آرشیف

2014-12-29

afrotan

افغانستان ویرانه ای بزرگ با خواسته های کوچک !

شورشهای کور یا مقاؤمت ملی ! ؟

 

پیوسته به گذشته بخش پنجم و آخیر

 

درراه حل های اجتماعی نباید به کوتاه ترین راه اندیشید ؛ بلکه باید به درست ترین راه فکر کرد .
« ژان ژاک روسو متفکرودانشمند سوئیسی »

 
 

 به عنوان نطق قبل از دستور! در بخش چهارم آنگاهی که گفتیم و نوشتیم یکی از خصائل استعمار جدید و نظام سرمایه داری با قرئت متعفن مافیائی این است که پنجه های خون آلود خود را بر هستی و ارزشهای تاریخی و تمدنی  ملت ها در هردو حوزه یعنی یعنی « حاکمیت های شبه  دولتی » و همچنان « اپوزسیون های » منتقد حاکمیت های شبه دولتی می گستراند و چنانچه دیدیم  همین چند روزقبل بود که«جبهه ملی افغانستان» درکنارچندین دسته دیگری مانند "ائتلاف ملی افغانستان" ، حزب " حق و عدالت" وغیره احزاب و تشکیلات خورد وبزرگ مذهبی و لائیک  در مقابل بزرگترین کارتل اقتصادی یعنی « دولت جمهوری اسلامی افغانستان! » به مثابه یک اپوزسیون اصلی و منتقد در جغرافیای افغانستان دسترخوان پهن  کردند و پا را در یک کفش کرده مسأ له تغییر نظام  از نوع  ریاستی به پارلمانی را از اهداف اولیه و بنیادیی جبهه ملی افغانستان به حساب آوردند . بله ، این همان شعاری است که یکعده دوستان همین مجمعی از « بزرگان و بازرگانانی !! که در بزرگترین شرکت اپوزسیونی بنام جبهه ملی ! » گرد هم آؤرده شده اند در ماضی نه چندان دور با همین سادگی ای امروز،  نظام های  پارلمانی …را مصیبت  بزرگی برای مردم افغانستان وانمود می فرمودند .!!
البته این هم یکی از واقیعت های انکار ناپذیردر تاریخ بشر است که ممکن در یک مقطعی از تاریخ و جغرافیای خاصی از کشورها  لزومأ شرائط تکاملی و ذهنی جوامع بشر اقتضای متفاوتی داشته باشد و این امر سبب گردد تا برخی از جریان های فکری و گروه های سیاسی  را وادارند  که برای تغییرماهیت  نظام سیاسی شعار های در تقابل باهم دهند ؛ و آنچه را که امروز به مثابه خواست منطقی یک حرکت جمعی مطرح میسازند و حصول آنرا از اولویت های عمده و اصول مبارزاتی  خویش میشمارند ، برویت معادلات منطقی و علمی و به مثابه  ضرورت تاریخی جامعه و مردمی که آن  مجمع سیاسی و حقوقی  به نمائنده گی از آنها پرچم مبارزه مسالمت آمیزی را بلند ساخته اند به وجدان عمومی و برخاسته از اراده ء فرد ، فردی از شهروندان مبدل سازند . نزدیکترین مثال آن کشورترکیه است که در همسایه گی نسبتأ دور ی ، آنگاه که حزب توسعه و عدالت مسأ له تغییر در قانون اساسی ترکیه و بخشیدن صلاحیت های بیشتر به رئیس جمهوری در چهارچوب های نظام دموکراتیک و مردم سالارخواهان نظام ریا ستی شده است  .  این همه هست اما این واقیعت تلخ  نیز در تاریخ جامعه ما وجود دارد که گروه ها وجریان های نیزیا آگاهانه وبه خاطر حفظ منافع گروهی، زبانی و سمتی خویش تغییرنظام ریاستی به پارلمانی را دراجندای مهم مبارزات سیاسی واجتماعی خویش قرارداده ا ست ویا هم بدون آنکه بیماریی اصلی جامعه ومردم ما را تشخیص کنند این داد وبیداد ها ی«من آنم که رستم بود پهلوان !!» و « مرگ حق است برای همسایه ! » براه انداخته اند . البته با حرمت به همه این دوستان وعزیزانی که به هردلیلی شعار تغییر نظام از« ریأ » ستی به « پارلمانی » را در تیتر اول فهرست شعار ها وو ظائف اجرأ ناشده خویش اعلام میفرمائند باید گفت بزرگترین مسؤلیت کسی که میخواهد تغییرمثبت درجامعه ما ایجاد کند این است که ازهمه اول باید برای« آزاد سازیی تدریجی اراده انسان »  این سرزمین با