آرشیف

2014-12-9

علم عبدالقدیر

بخت بیدار دوستم در برگه های تاریخ کشور
 

در دل تاریخ خونین افغانستان افراد وشخصیت های زیاد بگونه های متفاوت  تاریخ ساز وخبر ساز بوده اند . برخی ازین شخصیت های  با استعداد وپر نبوغ در عرصه های سیاسی ونظامی  بعد از مدت کوتاهی  اختر بخت شان در شامکاه مرگ ونا کامی غروب کرد واما در میان همه شخصیت ها  ئیکه نشیب وفراز های زیادی را تجربه کرد و ستاره ای بختش  تا هنوز غروبگاه مرگ ونابودی  را تجربه نکرده ستر جنرال عبدالرشید دوستم است  کسیکه در چند دهه تاریخ پر شور واضطراب کشور بنوع بیدار ومطرح بوده و حال که افغانستان صفحات جدید از تاریخش را مینویسد باز هم در سطور صفحه اول  تاریخ کشور به شکل شگفت انگیزی چهره نماپی مکیند وامدنش در منصب معاون اول رئیس جمهور مقوله شمالی اتلوال را که انگیزه برای خصومت شمال وجنوب بود  نیزبتاریخ سپرد.
آشناپی با نام دوستم:  نام دوستم زمانی  بگوشهایم راه یافت که  درست نفهمیدم دوستم فرد است ویا یک جریان سیاسی ویا قطعه نظامی داخلی است ویا خارجی !؛‌  نام ویا کلیمه دوستم بعد از هجوم روسها به افغانستان زیاد تکرار میشد در ست  زمان حکومت ببرک کار مل بود یعنی  اوائل دهه شصت خورشیدی . آنوقت  می دیدم گروپ ها ودسته های  مجاهدین  که از اطراف کابل به پیشاور میآمدند با خشم  و وحشت  کلیمات مترادف دوستم وگلیم جم  را بکار می بستند  مثلا  میگفتند:  نیرو های دولت وروسها  نتوانستند مگر نفر های دوستم وگلم جم پغمان را تلاشی ویا اینکه  در قندهار  باغ های تاک را زیر ورو کردند همه چیز را با خود بردند ویا تنگی واغ جان را از حزب اسلامی پس گرفتند…از تکرار پیهم این قصه ها ونجوا ها این واقعیت را  فهمیدم که یک نیروی خشن وشکست نا پذیر بنام دوستم  با اندیشه گلم جمع در اردوی افغانستان وجود دارد که کسی را توان مقاومت در برابرش نیست..بعدا کنجاو شدم وپرسیدم این دوستم وگلم جمع یعنی چه؟ از مردم شمال خصوصا عبدالبصیر خدنگ از مزاربود پرسیدم گفت دوستم اصلا از ولایت جوز جان و یک  قوماندان ملیشه است ونیرو های قومی دارد و گلم جم روش فعالیت نظامی شان است واو از حکومت خلقی ها  اجازه گرفته  به هر جائیکه نیرو های حکومت نتواند حمله میکند سرش از دولت ومالش خودش میگیرد.ا گلم جم  یعنی دشمن را شکست میدهد وفرشش را جمع میکند واین یک  اندیشه ویا هدفی است برای یک قطعه نظامی زیر فر مان عبدالرسید دوستم  آنوقت فهمیدم که دوستم کیست وگلم جم یعنی چه.
درخشش بعد از پیروزی مجاهدین :اوائل دهه هفتاد خورشیدی مجاهدین از فعا لیت های نظامی خسته شده بودند وپیروزی از رهگذر نظامی برای شان  کمی دشوار مینمود اما بی خبر ازینکه قوائی امنیتی حکومت کابل  بیشتر از ایشان  ضعیف وپوسیده بود یعنی هردو جانب بحالت نزع رسیده بودند.امتیازات هم بالای هردو طرف  کاهش یافته بود..اما از نور گیری ودرخشش بیشتر  ستاره  یک چهره هولناک ونسبتا بد نام در  ذهن مجاهدین  اطلاع نداشتم .اوائل سال ۱۳۷۱ خورشیدی بود که رادیو بی بی سی خبر بغاوت وشورش جنرال دوستم علیه حکومت کابل برهبری داکتر نجیب را پخش کرد واین شورش پیروز مند طی یک هفته چهار ویا پنج ولایت ترکستان زمین را زیر بیرق دوستم آورد واین قیام  در کابل وشمالی وهمه ولایات افغانستان اثر خودرا داشت خصوصا زمانیکه با شهید احمد شاه مسعود  پیوستند تا کابل را تسخیر کنند خلاصه  بدون توضیح بیشتر کابل  بعد از شورش وقیام جنرال دوستم  بدست نیرو های  مشترک مجاهدین و دوستم سقوط کرد ومجاهدین بتاریخ پنج ثور ۱۳۷۱ وارد کابل شدند به همین تر تیب همه افغانستان…درخشش نظامی این بخت بیدار انکار ناپذیر بود خصوصا زمانیکه اولین رئیس جمهور مجاهدین یعنی حضرت صبغت الله مجددی که فعلا هم نقش زیادی در تاجگذاری دارد دوستم را خالد بن ولید ومجاهد واقعی خواند ورتبه ستر جنرالی را بر سر وسینه اش نصب کرد.اولین ستر جنرال در تاریخ افغانستان!.
