آرشیف

2014-12-23

afrotan

بحران افغانستان در آئینه تحولات ایران ۲

 
 "این بار یک ملت است که وجدانش داوری منفی کرده است و قهری دارد که قابل اغماض نیست. این قهر با یک سرکوب فراموش نمی شود."
                      « حبیب الله پیمان یکی از شخصیت های نامدار وفعالین سیاسی ایران »
                                                                                                 ( ۱)
 
 
کسی که دستور ولی‌فقيه را نشنيده بگيرد، دستور امام معصوم را زير پا گذاشته است و مخالفت با دستور امام معصوم، مخالفت با دستور خداست- تظاهرات غيرقانونی خلاف قانون است و چون آقا هم نهی کرده است، خلاف شرع است. احمد خاتمي روحاني ارشد و خطيب نماز جمعه امروز در تهران از دولت خواست رهبران حرکات اعتراضي پس از انتخابات را بشدت مجازات کند. احمد خاتمي در خطبه نماز جمعه در دانشگاه تهران گفت با شورشيان بايد بي رحمانه برخورد شود. او همچنين تظاهرکنندگان را محارب ناميد، جرمي که بر اساس قوانين جمهوری اسلامي ایران ، مجازات آن مرگ است.
 
                                                  « از سخنان حجت الاسلام احمد خاتمی امام جمعه مؤقت تهران »
 
 حامد کرزی رئیس جمهور اسلامی افغانستان پیام تبریکیه ای  را به مناسبت «انتخاب» مجدد احمدی نژاد رئیس جمهوری اسلامی ایران به تهران مخابره کرد .                                                                             
                                                    (۲)
قسمت دوم :
رشته ء مبحث  تاریخ«  فقه و اجتهاد» را از نظربرخی  علمای جهان تشیع دوباره در دست می گیریم و می کوشیم تا دریابیم  که نگاه تا ریخی این قشر عظیمی از مسلمانان جهان به «هستی و انسان » چه بوده است ؟ چنانچه قبلأ متذکر گردید یم برخی از مراجع مذهبی و تأ سیسات روحانی متعلق به مذهب تشیع مغائر به جوهر اصلی و عقلانی از اسلام و تشیع اصیل علوی که در اسوه بسیاری از پیشوایان دینی بویژه مراجع نامدار اهل تشیع به مشاهده میرسند محض برای ارضای غرائز نا پاک و کوچک  « قدرت خواهی و شهرت طلبی » خویش و حواریون سینه چاک آنها متوسل به صدور فتوی های  « شبه مذهبی » می شوند ؛ و از منبر « ولایت فقیه مطلقه!! » زیر نام حکم حکومتی « ولی فقیه » فتوای فرمان گونه ای برای قلع و قمع وسرکوب خونین  روشنفکران ، نویسنده گان و قشر های انبوهی از آزادی خواهانی را صادر می کنند که بخاطر اجرای اصلاحات ساختاری در جامعه صدای  اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز ی را بلند می کنند . با صدور اینگونه فتوی های « شبه مذهبی » ما به سه مقوله  " دین ، حکومت و انسان " روبروهستیم ، که این  دو رابطه و معادله ای که در این عرصه وجود دارد همانا معادلات انسان و دین و همچنان معادله انسان و حکومت اند که سر آغاز این بحث  مانرا نیز تشکیل میدهند . رابطه انسان و دین یا به عبارتی انسان و خدا یکی از همان دو رابطه تعرض آمیزی بوده است که در تاریخ بشر ، خود را به شکلهای گوناگون نشان داده است . در اکثر دوره های