آرشیف

2014-11-17

مولانا کبیر فرخاری

انتحاری

 

شعر مکمل مولانا عبدالکبیر(فرخاری) که از طرف امان معاشر که به مشاعره گذاشته شده بود:

 

دست اگر مینهی بردست نکو کار ترین
خوشه چینی کنی از خرمن ابرار ترین

جبر لازم نبود در دل تاریخ و زمان
انتحاریست زهرجابر جبار ترین

کی زنسل بشر است آدم افسرده درون
دست الفت نکشد برسر بیمار ترین

گرترحم نبود بردلــــــــت از روی خرد
قفل گردد دلت از رحمت غفار ترین

درس باطل دهدت کشور همسایه مدام
درقیامت نبود از تو کسی خوار ترین

من نگویم که برد در ره باطل همه کس
انتحاریست چو آیینه زکفار ترین

در شریعت دهدم حـــــــکم خدای همدان
قتل همسایه ی بدنام سزاوار ترین

حکم یزدان نبود قتل بــــــــشر هیچ روا
ظلم این حد نبود ویژه ی کفار ترین

بی رضای تو خدا خلقت مخلوق کجاست
هر خس و خار بگیرد زتو آثار ترین

هیچ انسان نبود قاتل انســــــــــان دیگر
تویی از خلقت این طایفه بیزار ترین

انتحاری نبرد فیــــــض زدستور حیات
جز دوسه موی زنخ پیچش دستار ترین

من نگویم که تو فضل الحق شیرین حرکات
ریز در گوش سخن (فضل )گهربارترین

زمریضی نتوانم که نویســــــــــم به هنر
بفرستم زگـــــــهر گوهر شهوار ترین

پیش پای تو فتد هر که زاخلاص و عمل
من و (فرخاری) و هرمومن دیندا ر ترین