آرشیف

2014-12-29

afrotan

بزرگترین پارادُکس در تحلیل روشنفکران معاصر!

وقتی دین افیون ملتها است !

 

نقش انسان آفیون زده درپروژه ملت سازیی و جامعه مدنی معاصر !؟

 

آنچه را که درادامه ء این نوشته مرور خواهید کرد :
* «مبناهای فلسفی و اکادمیک انسان و جامعه در دین » 
* بزرگترین پارادُکس در تحلیل روشنفکران معاصر!

قسمت چهارم :

_____________________________________________________________

 

سؤمین بخش نوشته ام را با اشاره و یاد آوری از باورهای ماتریالیستها و مارکسیستها که مقولات ماترياليسم تاريخي نظيرهستي اجتماعي و شعوراجتماعي، پايه وروبنا صورت بندي اجتماعي اقتصادي، شيوه توليد، نيروهاي مولده، طبقه اجتماعي، مبارزه طبقاتي، را عوامل اصلی تکامل تاریخ محسوب میکنند ، خاتمه بخشیده و روی همین منظور به نوشتار تاریخی و معروف آقای امیر نیک آئین یکی از بزرگترین نویسنده گان حزب تودهء ایران که « ماتریالیسم دیالکتیک» را برشته تحریر در آورده است و از قول لنين نوشته بود : «انسان وحشي، انساني که فقط با غرائز خود سر و کار دارد هنوز از طبيعت متمايز نيست. انسان با شعور خود را از طبيعت متمايز مي گرداند، از آن جدا مي شود .» اشاره نموده بودم .اکنون بحثم را از همان جا آغاز میکنم .
بدون هرگونه تردید اگر ما رابطه ء دیالکتیکی انسان با هستی و کائینات را مشخص نه سازیم و در قلمرو چنین شناسائی که هویت انسان نامیده میشود ، توقعات و آرزو های مان از « انسان » را به مثابه یکی از بزرگترین و اعجاز آمیز ترین « آیاتی » از هستی و کائینات درتمامی مسیر تاریخ بصورت علمی انعکاس ندهیم سخن گفتن از طرح جامع برای رهبری و هدایت وی کاملأ بی معنی خواهد بود که تصویر وجودی انسان ، تعریف فلسفی و همچنین عینیت او در تاریخ و جامعه ، همه اموری اند که قبل از صدور حکم و ایدئو لوژی و راه و هدایت و رستگاری تبیین می شوند و باید شوند . ما امروز بصورت واضیح می بینیم و علوم زیست شناسی نیز ثابت میکند که موجودات زنده به تدریج تنوع یافته ونوع آنها نیز تکثیر پیدا کرده است ، شگفت انگیز است که ماتریالیست ها و تمامی آنانی که برای شالوده های معیوب فلسفی خویش بویژه در حوزه تکامل انسان بر تیورئی زیست شناس معروف جهان (چارلز رابرت داروین Charles Robert Darwin۱۲ فبروری ۱۸۰۹ – ۱۹ آوریل ۱۸۸۲) استناد می کنند ، نخست آن تیوری علمی و فلسفی را در گام اول مسخ بنیادی کردند وسپس آن ها را به حیث پایه و اساس ماتریالیزم دیا لکتیک و تاریخی به جهان عرضه نمودند ، چنانچه تاریخ نشان میدهد برخی از نامدارترین داشمندان و مصلحان و فلاسفه جهان اسلام را به واکنش های فلسفی در برابر این نظریه مسخ شده ساختند . از سوی دیگر ماتریالیست ها از نظریه ی داروین برای انکار صانع جهان هستی استفاده کردند. آنها داستان خلقت آدم از تورات را در برابر تئوری ترانسفورمیسم قرار دادند و بجای آن که از تعارض میان آن دو سخن بگویند از سر مغالطه از بی اساس بودن دین و انکار وجود خدا دم زدند و همین امر موجب شد اولیای کلیسا بدون دقّت در تعبیرات نامتناسبی که از آن نظریه شده بود اصل تئوری «تکامل تدریجی» را گمراه کننده و کفرآمیز معرفی نمایند.