دوستم واشوب های کابل:: بعد ازینکه کابل بدست مجاهدین افتاد مزار شریف پایتخت دوستم بود .علاوه از شش ولایت نیرو های دوستم  در کابل هم   بالا حصار ؛تپه مرنجان ؛ تیمنی ؛ وزیر اکبر خان  دهمزنگ ؛ باغ وحش وحتی میدان هواپی وکوه های قصبه را در کنترول داشتند وفر ماندهان مشهوری چون اسد مار خور ومجید روزی؛ همایون فوزی وعبدل چریک وجرمن پهلوان ودهه فر مانده دیگر از کابل  در برابر حملات حکمتیار دفاع میکردند.حکمتیار هم  به بهانه حضور ملیشه ها ی دوستم کابل را آماج گلوله ها ی توپ واورگان وراکت  قرار میداد  اما استاد سیاف متحد استاد ربانی وشهید مسعود دوستم را غده نا مناسب در بدن حکومت مجاهدین تشخیص داد منفورش خواندند تا اینکه دوستم راه خودرا از شهید احمد شاه مسعود جدا کرد ونیرو هایش در تمام نقاط کابل خود سر عمل میکردند.
جداپی دوستم واحمد شاه مسعود: سر انجام با جنگ اتحاد استاد سیاف ووحدت مزاری در اسد ۱۳۷۱ در غرب کابل  دوستم جانب حزب وحدت وشهید احمد شاه مسعود جانب  اتحاد را گرفت واین صف بندی ها باعث شد تا دوستم به شدت نا راض وعملا راه خودرا جدا کرد اول بحزب وحدت وبعدا با وساطت عبدالعلی مزاری با دشمن قسم خورده اش یعنی حکمتیار رهبر حزب اسلامی نزدیک شد.حزب اسلامی با استفاده ازین ضعف سیاسی حکومت مجاهدین  یکجا با دوستم وحزب وحدت جبهه هم آهنگی ساختند وتاریخ یاز دهم جدی ۱۳۷۲ طور هم آهنگ بالای کابل حمله کردند درین حمله حکمتیار پای خودرا کشید وشهید احمد شاه مسعود نیرو های  دوستم را در کابل ضربه سنگینی زد وبسیاری از سنگر ها وپوسته هارا گرفت ونیرو های دوستم تلفات سنگین متحمل شدند واینجا دشمنی شدید بین مسعود ودوستم بمیان آمد. بعد ازین شکست  درخشش ستاره دوستم در کابل کاهش یافت اما در شمال یک قدرت بود از نیروی زمینی وهواپی وپول  کافی بر خوردار بود.گاهی بطرفداری از حزب وحدت وحمایت از نیروهایش در بالا حصار وتپه مرنجان سنگر های حکومت استاد ربانی را در کابل بمبارد میکرد.
لحظات کم نوری ستارة بخت دوستم:  طالبان بر اساس پالیسی که داشتند تا سقوط کابل یک حرف هم علیه دوستم نگفتند وروابط سیاسی دوستم با پاکستان خیلی نزدیک بود وطیارات دوستم هم  روز یکمرتبه میدان هوائی پیشاور را بوسه میزد بعد ازینکه طالبان کابل را تصرف کردند مسلما هدف بعدی دوستم بود. اما دوستم ازین تر فند بی خبر بود در مزار شکست وفرار حکومت کابل را نظاره میکرد وبرخی از سران حکومت استاد ربانی که از راه سالنگ وارد پلخمری ومزار شده بودند از طرف دوستم خلع جل وپوست شده نهایت تهدید وتوهین شدند . حکومت استاد ربانی در تالقان واز دوستم در مزار شریف  رابطه سیاسی چندانی نداشتند تا اینکه  استخبارات پاکستان زیر پای جنرال ملک را خالی کرد وبا یک کودتای مشترک با طالبان ولایات مربوط به دوستم  یعنی فاریاب وجوزجان وسر پل وحتی مزار سقوط کرد اینجا ستاره بخت دوستم  نور باخت تا جائیکه خودش به ازبکستان وتر کیه فرار کرد ومزار بدست محمد محقق افتاد  ولی  باز هم  ستاره  بخت دوستم بکمک تر کیه  در گوشه های  افق مبارزه علیه طالبان چشمک میزد  به همه حال در جبهه مقاومت علیه طالبان نقش دوستم ضعیف بود به همین دلیل با هم پیمانان مدارا میکرد .
