی ببرک کارمل پرچمی و رفقای نزدیک او را به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان نصب کردند".
الکساندر لیاخفسکی همکار رئیس گروه عملیاتی شوروی و مشاور نجیب در صفحات 198 و 199 کتاب "توفان در افغانستان" در باره انتقال ببرک توسط کی جی بی بعد از کشته شدن امین به کابل چنین مینویسد: "ببرک کارمل در آن زمان هنوز در بگرام بود در محل اسقرار هنگ ( غند) کماندوئی چتر باز (به فرماندهی سیرد یوکف ) تحت محافظت تکاوران اداره نهم کی جی بی بود . شامگاه 27 دسامبر اندروپف با کارمل تماس گرفت . از سوی خود و شخص لیونید برژنف به او بمناسب پیروزی مرحله دوم انقلاب و انتخاب او به سمت رئیس شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان شاد باش گفت…کارمل با کاروان خود روهای رزمی با پوشش سه تانک از بگرام به سوی کابل به راه افتاد . در یکی از خود رو ها رهبر جدید دولت افغانستان زیر حفاظت یازده تن از تکاوران ک گ ب از یگانهای (آلفا) به فرماندهی سیرگین نشسته بود…..یک هفته دیگر در یک ویلای دولتی در حومه کابل بسر برد . در تمام این مدت ماموران ک گ ب او را محافظت میکردند. " (تاریخ مسخ نمیشود ، 65-66).
دولت جدید کارمل در باره دولت قبلی گفت: " امین و طرفداران او که یک مشت ربا خوار و آدم کش بودند از بین رفتند. حتی کارمل مدعی شد که علت مداخله نظامی شوروی در موقع کرسمس این بود که از نقشه امین که قصد داشت نصف مردم افغان را بقتل برساند جلوگیری بعمل آید" (افغانستان در زیر سلطه شوروی ، 250).
ببرک در جهت تبرئه خود و افشا نمودن چهره امین در مجلسی گفته بود" رهبری جمهوری دموکراتیک افغانستان سند های غیر قابل انکار و از جمله یاد داشت های شخصی حفیظ الله امین را در دست دارد مبنی بر اینکه این عاملان امپریالیزم و سیا حاضر بودند بخاطر تحقق اندیشه های امپریالیست ها نصف مردم افغانستان را نابود کنند…..اگر دسیسه های امین و دار ودسته اش به موقع افشا و خنثی نشده بود، افغانستان به همان سرنوشت غم انگیزی دچار میشد که [در]شیلی پس از بقدرت رسیدن فاشیست ها و یا کمبوج وقتی که گروه جنایتکار پل پوت حکومت را غصب کرده بودند اتفاق افتاد."( تحولات سیاسی جهاد افغانستان،51)
ببرک که به خاطر اینکه در میان مردم افغانستان اعتباری را کسب نماید به باز نمودن دروازه های زندان پلچرخی اقدام نمود تا با این عمل مکارانه ، خود را برائت داده و همه جنایات گذشته را بگردن همفکران انقلابی خود بیاندازد اما این حقه او کار ساز نشد چون به گفته حق شناس مردم افغانستان از ماهیت پلید او و همکاران او بدرستی آگهی حاصل کرده بودند. او درین زمینه مینویسد: " این مکار حقه باز دیگر نتوانست با جلوه های طاوسی و قبای توحیدی چهره کثیف و اندیشه الحادی خود را بگونه دیگر وانماید و مردم را چنانکه سالها فریفته بود باز هم بفریبد" ( تحولات سیاسی جهاد افغانستان ، 253) .
ببرک کارمل گفته بود که وظیفه ما این است که اساس مادی سوسیالیزم در کشور بوجود بیاید و باور داشت که دوستی با شوروی وظیفه هر افغان است ( اردو و سیاست صفحات 299 و321).
ببرک با وجود تلاش های مداوم خود در خوش خدمتی به روسها نتوانست کوچکترین آزادی عملی را از باداران کمونست خود بدست بیاورد. بگونه مثال او به حدی در جهت تحقق اهداف شوروی در زمینه جذب قبایل پاکستان تلاش نمود که حتی دختر خود را نیز در راه تحقق اهداف روسها به یکی از سران قبایل سودا کرد. دوکتور شیر شاه یوسفزی در صفحه 194 کتاب "تاریخ مسخ نمیشود" در این زمینه چنین مینویسد: "ببرک کارمل از خوش خدمتی ، دختر خود اناهیتا را فدای اهداف شوروی ساخت و به صفدر قبایلی داد تا به شوروی ها ثابت بسازد که کارمل بخاطر اجرای وظیفهء که از جانب شوروی به وی داده [شده]است حاضر است تا سرحد خویشاوندی به پیش برود".