چنانچه در فوق اشاره گردید رسوبات این مغالطه فلسفی تنها در حوزه کشور های غربی و اروپائی آن زمان باقی نماند بلکه به بسیار زودی آثار فلسفی تیوریی تکامل تدریجی Charles Robert Darwin داروین دامن نامدارترین فلاسفه جهان اسلام را گرفت وبرخی از تأثیر گذارترین فلاسفه جهان اسلام مانند فیلسوف و مصلح بزرگ علامه سید جمال الدین افغانی را با نوشتن رساله معروف اش « رد ی بر مادیون » در برابر آنچه که بصورت مسخ شده به مثابه پایه های فلسفی ماتریالیزم دیالکتیک عنوان شده بود به واکنش لازم در آن زمان واداشت . اما حقیقت چیزی دیگری بود و ثابت گردید که دانشمند بزرگ جهان اسلام علامه سید جمال الدین افغانی بر آنچه که تیوری های Charles Robert Darwin داروین از سوی ماتریالیست های آن زمان بصورت مسخ شده ارائیه شده بود و به ساحه نفوذ افکار علامه سید جمال الدین افغانی نیز سرایت کرده بود آن اثر مهم اش « رد ی بر مادیون » را نگاشته بودند اما نباید از ضعف های اساسی تیوریی چارلس داروین که در اثر معروف علامه سید جمال الدین افغان یعنی « رد ی بر مادیون » نیز به آن اشاره گردیده است چشم پوشید و آنرا تیوریی دانیست که هویت و ماهیت اصلی « انسان » به حیث جانشین خدا وند در این عصر و در میان این نسل پرخاشگر تثبیت سازد . بلکه باید درراه کشف هویت پیچیده انسان به مثابه یک تیوریی دارای ضعف ها و نقاط مثبت علمی و فلسفی از آن استفاده بعمل آورد . چنانچه یکی از دانشمندان معروف مصری استاد عباس محمود عقّاد در کتاب معروف اش « قرآن و مکتب تکامل» نوشت : «چارلز داروین می گفت:از ایمان به وجود خداوند در این جهان بزرگ احساس لذّت و آرامش می کنم» همچنان این دانشمند اسلام اضافه میکند که : «داروین در نامه ای به پروفسور فرادیس نوشت : «اگر معنای الحاد این است که کسی خدا را انکار کند من حتّی در شدیدترین شرایط روحی درباره ی وجود خدا ذرّه ای دچار تردید نشده ام »». و در سال ۱۸۷۳ در نامه ای به یک دانشجوی ها لندی چنین نوشت:«به نظر من محال بودن تصوّر اینکه این جهان بزرگ و شگفت آور و نیروی درکی که این همه واقعیّت را فرا گرفته معلول تصادف باشد خود دلیل بزرگی برای اعتراف به وجود خداوند است». داروین نه تنها منکر خدا نبود بلکه بسیار ناخشنود بود از اینکه دیگران تصوّر کنند اوبه آثار مادّیون علاقه دارد به همین دلیل وقتی کارل مارکس خواست کتاب «سرمایه» ی خود را به داروین اهدا کند او با ارسال نامه ای که اکنون در موزه ی کتابخانه ی مارکس و انگلس در مسکو نگهداری می شود از قبول آن معذرت خواهی کرد وبقلم توانای خود چنین نوشت:«از نامه ی دوستانه ی شما متشکرم و با سپاسگزاری از لطف شما ترجیح می دهم که این کتاب را برای من نفرستید زیرا اهدای آن به من متضمن وانمود ساختن این مطلب خواهد بود که من به تمام مطالب شما که در سایر کتابها نوشته اید و از آنها بی خبرم موافقت دارم و….». تفاؤت بنیادی و اساسی ای که با تیوری های دانشمندان و انسان شناسان نامدارجهان با نگاه و بینیش توحیدیی هویت انسان وجو دارند این است که اکثر فلاسفه و زیست شناسان به شمول Charles Robert Darwin چارلس داروین ، مسأله هویت انسان را نیز همچون دیگرحلقه های از هستی و کائینات بحیث یک مجموعه ای محض فلسفی وشبه علمی مورد مطالعه قرارداده و شناخت هویت انسان را نیزبه اساس میتود منطق استنتاجی« قیاس » استخراج نموده اند ، در حالیکه مطالعات علمی و اکادمیک معاصر که از سوی زیست شناسان و دانشمندان علوم انسانی بعمل آمده است ، میرساند که هویت و ذات تمامی حجرات وسلول ها ی که کالبد انسان را به مثابه یک موجود بیولوژیکی تشکیل داده اند در ایجاد ماهیت جوهری انسان یا همانا « فطرت انسانی » که نقشه راه انسان بسوی ایفای نقش جانشینی خدا در زمین دانسته میشود بصورت جداگانه به مشاهده میرسد . این بدین معناست که تمامی عناصر و سلولها و حجراتی که در متون دینی و فلسفه خلقت انسان بر بنیاد یک بینیش ومکانیزم ویژه ای فلسفی ، خمیر مایه ای از « گِل بدبو » نامیده شده است که پس از غوطه ور شدن در " روح خدا " در اسکلیت مادی ، خاکی و لجن انسانی دمیده شد تا جانشینی خدا در طبیعت و کائینات را بیا فریند .
با صراحت ووضاحت باید گفت که وجود این روح خدا ازهمان نخستین آغازخلقت که درتمامی عناصر،حجرات وسلولهای کوچک بصورت توجیه شده درکالبد خاکی انسان دمیده و جابجا گردیده است سبب شده تا برای بشرِساکن در همه قلمرو ها ی تاریخ دربرابر تمامی آفات طبیعی وحوادث دردناک اجتماعی میان جوامع بشری مصؤنیت بخشیده وآنرا درمقابل همهء آفات،مظالم وکشتارها ی بیگناهان که مایه های فطری حیات بشردانسته میشوند بیمه ساخته است !
باتو جه به این اصل مهم فلسفی مسأله اصلی ی که وجود دارد این است که باید بدانیم انسان یعنی مقام هویت و منزلت او ، ذات ، فطرت ، غرائز ، احساسات ، گرائیشات ، پیچیده گی ها ی حیات وی ! وانسان خود مقوله عظیم و جهان پهناوری است که باید در آن به کاوش و تحقیق و تفکر پرداخت تا مذهب را فهمید که چگونه مذهب به عنوان برنامه زندگی و برخاسته از فطرت برای نجات و رستگاری انسان توسط انسان های وارسته و آزاده مگر از جنس « بشر » بر زمینیان نازل گشت ؟ رستگاری ای که در جامعه و روابط انسانی ، اخلاقی ،اقتصاد انسانی و برابری اجتماعی و حقوقی تحقق بخشد .این امر سبب شده تا در فرآیند تمامی مسیر تاریخ « انسان ها برادر همدیگر باشند » یعنی هیچگاه بنابر برهیچ علتی و اصولی دراین قلمرو و با این نگرش نباید حکم نابودیی « بشر » صادر گردد . زیرا برابریی عمومی « انسان ها » از آنجا ناشی میشود که از یک خمیر مایه مشترکی که روح خدا در تمامی سلول ها و حجرات و ذرات آن دمیده شده ، آفریده شده اند و برادر هستند ، لهذا هیچگونه برتری نژادی و ملی ، طبقاتی و اجتماعی میان انسانها وجود ندارد .