حیات بشر آنگاه که خداوند اثبات می شده ، بلا درنگ هویت و حقیقت خدا گونه انسان نیز به مثابه پایه گذار تحولات تاریخی در زندگی بشر نا دیده انگاشته شده است . چنانچه در دوران مابعد کلاسیک اروپا در قرون وسطی خدای مسیحیت کاتولیکی ، خدای بود که اثباتش به معنی انتفا و حذف « هویت انسان » بود زیرا در آن دوره قرون وسطی تمامی فراورده های حیات مانند اراده انسان ، خرد بشری و سائر حقوق و کرامت انسانی در معبد خداوند به قربانی میرفتند ، شاید به همین دلیل نیز در تمامی قرون وسطی هیچگونه سخن از حقوق بشر و کرامت انسان نرفته است بلکه آنچه مضمون و محتوای مسلط بر گفتمان قرون وسطی را تشکیل می داد ، حقوق الهی بود . در واکنش به همین گفتمان تعارض آمیز مسیحی و مبتنی بر اثبات خدا و نفی کامل هویت انسان بود که در قرون چهاردهم تا شانزدهم میلادی و پس از آن این رابطه معکوس شد.و در دوره جدید که در تاریخ اروپا بنام دوره « رنسانس مذ هبی » نیز نامیده میشود دانشمندان و فلاسفه در راستای نفی  خدا و اثبات انسان آثار فراوانی را به نگارش در آوردند ، متفکران قرون جدید برای اینکه بتواند خِرد انسانی ، اراده بشری و کرامت و حقوق او را به اثبات برسانند چاره ای جز « نفی و نقش  خدا » در تاریخ انسان را نیافتند . برخلاف قرون وسطی که خدا را خالق و بشر را مخلوق نا کاره می پنداشتند در قرون جدید این خدا بود که تا حد یک مخلوق شبه انگیز در هستی و تاریخ  تنزل می یافت و انسان بر مسند خالقیت می نشست . نخستین متفکر مسیحی اروپائی سنت اگوستین  St. Augustine بود  که در ایجاد و انتشار  تفکر قرون وسطای و دین مسیحی تأ ثیر بسزای داشت برای اینکه خدا را اثبات کند و به زعم وی ایمان را بر مسند بلند تری بنشاند در معروف ترین اثر خود « مدینه الهی Divin City  » دست به نوعی ایجاد گفتمان دینی زد که این گفتمان عبارت بود از اثبات خدا و ایمان به او ، طبیعی است برمبنای چنین نگرش یکجانبه ملکوتی نقش انسان در تاریخ و جامعه منتفی میگردد ، بصورت مختصر باید گفت که  ما در تجربه اروپائی ، شاهد یک فرایند عرفی شدن ( سکو لاریزم ) هستیم که پیوند میان حکومت و دین گسسته می شود ، زیرا که این پیوند بنا بر علل گوناگون در تضاد با  کرامت و شخصیت حقیقی و حقوقی انسان تلقی می گردید و در مرتبه ای که دین و گفتمان دینی انسان را نفی می کرد و خدای آسمان را در مقابل بشر زمینی قرار میداد و او را از هرنوع ارزش ذاتی ، عزت و حیثیت تهی میکرد و در مرتبه دیگر نیز حکومت ها در مقابل این انسان قرار میگرفت و قدرت حکومتی و سرنوشت انسان توسط حاکم دنیوی موجب نفی و سلب همه حقوق معنوی و شهر وندی از انسان می گردید . میتوان گفت که رهایی  انسان و اثبات حقوق و کرامت وی ، در گرو نفی دین از یکسو و نفی حاکمیت مبتنی بر دین از سوی دیگر بود ، آنچه که پس از این رویداد ها رخ داد و ما در سراسر جامعه بشری شاهد  آن هستیم ، افتراق نه تنها کار کردی میان دین و حکومت ، بلکه به  جدائی همه جانبه میان دو حوزه حیات وزندگی بشرمبدل گشته است که با دریغ این فاصله ها با صدورچنین فتوی