اما این همه خوش خدمتی ها نتوانست که برایش حتی زمینه آزادی یک ملاقات را هم با دوستان دیرینه اش فراهم بسازد. وقتی ببرک، آصف آهنگ را جهت ملاقات به حضور خود میخواهد و آصف آهنگ میخواهد با عصای که در دست دارد وارد دفتر ببرک بشود، سرباز روس برا ی آصف آهنگ اجازه نمیدهد که با عصا وارد دفتر بشود که در نتیجه صدای مقابله آصف آهنگ با سرباز روسی بلند میشود. در این وقت ببرک از دفتر خود بیرون می آید و از سر باز روسی میخواهد تا به آهنگ اجازه دهد که به علت تکلیف پا با عصا وارد دفتر او شود اما سرباز روسی بی اعتنا به حرفهای کارمل عصای آصف آهنگ را بزور از او میگیرد و آهنگ لنگ لنگان وارد دفتر کارمل میشود. در این وقت کارمل به آصف آهنگ میگوید که به علت دوستی زیاد سربازان شوروی حتی اوامر مرا نیز نا دیده میگیرند و آهنگ که قدرت حکمرانی و صلاحیت پیش خدمت و سرباز روس را دیده است حرف های کارمل را با تائید خاتمه میدهد. ( کرباس پوش های برهنه پا ، 239 ).
در ملاقات دیگری که ضیاء مجید نیز با کارمل داشته پاسبان روسی با نشان دادن ساعت بند دست خود مدت ملاقات ایشان را ختم شده اعلان مینماید و با وجود تقاضای کارمل برای ادامه ملاقات و در عین حالیکه کس دیگری هم در سالون منتظر ملاقات کارمل نبوده اجازه ملاقات اضافی برای وی داده نمیشود. ضیاء مجید در طی صحبتی که با حسن شرق داشته در این رابطه به او چنین گفته است:: " کارمل صاحب مرا دوست داشت و میخواست بیشتر صحبت نماید زیرا در اطاق انتظار او منتظری نبود اما سلطان بیچاره دست و پا و زبان بسته تسلیم شده حتی حق صحبت با دوستان شخصی خود را نداشتند" ( کرباس پوشان برهنه پا ، 239) . اما با این همه اطاعت مطلق و بی صلاحیتی کامل از هیچ عزتی هم در میان روسها برخوردار نبوده و همه جنرالهای روسی از او با تمسخر و توهین و اهانت یاد نموده اند.
مایوروف در مورد ببرک میگوید : " کارمل در یک شبانه روز بیش از 40 دانه سگرت میکشید و در ده دقیقه صحبت سه پیک شراب میخورد ، بار ها مقامات شوروی به وی پیشنهاد کردند که در اوقات رسمی کم بنوشد مگر وی کماکان ادامه میداد. " (تاریخ مسخ نمی شود ، 105 ).
گروموف در بخش گزارش سری به کمیته مرکزی در صفحه 156 کتاب ارتش سرخ در افغانستان نگرانی نجیب نسبت به لجام گسیختگی کارمل را چنین بیان مینماید: "رفیق نجیب بیمناک است که لجام گسیختگی کارمل که با بیماری و افراط در نوشیدن مشروبات الکلی عمیق تر میگردد ممکن است او را وادار به اقدامات غیر قابل پیش بینی گرداند".
گرومیکو طی صحبتی با گورباچف در مورد ببرک چنین میگوید: " میتوان زیر هر سندی که نجیب پیشنهاد کند امضا کرد مگر لازم نیست کارمل را ناگهان دور بیاندازیم. هر چه باشد او یک سمبل است. باید نمایندگان ما در کابل با او به گفتگو به پردازند. لازم است در پی آن باشیم که او برای سیاهی لشکر باقی بماند. کنار زدن او بهترین راه حل نخواهد بود." (ارتش سرخ در افغانستان، 158). بدا به حال نوکرانی که از آن ها بعنوان سیاهی لشکر استفاده میشود و بدا به حال کسانی که از فرط بیخبری و جنون، وقت گرانمایه خود را بخاطر دفاع و تبرئه ی چنین مزدورانی به هدر میدهند و خود را در میان مردم خود منزوی میسازند.
گروموف در صفحه 152 کتاب "ارتش سرخ در افغانستان" تحت عنوان ببرک یاوه سرای بی نظیر به تائید گفته های ژنرال وارینیکف در مورد بی کفایتی و بی شخصیتی ببرک پرداخته و نظرات خود را در مورد ببرک کارمل چنین بیان نموده است: " واقعیت امر هم همین گونه بود . کارمل نه مورد اعتماد همکاران خود بود نه مورد اعتماد مردم و نه مورد اعتماد مستشاران ما. او یاوه سرای بی مانند و فراکسیون باز بی همتای بود که استادانه میتوانست در لابلای گفتار های انقلابی پنهان گردد. این استعداد به او کمک میکرد تا در پیرامون خود هاله از یک رهبر بیافریند. هر باری پس از ارتکاب یک اشتباه دیگر او همگان را متقاعد میگردانید که :" رفقا، دیگر همه چیز بمن روشن شد. دیگر اشتباه نخواهم کرد!". او عملاً به خاطر مردم مبارزه نمیکرد – این دیگر کاملا روشن بود…….متاسفانه که بسیاری ناشیانه امید های خود را به او بسته بودند و به دنبال او می رفتند….. فروپاشی شخصیت کارمل با تمایل آشکار وی به مشروبات الکلی بیش از پیش تشدید می یافت…..در بهار 1986 در کابل به این نتیجه رسیدند که ببرک بایست جای خود را به یک سیاستمدار پر انرژی بدهد و برای جانشینی وی سردمدار خدمات اطلاعات دولتی افغانستان نجیب الله را پیشنهاد کردند. در مسکو با این پیشنهاد موافقت کردند و نجیب الله را در ماه مه 1986 به سمت دبیرکل حزب دمو
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور