آرشیف

2020-10-25

دوکتور ص. سعیدي

برنامه هاى آى اس آى در حال اجرا!

امريکا بعد از ارتکاب جنايات سال 2001 عليه وى، تقريباً چيزى کم يک دهه سياست انتقام (رِوانچ) و رسيدن به اهداف خود از لولهء تفنگ، انفجار وبمبارد استفاده و پيشه کرد. در اخير حاکميت بوش جوان ( بوش پسر) متوجه شد که اين سياست در افغانستان کارايى لازم ندارد. امزیکا همچنان متوجه شد که پاکستان در احمق سازى امریکا و جامعۀ جهانی با ضربه زدن به افغانستان هرچه توانست جيب جنرالان خويش را پُر کرد. ترور و دهشت آفريد، تمويل کمک لوژيستکى و استخباراتى کرد و نيروهاى مليشه و سربازان غېر ملبس خود را براى نابودى افغانستان، در عرصه هاى مادى و معنوى به کار برد که اقرار خود رهبران نظامى و سياسى اين کشور در مورد اندکترين شک و ترديد را باقی نمى گذارد. پاکستان اين اعمال را حين جنگ سرد ظاهراً در تبانى با جهان و امريکا انجام داد و در پهلوى اهداف جامعۀ  جهانى به صورت متوازى اهداف افغان دشمن و افغانستان دشمن را به پيش برد. بعد ازينکه کمونيزم شکست داده شد و قربانى دست اول آن مردم مابود، ديگر جهان به ترور و دهشت در افغانستان علاقمند نبود. اما پاکستان به تمام اهداف و برنامه هاى هژمونى منطقوى نه رسيده بود و سرحدات خود را در داخل افغانستان نه ساخته بود. ادارات مستقل استخباراتى پاکستان در موارد جدا از حکومت ملکى در موارد بهتر ترور و دهشت را پرچون فروشى کردند و تجارت خود را کما کان گرم نگه داشتند. در موارد تجارت عمده فروشى که از دست شان خارج شده بود و مثلاً گاو شيرى را در ايبت آباد پاکستان در عمليات مستقيم امريکاء در هشت صد متری مکتب عالی نظامی پاکستان از دست دادند، که این حالت براى پاکستان بس سخت تمام شد.
امريکا عملاً در دهۀ اخير فهميد که سياست انتقام و روانچ  در افغانستان خطاء و سياست پاکستانى اش در افغانستان نیز ناکام است لذا به عدول از آن سياست انتقام جويى  خلاف خواست پاکستان رفت. براى افغانسنان اردو و قواى امنيتى افغان ساخت و سرمايه گزارى کرد که اين سخت موجب تشويش ومخالفت پاکستان و حتى ايران مواجه  شد. روسها و چينايى ها هم از این کار چندان  روى خوشى نداشتند ولى اين سياست هاى امريکا در پهلوى ساير دلايل خورد و بزرگ، عمدتاً به اساس بازى هاى دوگانۀ  پاکستان نیز در حال ناکام شدن است.
در موارد مشخص محسوس بود که ناتو و بقيه کشور هاى جهان در افغانستان برنامه و علاقمندى خاص نداشتند. برنامه هاى اين کشورها اکثر براى خوش ساختن امريکا محسوس ميشد و بود. حال که امريکاء تحت فشارداخلى و خارجى و مصارف طولانى مجبور به برآمدن از افغانستان شده است و جانب امريکايى به اساس اقرار خود شان  خسته از جنگ افغانستان است و حتى اظهار داشتند که ما بدون اجازۀ کس به افغانستان آمده بوديم و بدون اجازه بازگشته هم ميتوانيم. این اظهارات عملاً  پشت پاء زدن به تمام تعهدات، قرار دادها و ميثاقهاى طرفين و جهانى  بود که شايستۀ ابر قدرت چون امريکا نيست. اين حالت و اين روش سبب تأثيرات مستقيم و جانبى کُشنده براى امريکا و سبب ادامۀ تراژيدی ملت افغان و مردم مظلوم منطقه است وخواهد شد.
اين سياست و خروج تا سه ماه امريکا از افغانستان که اخیراً اقای ترامپ  اعلام داشت و لو در لفظ و برای انتخابات ریاست جمهوری باشد، بس مضر و راه بسیاری بطی طی شدۀ بیست سال ګذشته به صفر ضرب کردن میبرد. رها کردن افغانستان با به حرکت آوردن برف کوچ خطرناک در افغانستان و بدون تضمين عدم مداخلۀ  مليشه هاى پنجابى و ايرانى در افغانستان، سبب خواهد شد که ملت افغان در برابر شرارت و مداخلۀ  ديگران تنها گذاشته شده و ملت افغان در خط مقدم جبههء ضد ترور و پنجاب تنها و با قربانى بيشتر بماند و افراد متزلزل دیگر هم متزلزل شده و نهاد های موجود حاکمیت خاصتاً امنیتی از هم بپاشند.  اين حالت و این روش امریکا بنابر دلايل اخلاقى و در خلاف توافقات دوجانبه امريکا و افغانستان خواهد بود و است. کشورهاى ديگر جهان به شمول ناتو نيز از مسٶوليتهاى خويش با اعلامیه های مشابه دارند شانه خالى میکنند و اظهارات ضد و نقیض دارند.  
تمام شواهد نشان ميدهد که ملت افغان با قربانى بيشتر ازين آزمون بزرگ و با قرباتى بيشتر موفقانه بدر خواهد آمد وبر اهريمن ترور، دهشت و پنجاب پيروز خواهد شد.
ضرورت اشد و جدی است که اين حقايق و منطق سخن را  عام ساخت و ملت را هرچه بيشتر بيدار و از لحاظ فکرى بسيج نمود که در چه حالت قرار داریم و چه وجایب در پیش ماقرار دارند.
اگر امريکا از تعهدات خويش در برابر ملت افغان بنابر محاسبات غلط  پاکستانی و فریب خورده های آن عقب نشينى کند و سرنوشت ملت افغان را در عمل به پنجاب بسپارد، که تمام شواهد چنين نشان ميدهد، اين ملت مقاومت خواهد کرد و به پنجاب و شرارت جواب رد داد وبرای شان  نه خواهد ګفت.
با ادامۀ سیاسیت موجود روان در قطر نتایج بالاتر منفی برای افغانستان و امریکا خواهد داشت و این را زمان نیز ثابت خواهد کرد.
یکبار دیگر امريکا و جهان بايد بداند که با سرازير شدن اين برف کوچ که عمدتاً  خود عامل آن در نتيجۀ سياستهاى اخير امريکا درمورد  افغانستان، عملاً سياستهاى تسليمى افغانستان به پنجاب است.  مسلم که با چنین سیاست امريکا هم دارد در نزد مردم جهان و افغانستان  بى اعتبار شده  و در دوستى و اجراى تعهدات، در قبال افغانستان و منطقه شخصیت  و اعتبار لازم خود از دست خواهد داد. امريکا همانگونه که در عراق و سوريه سربازمحلى و پياده براى جنگ در زمين نداشت، و حتى کُردها را هم بنابر سياستهاى خطاء از دست داد و در آنجا ناکام شد، عين سناريو دارد در افغانستان براى امريکا تکرار ميشود، چیزیکه جناب خلیلزاد نیز از آن یاد آوردی میکند.
به اين ترتيب آنعدۀ  از افغانهايکه در مورد به امريکا در عالم اسباب به حيث قوت دنيوى ميديدند و روابط حسنه داشتند، دارند که از معتمد بودن امريکا با شک و ترديد نگاه کرده وبا امريکا اعتماد دوستى شان را از دست خواهند داد. اين تعداد کوچک هم از همکارى به امريکا در افغانستان و منطقه  دست خواهند برداشت و اين سبب طولانى شدن تراژيدى ملت افغان شده و به شکست مفتضح امريکا در منطقه خواهد انجاميد.
لذا تا دير نه شده مانع اجراى چنين سياست هاى خام و عاقبت نا اندیشۀ امريکا که ظاهراً از دوحه و قطر عملی میشود، شد که  در عمل همچنان نه ګذاشت تا مرجع مشروعیت  ملت افغان نیز دور زده شود.  بايد تا دیر نه شده، به افشاء گرى هاى وسيع دست زد.
 
قابل تذکر است که عدۀ از تاجران سياسى به نام شوراهاى مهاجران افغان در خارج از کشور، بخاطر رسيدن به لقمۀ  ازين لجنزار، معاملۀ خاینانه ودر مورد ملت ودرغیاب ملت  به فريب و دوکۀ  عدۀ  از افغانهاى صادق پرداخته و در تطبيق برنامۀ  دور زدن ملت افغان عوض مذاکرۀ  سياسى را با مناظرۀ مغالطه کرده وعوض ملت  تصميم بر ارزشها گرفتن را زمینه شده و قرار تمام شواهد  معاملۀ  خاینانه دارند.
ملت را نبايد دور زد و این فهم از مصالحۀ سیاسی به اعمال شاه شجاعی و خیانت به منافع ملی خواهد انجامید.
مذاکرات سياسى و مصالحه بايد بر آتش بس و بر تصميم گيرنده شدن ملت تمرکز داشته باشد. اما بلی دارند که در دوحه و قطر دارند که در غياب ملت بر ارزشها تصميم ميگيرند. ارزشهايکه، انتخاب مشروعيت تطبيق آن حق کل ملت است. درست و مشروع نيست اگر با جور آمد طالب، جى اچ کيو، امريکا و قسماً حکومت افغانى اين مشروعيت خلاصه شده و ملت افغان ضمنى ساخته شده و عملاً دور زده شود. عوض ملت افغان بر ارزشها در خارج تصميم گرفتن خطاء بود و خطاء است. تلاش براى ماستمالى بعدى به نامه لويه جرگه ها که بدون لويه جرگۀ  قانون اساسى با تعریف مشخص شده باشد، سخت بريبنده است و قابل اعتبار نمی باشد. اين فريب و خدعه سبب فريب سطحى نگران کننده در افغانستان و عدۀ در جهان شده ميتواند ولى به هيچ صورت خاک به چشم ملت افغان انداخته نمی تواند و نه خواهد توانست.
لذا تا دير نه شده امور بايد به چوکات اصلى بيافتد و در چوکات مذاکرات سياسى دست از مناظره و دادن مشروعيت به ارزشها در يک معامله و غياب ملت  شود، دست بردارشد.
 