یک نگاه خالصانه  انسانی به دور از هرنوع تبعیض های قومی ، نژادی و مذهبی در چهارچوب یک تفاهم عمومی و ترکیب کلی ، از میان عناصر و قطعه های بریده شده و حتی متنفِرازهم فراهم کرده وبه تجدید بنای از جامعه اش بپردازند، وبا پرهیز ازشعارهای بدون مصرف سیاسی که با دریغ وباتأسف که سردادن چنین شعارهای بدون مصرف و« پهلوان پنبه ای !» به بیماریی مهلک و مزمنی تبدیل شده است به دور از مراکز اصلی قدرت که همان سیستم مافیائی سرمایه داری بازار آزاد که عملأ موجب « آزار! » مردم ما شده است باشد ، بصورت مسالمت آمیز آغاز کنند .زیرا هرکسی که روشنفکرو دعوتگر توده ها  است و نسبت سرنوشت توده های ازمردم احساس مسؤلیت کند ، نخست ازهمه بر اساس هرمکتبی و اندیشه ای که باوردارد به این سوال مهم تاریخی و جامعه شناسانه ای که از کجا و چگونه باید آغاز کرد ؟ پاسخ دهد . وسپس  بدون تعرف های مرسوم « سیأ »سی با انتن های احساس  نه به کمک اطلاعات و معلومات اش که گاهی از دست چندم اغیار  بخاطر وارونه جلوه دادن واقیعت های جاری و موجود در جامعه  به گوش روشنفکران میرسند دریابد که مگرواقعأ ما افغانها را ، دنیا سؤمی ها واکثر کشور های این حوزه تمدنی را چگونه وبا کدام ویروسی از بیماری مزمنی که نخست فرهنگ مان ، زبان مان ، ادبیات مان و تاریخ و مذهب مانرا چنان تحقیر کردند و همه ما را به قدری دست دوم و سوم حساب کردند که بیش از همه ء اغیار و بیگانه گان ، خود مانرا مسخره کرده ا یم ! و درعوض آنها یعنی مافیای حاکم برسرنوشت آنقدر برتر و بلند تر ساختیم و بر ما نیز باوراندند که گویا ما از ازل غلام وبرده  بوده ایم  و چنان معتاد به قدرت و ثروت وازهمه مهم ترمعتاد به شهرت ساخته اند  که در رقص  اشباع این گونه اعتیاد مزمن نا خود آگاه ادای مافیای حاکم را در می آوریم و شبیه به آنها حرکت میکنیم و حتی مانند آنها لباس می پوشیم و بزبان آنها حرف میزنیم .
 جالب ترین بخش این سناریوی قدرت در جامعه ما زمانی به چشم میخورد که هر گروه و دسته وحزب و ائتلاف و جبهه  که  در پوشش آن معتادان به قدرت و ثروت جابجا ساخته شده اند خودرا نگهبانان راستین دست آورد های میشمارند که در یک دهه و چند سال نظام مبارکه !!« دموکراسی !، آزادی بیان، وحقوق بشر بویژه در حوزه حقوق زنان !!» به قیمت گزافی حصول یافته اند !! و گروه حاکم را به مسامحه و معامله با دشمنان این دست آورد ها متهم میسازند .! این یکی از مصیبت های بزرگ جامعه ما است که کشور ما را به ویرانه ای بزرگی  مبدل ساخته اند که مردم ازهر کجا وازهمه  رنگی با شعار های رنگین و دلفریبی می آیند و هرآنچه را که بخواهند می گیرند و به غارت می برند .!
 اکنون که از سوئی مذهب با قرئت توحیدی  و علم متعهدانه با قدرت بی نظیری در حال رشد و توسعه و تنوع است و عمیق ترین نقشی را در تحول فکری ، تبلیغ و ایجاد یک حرکت همه گیر فرهنگی و دموکراتیک  بازی میکند ، رژیم ها و قدرت های غارتگر جهانی نیز  ایدیولوژی ها، مذهب و همه ادبیات و هنر را با انواع گوناگون و در تکامل یافته ترین شکل آن به استخدام خود در آورده اند ، زیرا به روشنی می بینیم  درجوامع عقب مانده منجمله افغانستان که توده های ازمردم « عوام کا لانعام » و« شبه روشنفکران!» که در فابریکه های نسل سازیی سرمایه داری غارتگر بین المللی  همچون سائر منسوجات تولید میشوند و هدفی جز مصرف کالای شرکت های خارجی را ندارند وبه حیث برنده ترین سلاح برای اضمحلال توانائی های  معنوی و ظرفیت های تمدنی جامعه افغانی بکار گرفته میشوند ،مذهب و هنر بیداد میکنند وتوده ء عوام را به نام مذهب و طریقت به خواب کرده  و روشنفکر تحصیل کرده را نیز مشغول هنر مدرن و خرافات جدید و موهومات و«  استخاره بازی! » و دور از واقیعت های روزگار و احساس های آلوده ساخته اند . در چنین مؤقیعتی است که فعالان  واقعأ سیاسی  جامعه ما باید هشدار دهند و از اشاعهء ابتذال  که رسوبات و عوارض طبیعی نظام مافیائی سرمایه داری اند جلوگیری کنند .