اتحاد بعد از شکست: دوستم  که از اتحاد زمان پیروزی خاطره خوشی ندارد اینبار اتحاد با حکومت مجاهدین را با شکست تجربه میکند یعنی اتحاد  شکست خوردگان  بقایای حکومت کابل جمع حکمتیار که صدر آعظم روز های اخیر حکومت مجاهدین بود بعد از فرار به شمال با دوستم جبهه متحد ساختند وباری دیگر بگفته طالبان  شمالی اتلوال شکل گرفت.طالبان اینبار جنگ را شکل وشمائل سمتی وقومی دادند تا نیرو های بیشتری از جنوب علیه شمال تحریک کنند خلاصه مزار شریف بار دیگر بدست طالبان سقوط کرد وبخت دوستم  یخ زد  از ترکیه وازبکستان به کرانه های افغانستان مینگریست وکس باور نمیکرد دوستم بار دیگر شخصیت مطرح افغانستان باشد.
درخشش بیشتر :بعد از ۲۰۰۲ همز مان با هجوم امریکا به افغانستان نیرو های زمینی دوستم در مزار نقش بزرگ بازی کردند.دوستم همچنان میدرخشید اینبار بصفت رئیس ارگان قوای مسلح که معونیت نظامی رئیس جمهور را افاده میکرد اخذ موقع کرد..لذا میتوان  گفت  که ازبین همه دانه های درشت  وکلان سه دهه اخیر بخت دوستم خیلی بیدار بوده چنانچه در زمان زمامداری  حامد کرزی بخاطر مخالفت های سیاسی  جندین بار بدهان جبار واکبر واحمد ومحمود افتید ولی باز هم سالم بدر آمد وحیثیت معاون سر قوماندان ٔعلی را حفظ کرد..ولی با تشکیل جبهه ملی برهبری احمد ضیاء مسعود  با داعیه تمر کز زدائی من حیث یک اپو زیسیون سیاسی پر قدرت ظهور کرد  با تدویر محافل خیلی بزرگ در ولایات وانتقاد علیه حکومت  خلق حامد کرزی را تلخ کرده بود واما در بازی های اخیر وکمپاین های انتخاباتی به داعیه وخاستگاه سیاسی پشت کرد بجای حکومت صدارتی پارلمانی یا تمرکز زدائی وتقسیم ثروت وقدرت به همان سیستم متمرکز ریاستی برهبری اشرف غنی پیوست ودر نتیجه بعد از انتخابات  دور سوم  وپیروزی اشرف غنی در قصر گلخانه صدارت  من حیث معاون اول رپیس جمهور  به چوکی تکیه زد وبیشتر از پیش میغرد .
سیاست زدگی یا لبه سقوط: دوستم با قبول  با پیوستن به اشرف غنی  مدعی حفظ وحدت ملی است اما فکر میشود وی  بل پذیرش  سیستم ریاستی  متمرکز داعیه  مشروع مبارزه علیه حکومت های خود کامه وتک محور را از دست داد وشاید دیگر تابش ودرخشش قبلی را نداشته باشد شما در جریان هستید که جنرال دوستم واحمد ضیاء مسعود یکجا  با محمد محقق در چوکات جبهه ملی یک داعیه معقول وپر جاذبه که همانا تقسیم وتوزیع عادلانه قدرت وشکستن کابوس تمرکز گرائی سیستم ریاستی استبدادی عهد حامد کرزی بود دنبال میکردند وطرفداران زیاد در داخل وخارج داشتند اما با پیوستن دوستم واحمد ضیاء مسعود به تیم داکتر اشرف غنی دیگر این دوشخصیت سیاست زده شده اند واین مرحله حیات سیاسی شانرا میتوان  پیان  بازی بحساب آورد. چون دیگرکسی باور نمیکند ایشان دارائی یک باور سیاسی هدفمندانه باشند در یک کلام اینها داعیه وهدف را بپای چوکی وقدرت شخصی نثار کردند ومردمیکه خواستار باز شدن گره تمرکز بودند تنها گذاشتند.
معاونیت دوستم وشکستن تابو: طی دو دهه جنگ های داخلی بسیاری ها به سنگر جنگ علیه شمالی اتلوال میتاختند وبیشترین بهانه حضور دوستم من حیث ملیشه عهد حکومت داکتر نجیب بود و.اما  بعد ازینکه معاونیت اشرف غنی را اشغال کرد دیگر تابوی شمالی اتلوال شکسته ودیگر بهانه ای بدست کسانیکه کابل را بنام حضور ملیشه ها مورد تهاجک قرار میدادند از بین رفت در گذشته  فرهنگ هموطنان جنوب ؛ جنوب غرب وشرق کشور که علیه شمالی اتلوال که دوستم مغز ومهره آن  نهادینه شده بود از بین میرود..چنانچه  زمانی استاد ربانی به سفر رفته بود همه تبلیغ کردند که استاد ربانی دوستم را سر پرست ریاست جمهوری ساخته لذا جهاد علیه آن واجب است.در حالیکه چنین نبود امااین بار که در جنب داکتر اشرف غنی احمد زی مورد حمایت مردم جنوب و شرق کشور قرار گرفته وآنرا من حیث معاون اول ریاست جمهوری قبول کرده اند امید دیگر انگیزه  جنگ جنوب علیه شمال از بین رفته باشد و دیگر نامی از شمالی اتلوال من حیث دشمن جنوب برده نشود.واین بخت بیدار دوستم توانست بزرگترین مشکل بی اعتمادی بین شمال وجنوب را از بین ببرد وخدا کند این اعتماد واحترام دوام کند.