های « شبه مذهبی» مراجع دینی لحظه به لحظه افزائیش می یابند . همین امر است که این گفتمان را در جمهوری اسلامی ایران گرفتار یک نوع مؤقیعت تناقضی و پارادوکسیال ساخته و به بسیاری از تنشها و بحرانهای نظری و عملی دامن می زند . اگرچه با فرایند ولایت گرا ، تأ سیس دولت هرچند دولت ما قبل مدرن امکا پذیر است ، اما گفتمان شریعت گرا ، اسا سأ تأ سیس دولت را اعم از دولت مدرن و قبل مدرن ممتنع می شمارند لهذا بی ثباتی و بحران بصورت دائمی نتیجه ناگزیر این تفکر خواهد بود . جالب آنجا ست که برخی از  نامدار ترین چهره های این اندیشه بصورت آشکار در برابر هر گونه قوانینی که بر مبنای عقلانیت از سوی انسان این « جانشین خدا در زمین» به مقتضای شرائط عمومی و فرهنگی جوامع شان وضع می کنند استدلال می آورند  که ما هرنوع قانون انسانی را نه می خواهیم و قرآن کتاب خدا برای مان کفایت میکند « حسبنا کتاب الله »!! مگربزرگترین پرسش تاریخی و جامعه شناختی این است  که  چرا علی الرغم این حقیقت روشن که  دین مقدس  اسلام   برای زدودن فقر ، ظلم و ستم طبقاتی به مثابه آئین توحیدی و تمدن ساز الهی   توسط  محمد پیامبر گرامی اسلام به بشریت عرضه گردید ه است ،چرا و چگونه  برخی از نامدارترین مراجع مذهبی مشغول تیوریزه ساختن استبداد قدیم در عصر جدید اند ؟ زیرا همانگونه که فرهنگ تحقیر آمیز نسبت به قانون میتواند مبانی حیات جمعی را متزلزل کرده و نظم جمعی را دُچار اختلال سازد ، فرهنگ مقدس نمودن قانون نیز نشاط و پویائی جامعه و ملتها را دستخوش نارسائی های تاریخی و جبران نا پذیری کرده و پیامد های تعرض آمیزی برجای خواهد گذاشت . اما اکنون باید به داستانی اشاره ای بنمائیم که در یکی از کشور های همسایه ما ایران  بنام آنچه که یک ملیارد و چند صد میلیون انسانی که درامتداد تاریخ مشترک و تمدن واحد بشر ی زندگی میکنند ؛ انجام یافته است . چنانچه در ابتدأ نیز اشاره نمودیم حوادث و واقیعیات کنونی که همین اکنون  در ایران واقع  می شوند تصادم طبیعی میان  دو نگاه تاریخی و فلسفی  نسبت به انسان و هستی  است . در کشاکش این مجادله تا ریخی مسأ له رهبری انسان و الگو های انسانی همچنان مسأ له فلسفه حکومت و رهبری وهدایت اجتماعی کاملآ وبصورت روشن به مشاهده میرسد. بدین معنی که یک جریان واضیحأ از گفتمان سیاسی و فلسفی  سخن میگویند که موضوع اقتدار عقلانی « خلافت انسان» درزمین را نا دیده می انگارند وبه رهبریی جمعی که در متون ارزشمند دینی همانا « اجتهاد پویا و دینامیک  » نامیده می شود و خرد جمعی پایه های مستحکم آنرا تشکیل می دهد کوچکترین ارزشی قائل نیستند . هواداران این روند بنیاد گرای دینی  که سعی دارند احکام مذهبی را با یک بینیش ساکن برای همه زمانه ها و تمامی عصر ها ثابت و لایتغیر تفسیر و توجیه کنند حاکمیت خدا در زمین را به  تیوریی « روحانیت سالاری » متوصل می شوند که در متن این تیوری نظریه « اتوکراسی مدرن » نهفته است که خصلتأ  با استمداد از  ضوابط و گرائیشهای گفتمان شریعت گرا به قدرت مطلوب می رسند که  آرام ، آرام قلمرو نفوذ « روحانیت سالاری » از فقیهان به تمامی  روحانیون سرایت می کند ،