پارادُکسی در تحلیل روشنفکران معاصر! 
سخت شگفت انگیز وقابل تأمل است که بر بستروساحت چنین نگرش به انسان و هستی ، بزرگترین و نامدارترین فلاسفه یونان مانند ارسطو، افلاطون ، ودیگران در تضعیف جایگاه حقیقی انسان از ارائیه تیزس های شبه فلسفی دریغ نه ورزیدند.چنانچه از فلسفه سیاسی ارسطو (متولد سال ۳۲۲ق م ) میتوان بصورت فشرده برشمرد این است که « اصولأ بنابر تحلیل و تبیینی که از ماهیت انسان و رفتار وخصوصیات او عرضه میکند " تساوی " یا برابری انسانی را نفی و انکار میکند و معتقد است که « انسان ها مساوی خلق نه شده و برابر نیست » (۱) و این در موجودیت و طبیعت آفرینیش و حیات اجتماعی او محرز است . بر همین اساس بردگی و بندگی بخشی از افراد انسانی را طبیعی و منطقی میدانند . (۲) نباید تعجب کرد که برخی از نامدار ترین فعالان و زمامداران کشور های جهان سوم که عمدتأ پیروان مذاهب گوناگونی اند منجمله شبه روشنفکران این سرزمین ها در حوزه اندیشه و عمل برای بقای حاکمیت استبدادی خویش این قرئت از مذهب بویژه دین اسلام را به عنوان قرئت اصیل و ناب مورد استفاده قرار داده و تا هنـوز هـم از آن منـاسـبات جـاهلـی و ضد انسانـی به نـام «اسلام ناب و ولایت مداراسلامی !!» بهره میبرند. 
بزرگترین پارادُکسِ که در قضاوت ها و موضع گیری های اکثریتی از روشنفکران معاصر جهان به مشاهده میرسد این است که اینها نیز از همین قرئت ولایت مداری که بر فقه تاریخی و جامد ی استوار است سخن میگویند و درباره ساختار عمومی آن نیزمفرادات همین گفتمان معیوب وسنگواره ای رابه مثابه اصل مذهب شناسائی وتشخیص کرده اند .البته عده ای زیادی ازاین روشنفکران عزیزی که هرگونه سخن گفتن در باره مذهب را بیهوده می دانند و بنابر احکام فلسفی فلاسفه مادی معاصر بویژه کارل مارکس فیلسوف نامدار آلمانی متولد که در برابرحاکمیت کلیسای قرون ؤسطی مبارزات اصلاح طلب و نهضت رُنسانس در اروپا را یاری و همراهی میکرد و آن جمله معروف اش که « دین آفیون ملت هاست » سر مشق و توشه راه تمامی آزادی خواهان اروپا و حتی دنیا گردید . شگفت انگیز است که گروه زیادی از روشنفکران جوامع شرقی بویژه اسلامی « مذهب » را یک امر خصوصی در زندگی بشر مینامند و طرح جدائی « مذهب » از سیاست را به عنوان تنها گزینه و نسخه پیشرفت اجتماعی و ساختن یک جامعه مدرن عرضه میکنند ، اما جایی تعجب این است که پس از انهدام حاکمیت کلیسا و تا هنوز هم به این پرسش طبیعی فلاسفه ، جامعه شناسان و دانشمندان علم جامعه شناسی پاسخ ارائیه نه شده است که چگونه ممکن است آنچه را که به مثابه آفیون و مواد مخدر برای زندگی اجتماعی تشخیص و شناسائی گردد ، با توجه به این واقیعت مسلم جامعه شناسی که جامعه و ملت را احادی از مردم تشکیل میدارند …

ادامه دارد 
_________________________________________________________________________

(۱) : تاریخ فلسفه سیاسی ج ۱ ص ۱۳۳ دکتر بها الدین پاسارگاد 
(۲): تاریخ فلسفه سیاسی ص ۱۳۴