مصالحۀ سياسى به مفهوم درست کلمه ضرورت است اما به مفهوم دور زدن ملت و فريب که مظاهر آن همين حالا محسوس است قابل قبول نيست و بايد مانع آن شد.
 
اما براى تکميل قسمى بحث:
اکثريت قاطع مردم افغانستان مسلمان اند و مسألۀ  سنى، شيعه و بقيه اديان در کشور هاى اسلام تنظيم شده و در زمينه به اختراع خاص ضرورت نيست.
اما تطبيق مسايل حدود و تعزيرات در جامعۀ  اسلامى که ظاهراً طالب آنرا به نام اسلام سوچه شعار ميدهد براى مسلمان مشکل ندارد. اما مشکل در فهم و تطبيق مسأله است. ملت افغان و جهان در صورت تطبيق پيگير اسلام در مسايل جزايى نيز نبايد تشويش داشته باشد و ندارد.
مثال مى آورم: تطبيق عدالت و مسايل جزايى بايد توسط هيئات قضايى حد اقل سه نفرى، مسلکى، منسلک به انسلاک قضايى توسط شخص اول کشور، و با تطبيق کامل قانون قبلاً تنظيم شده صورت گيرد. جزا هاى حدودى در اسلام اکثر وظيفه انظار، تخويف تربيت، عدالت، حق، و … را پوره ميکنتد و جزاء هاى حدودى با ورود شبهه ساقط ميگردد ( الحدود تسقط بالشبهات). مثلاً در مسألۀ  زنا مسلمان در صدر اسلام داخل اطاق شد و بخاطر تزکيه اقرار کرد که زنا کرده، از اطاق کشيده شد و برايش گفته شدکه ( ابک ابق) برو تو ديوانه شده اى؟ دفعۀ  دوم و سوم. به اين ترتيب شارع در تطبيق جزاء عجله ندارد. و در قسمت اثبات زنا بايد شاهدان عاقل، بالغ و مسلمان چنان تشریح و توصيف کنند مانند اينکه چوب سرمه دانى از محل داخل و خارج ميشود. اين مختصرات تلگرافی در احاديث صحيح با تفاصل آمده اند. لذا تطبيق رجم و حد رانمى توان با تطبيق آخوند و ملا نما های بی سواد موجود محاکم  به نام طالب و مشابه آن عملى کرد و اين تخلفات صريح از اسلام را نمى توان تطبيق سوچۀ دين اسلام خواند.
امور اسلامى، حدود و تعزيرات و قوانين در کشور هاى اسلامى و استفاده از تجارب نيک با اساس قرار دادن درست کتاب الله و سنت رسول الله براى هیچ مسلمان مشکل ندارد و اين فهم را با فهم غلط موجود در موارد زياد که به نام طالب  تطبيق شده  و اکثر فهم آخوندی است مغالطه کرد. در سایر عرصه های قوانین اسلامی فهم درست از آن با تحریفات و انحرافات مزخرف تفاوت دارد که درآن میتوان راه درست و واقعی را انتخاب و عدالت درست را در جامعه تطبیق کرد.
و ما علينا الا البلاغ المبين
داکتر صلاح الدين سعيدى
9/10/2020
00447886474638