« مدیریت جهانی » و پروژه فریب بزرگ در ایران :
 پارادُکس و تضاد اصلی که میان شعار های بلند بالای چنین روحانیت درباری و متفکران و سا ئر فعالان دید گاه سنتی «گفتمان بنیاد گرأی مذهبی » که به نوعی « خلافت الهی » یا به قول برخی از اینها « مدیریت جهان » را در قلب ها واندیشه های تاریک   شان می پرورانند  وموج  شرائط  عقلانی در راه رسیدن به چنین  آرمان های دگما تیک و ناعادلانه  را در برابر خود احساس می کنند ، جان مطلب این است که به قول دانشمندی نهضت های سیاسی و اجتماعی نیز همچون درختی که بر زمین میروید ، بزرگ می شود و بالاخیره می میرد ، از متن وبطن ملت ها و جوامع بشری جهت اجرای مسؤلیت های بزرگ انسانی بر مبنای یک ارا ده بزرگتر الهی می خیزند و پس از به سر رساندن مسؤلیت تاریخی که با استفاده ازجوهرنازک «تعقل وخِرد» به انجام میرسانند دوباره بسوی خدا باز می گردند و این چنین است که حکم پروردگار « قالو انا لله وانا الیه راجعون » در هستی تحقق می یابد ، بدون تردید اجرای  این سفر  تاریخی به توشه تعقل و خرد انسانی نیاز دارد که با ید در تمامی ادوار تاریخ بشر برای حل نیاز مندی های عمومی جامعه و ده ها پرسشی که به مثابه عوارض طبیعی زندگی مادی و « سیکولار » در تاریخ بوجود می آیند با استفاده از جهان بینی توحیدی که با روش وشیوه خردمندانه و به اتکأ به فرایند « اجتهاد پویا و دینامیک » معاصرو یا هم در هرعصر دیگری  درامتداد تمامی تاریخ  پاسخ های عالمانه ای را دریابند . متأسفانه  آثار و عوارض  گفتمان« ولایت گرا » ی ازجنس « مطلقه آن » که از حیث تیوری دولت بر نظریه « اتو کراتیک و ولایت فقیه مطلقه » استوار است در جریان دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران بصورت بی نظیری اشکار شد . تا آنجا که حتی برخی از برجسته ترین چهره ها و شخصیت های سرشناس روحانی جامعه ایران  برای نخستین بار در قطار «دشمنان » دین خدا و جمهوری اسلامی قرار داده شدند .!! شگفت انگیز وخیلی عجیب آنجا ست که در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران بویژه آنگاهی که زعامت جامعه در ایران توسط شخصیت نامدار و مرجع مذهبی اهل تشیع مرحوم آیت الله خمینی تمثیل واجرا می گردیدهرچند این زعامت با توجه به شرائط خاصی که بر ایران مستولی بود بنام« ولایت فقیه مطلق» اِعمال می گردید به اندازه امروزی بسوی جناح محافظه کار وبنیاد گرای مذهبی گرائیش نداشت . شاید یکی از علت های اصلی که معادله قدرت را به نفع جناح « چپ روحانیت مبارز » نگه داشته بود همانا  ریشه در اندیشه ها و باور های روشن و استوار بر « اجتهاد پویا و دینامیک» در اندیشه های رهبر فقید انقلاب اسلامی آیت الله خمینی  بوده باشد  . اما نباید فراموش کرد که آیت الله سید علی خامنه ای  رهبر کنونی انقلاب اسلامی ایران(۱) که از وی به عنوان « ولی امر مسلمین جهان !!» نیز یاد میکنند در گذشته تاریخ نهضت اسلامی در ایران  بویژه  قبل از سقوط رژیم پهلوی یکی از هواداران وپیروان   اندیشه های مرحوم