شورشهای کور یا مقاؤمت ملی ! ؟
یکی از برجسته ترین توجیهاتی که عده ای از مخالفان رژیم مافیائی کنونی به « مقاؤمت گفتن و حتی مقاؤمت ملی خواندن !» " شورش های کور" می پردازند در تلقی و استنباط از مفهوم « مقاؤمت بویژه  از جنس ملی آن » است زیرا شورشهای کور عبارت از شورشهای قبیلوی و فرقه ای اند ، که فریاد های اعتراض نسبت به وجود فساد عمومی بدون آنکه یک بینیش و راه حل صلح آمیز علمی و منطقی برای حل عادلانه و عاقلانه ومبنی بر واقیعت های موجود ارائیه کرده باشند  در وجود یک قبیله و یا یک فرقه ای معین از هرکنج و کنار مملکت بلند شوند ، چنانچه دانشمندان علم تاریخ و جامعه شناسی میگویند  ، در دوره ی از انتقال که جوامع انسانی از سنت به مدرنیته انتقال می یابند بیشترین فریاد اعتراض را کسانی بلند میکنند که نگهبانان تیپ قدیم اند  ، تاریخ جوامع شرقی نیز مالامال از چنین فریاد هاو شورشهای کور است که در دوره های انتقال یک جامعه از سنت به مدرنیته از حلقوم های بیرون می کشند  که به تیپ خود شان بصورت تعصب آمیز ابراز وفاداری میکنند و بادیدن این واقیعت که تیپ دیگری جانشین تیپ مورد نظرشان می گردد ، آنرا بخاطر تقدیس تیپ قدیم که حامل سنت است نه  میتوانند ببینند و این عوض شدن را فساد می شمارند !! .اما باید با صراحت گفت که نه میتوان هر فریاد اعتراضی  در دوره انتقال را  نادرست خواند زیرا حقانیت هر فریاد و ندای اعتراض آمیز در دوره انتقال به میزان اندیشه ای است که به عنوان یک تفکر مورد قبول همه شهروندان وتمامی احادی از مردم به « وجدان عمومی و ملی » مبدل شده باشد . می خواهم به عرض برسانم که هر گروه ، هر مجمع تشکیلاتی ، حزب و سازمان سیاسی که سمارُق وار در مسیر حرکت تاریخی ملتها ی شرقی منجمله افغانستان بصورت مستقیم ویاهم غیر مستقیم با امکانات کشور های خارجی بویژه سازمان ها امنیتی و استخباراتی کشور های بزرگ صنعتی مجهز بر ابزارگوناگون غارتگری ملت ها  بوجود آمده باشد ، کاملأ طبیعی است که نه میتوانند به دلائل روشنی و درهر مقطعی از تاریخ تلاشها و مبارزات شانرا « مقاؤمت و یا با هر اسم دیگری از جنس مقاؤمت ملی  » مسمی سازند .بنابر این در حد مجالی که امروز داریم باید و لابد میخواهیم به یک چشمه دیگر از هزاران چشمه حُقه بازیها و چشم بندی ها ی مافیای حاکم بر افغانستان نظر اندازی کنیم این واقیعتی است مشهود و از مقوله توضیح و اضیحات که برخی از رجال حریص الطبع و ثروت اندوز  جامعه افغانی را درهردو حوزه یعنی " شبه دولتی ! " ودرکنارآن برکرسی های نرم " شبه اپوزسیونی ! " جاگزین میسازند. جالب و سخت تأمل انگیز است که این شیوه استعماری کاملأ جدید نیز با اسلوب های فریبکارانه قرن بیست ویکم که بصورت مافیائی و کانگستری کشورهای شرقی منجمله افغانستان را از ارزش های  فرهنگی و تمدنی خویش  محروم سازند بنأ  لوازم و ابزار فکری و تشکیلاتی استحماری ملتها را نیزبه اقتضای منافع اقتصادی کشور های بزرگ سرمایه داری و صنعتی غربی  در اختیار مهره های مطلوب خویش قرار میدهند ، چنانچه همه ما شاهد آن بودیم وهستیم آنگاه که پس ازؤقوع حوادث دردناک یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ میلادی در نتیجه کنفرانس معروف " بن " اداره مؤقت در افغانستان در نتیجه یک اجماع بین المللی با اقتضای منافع اقتصادی و تجاری کشور های شامل در ائتلاف جهانی مبارزه علیه تروریزم بنیاد گذشته شد ، یک رژیم مؤقت با فعال ساختن تمامی نهاد های مشروعیت دهی مانند تشکل های طویل وعریضی چون « جبهات سیاسی  و ائتلاف هامیان دسته ها وگروه های مافیائی » همچنان سازمان های حقوق بشر وزمینه سازی برای ایجاد  مطبوعات به اصطلاح آزاد ورادیو تلویزونهای ۲۴ ساعته با تشخیص روح وروان برخی از شخصیت های سیاسی و رجال شبه علمی  جامعه افغانی به مثابه اپوزسیون رسمی و منتقد « اداره مؤقت » در افغانستان بوجود آورده شدند ، نوشته ها و منشورهای باهم مشابهی را نیز به مثابه وثیقه های تشکیلاتی و نقشه راه در اختیار آنها هر گاهی که لازم باشد  قرار میدهند و بدین ترتیب بزرگترین بحرانها را در جامعه افغانی بوجود می آورند . گفتیم که جزوه ها و منشورهای با هم مشابهی را  با شیوه « نقل مطابق اصل » در اختیار این گروهی از معتادان به قدرت وثروت که درکنار نهاد مافیائی بنام " دولت " در کسوت پوشالی « اپوزسیون رسمی و منتقد » قبلأ گماشته شده اند واگذارمی کنند  . جالب ترین و در عین حال مسخره آمیز ترین بخش این نمائیش آنجا و آنگاه است که در تمامی تشکیلات طویل و عریضی که بنام های فریبنده در کسوت « اپوزسیون رسمی ! » و مشروع بربستر جامعه ما عرض وجود میکنند اکثریتی از رجال و رجاله های حریص به قدرت و ثروت گِرد هم آمده اند که یک دوره طعم گوارای !! قدرت و ثروت را با حضور در بلند ترین مقامات شبه دولتی را چشیده اند ، و ازقدرت متعفن مافیایی در حد و مقام  وزارت  ، وکالت  پارلمان ، معاونت  " ریأ " ست جمهوری " ولایت  ، فرماندهی  و جنرالی  نظامی استفاده برده اند وپس از آنکه دیگر با دلائل معلوم مافیائی از قدرت کاذب برکنارگردیدند  با حضورپررنگی  در سفارت خانه های خارجی مقیم کابل  و اخذ امید های کاذب ومجعولی  همراه با امتیازات فراوان و حتی  بیشتر ازدوران  وزارت و معاونیت و وکالت که برای این آقایون داده میشوند ، با تعیین جایگاه و مقامشان به مثابه یک « اپوزسیون منتقد رسمی » اجلال جلوس می فرمأ یند . نباید عجیب پند اشت که این گروه ها و مجامع تشکیلاتی که بیشتر از وزیران ، و الیان و و کلای سابق پارلمان دغمه شده و برکنار شده از  نهادی  بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان !! » بو جود آمده اند  و شعار تنها  « اپوزسیون رسمی !» دولت  کاذب مافیائی را به ید ک میکشند و خود را« جبهه ملی افغانستان ! » ، « ائتلاف ملی افغانستان ! » حزب « حق وعدالت ! » ، ویا هم مخالفین مسلح با مشروعیت کذائی از همین مافیای سرمایه داری و برخی از روشنفکران تریاکی !! وابسته با مافیای مسلح  چند ملیتی که هر شورش را از جنس « مقاؤمت ملی !» می دانند چگونه با یک آوازدردفاع از خیمه شب بازی های می بر آیند که  درقلمروی بنام افغانستان بنام دست آوردهای مقدس دموکراسی ، حقوق زن و جامعه مدنی محسوب شوند ؟
البته آن داستان عامیانه و معروفی که در جامعه ما ِورد زبانِ عامی ترین افراد این سرزمین است در حق این ناز پرورده گان قدرت و ثروت صدق میکنند ،  یعنی آنگاهی  که قحطی سخت و غیرقابل تحملی بر خراسان زمین مستولی گردیده بود و پسر حاکم منطقه  با اطلاع ازاین خبردردناک گفته بود ، که چرا مردم فقیر و گرسنه کیک و کلچه  را صرف و نوش جان نه میکنند ؟ 
 
یاهو
 
یار زنده صحبت باقی
 
۱۰ جون سال ۲۰۱۲ میلادی