شریعتی به حساب می آمد ، طبیعی است که اندیشه های ناب اندیشمند و متفکر بزرگ مرحوم دکتور شریعتی ما لامال از جایگاه «خِرد و عقلانیت» در اجتهاد مذهبی بود، که با متحجران کنونی مذهبی هیچگونه آشتی نداشت اما چگونه شد که آیت الله خامنه ای رهبر کنونی جمهوری اسلامی ایران  که زمانی هم  مترجم آثار  یکی از نامدارترین انقلابیون مسلمان  جامعه مصر یعنی شهید  سید قطب بود که  پس از در گذشت و وفات آیت الله خمینی رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران بر مسند « ولایت فقیه» در جامعه مذهبی اهل تشیع ایران  قرارگرفت  آرام ، آرام در دام « مافیای روحانیت محافظه کار متحجر» یعنی  همانا شاگردان مدرسه « حقانیه ۳» قم برهبری شیخ مصباح یزدی که باری هم توسط آیت الله خامنه ای با یکی از علمای نامدار و روحانی جامعه ایران آیت الله مرتضی مطهری  که دارای بزرگترین آثار فلسفی و تاریخی در حوزه دینی و روشنفکری بود به اسم  « مطهری زنده» خطاب  گردید . درحالیکه مطالعه آثار شهید آیت الله مطهری  با گفتمان طالبانی معاصر که در وجود شیخ مصباح یزدی متجلی میگردد از لحاظ ماهیت تفاؤت بسزای دارند .
 لهذا جای این سوال باقی است که چطور کسی و شخصی با آ ن همه اندیشه ها وافکار  روشن و انسان سازالهی با این ساده گی در دام متحجران وواعظان سیم و زر قرار گرفت ؟ لهذا آنچه را که می خواستم در همین نوشتار کوتاهی به عرض خواننده گان ارجمند برسانم این است که متأ سفانه در قرئت و برداشت دگماتیک و متحجرانه ازاندیشه و تفکردینی ، که  اداره و مدیریت یک کشور تاریخی با فرهنگ و افتخارات عظیم  فرهنگی و تمدنی چون ایران را به زورو سرکوب و  سرنیزه ها مصلحت ببینند و درعین حال از اداره و به قول برخی از این تیور سازان و توجیه کننده گان بزرگترین شیادی ها در تاریخ از « مدیریت جهانی » در قرن بیست ویکم  سخن بگویند .!! قرنی که انسان این«خلیفه خدا» در زمین با عقل و آگاهی که خداوند(ج) به وی ارزانی فرموده   چنان بر هستی و کائینات غلبه یافته است که بسیاری از معادلات و ارتباطاتی  که روزگار ی ناممکن دانسته می شد در قرن بیست و یکم ممکن ساخته شده است ، بدون شک که این فرآیند سبب گردیده تا جهان را با همه وسعت تاریخی و جغرافیاوی اش در عصر کنونی  یک « دهکده  » به شمار آورند . لهذا زندگی در چنین دنیای « دهکده مانند » که به میزان بسط  عقلانیت و تکامل حیطه ای فهم و دانائی بشری تنگتر وکوچکتر می شود از تمامی متفکران و اندیشمندان ، فقهأ و مراجع علمی می طلبند که معضلات و بحرانهای ممتد   بشری را با کلید عقلانیت وخِرد  آمیخته با تقوی و معنویت درک کنند و برای زدودن آن راه حل های مبتنی برمِکا نیزمی که از  چنین « عقلانیت و خِرد جمعی» یا همانا  «اجتهاد پویای » مذهبی  مشروعیت حاصل کرده باشد جستجو کنند . این کار ممکن نیست مگر با نهادینه سازیی « مدارا یا تولرانس (Tolerance) در برابر خشونت (Violence) در جامعه وتاریخ انسانی که باید ملت ها در عین حالیکه هویت های بومی وقومی  خویش را نگه میدارند خود در اینگونه میکانیزمی نظاره کنند .