آرشیف

2014-12-23

afrotan

افغانستان جامعه ای که رسالت علم و مذهب را مسخ کرد ه اند؟ !
از طلا گشتن پشيمان گشته ايم مرحمت فرموده مارا مس كنيد  !!
 
قسمت پنجم و آخیر

 
میگویند
در محفل خواستگاري مادر داماد از مادر عروس پرسيد؛ گوگرد  داريد؟ داماد مي خواهد یک  سيگار بكشد. مادر عروس با تعجب پرسيد مگر داماد سيگاري است؟ مادر داماد گفت؛ نه! کمی شراب  خورده هوس سيگار كرده! مادر عروس گفت؛ داماد شراب خور  هم هست؟ مادر داماد گفت؛ چون در قمار باخته بود از ناراحتي شراب خورده است  . مادر عروس كه هاج و واج مانده بود، پرسيد؛ يعني قمارباز هم هست؟ و مادر داماد گفت؛ به خاطر سرقت مسلحانه و قتل زنداني شده بود، در زندان قمار ياد گرفته ! و مادر عروس بلند شد كه از اتاق خارج شود، مادر داماد پرسيد؛ ميروي که گوگِرد  بيا وري؟ و مادر عروس گفت؛  ميرو م که آرپي جي بياو رم در مغز پسر دزد شراب  خور قمارباز و آدمكشت بزنم
 
 با کمال تأ سف و دریغ  با همه شعار های شورانگیز و بلند بالای که به امید نجات انسان جامعه و تمدن ما از تربیون های رسمی وغیر رسمی  و چهره های صاحب نامی از تبار روشنفکری و مذهبی  این کشور بلند میشود ، خوش بینی ای که مردم و متفکران ما در گذشته و در زیر سایه رژیم های استبدادی سلطنتی و نیمه سلطنتی  برای رسالت و آئنده علوم وایمان  داشتند در زیر سایه حاکمیت مافیائی کنونی به نوعی ازبد بینی نفرت انگیزی منجر شده است . برتولت  برشت  Bertol Bresht  شاعر  و نمائیش نامه نویس نامدار آلمانی میگوید : پس از آنکه علم را از مذهب جدا کردند ، مردم و متفکران دنیا به آن ایمان پیدا کردند و عنان انسان و انسانیت را بدست شان سپردند ، همه ما دیدیم و مشاهده نمودیم که چگونه یک توحش بی ریشه ای  را بنام تمدن بوجود آورد . وبازهم  دیدیم که وقتی در قرون وسطی علوم در اسارت کلیسا بودند ، انسان این موجود خلاق در زمین وهستی دچار توقف گشته بود ، وقتی درنتیجه مبارزات آزادی بخش آزاده گان ساحت مقدس علم از آن آزاد گشت چگونه این همه  جوامع انسانی دُچار  فرزند بی رحم علم یعنی ماشین شده است ؟ شگفت انگیز وسخت جالب است که « علم و دانش » نتوانیست به تنهائی رسالت بزرگ و شورانگیزش را که قبلأ اعلام کرده بود انجام دهد ؛ و اکنون این پرسش نزد تمامی اصحاب دانش و اندیشه بوجود آمده که علت اینکه اکثر متفکرین و اندیشمندان جامعه چرا نسبت به « علم » بی ایمان گشته اند ؟ وچرا فلیسوف و سیاستمدارنامورانگلیسی  آقای فرانسیس بیکن Frances Be ken  اعلام کرد که علم جدید در برآورده ساختن آرزوهای متعالی انسان شکست خورده است ، بنابراین بجای اینکه رسیدن و کشف  حقیقت ،  هدف اولیه علم باشد ، متأسفانه میبینیم که قدرت غایه وهدف علم شده است. ژان ایزوله متفکر و فلیسوف مشهور فرانسوی  دراثر معروف اش « La Sainte   یا  مدینه طاهره »خود مینویسد افسوس که انسان امروزی که علم را تنها وسیله رسیدن به تمدن معاصر می شمارد و درزیرقدرت سرسام آوری کهعلم برایش پدید آورده است مسخ میشود.  اکنون باید روشنفکراین روزگاربه یکی ازمهمترین پرسشهای زمان معاصرکه با هویت تاریخی انسان رابطه دارد پاسخ منطقی ، عالمانه و قناعت بخشی را ارائیه کند ، باید روشنفکر معاصر در تلاش و جستجوی  خود پاسخ به این پرسش مهم تاریخ را دریابد  و اعلام کند که چگونه  انسان همچنان که محکوم به اندیشیدن است ، به توانا بودن نیازمند است و باید درمعرکه روزگارنیزنیرومند وتوانا باشد که همه علوم یک رسالت بیش ندارند ، وآن رسالت بزرگ درحوزه علم توانائی بخشیدن و توانمند ساختن انسان درزمین است . اما نباید فراموش کرد وقتی هدف و غایه اصلی علوم قدرت بخشیدن مطلق به انسان  دانسته شد ، علم با تمامی اقتدارو زیبائی هایش قُد است  طبیعی اش را از دست میدهد . زیرا  قُد ا ست از مؤلفه های ارزشمند وپاکی از جنس اعتبار است که ازبطن  هدایت و رهنمائی زائیده میشود ، نه از کسب اقتدار و قدرت ؛ اینجاست که وقتی علم حقیقت جوئی و رهنمائی زندگی بشر در تاریخ و جامعه و معنی بخشیدن گوهر حیات انسان بر روی زمین را کنارزد و تنها مقتدر شدن و کشف مواهب مادی طبیعت و هستی را رسالت خود قرار داد با دشمن دیرین ا ش  یعنی« پول و ثروت» که همواره با اومیجنگیده آشتی میکند واین است که به قول " اوژن یونسکو " Eugène Ionesco نما ئیشنامه نویس رومانی تبار و معروف فرانسوی که می گفت یکی از خصوصیات قرون جدید آشتی " فهمیدن " با " پول و ثروت "  که در واقع آشتی بینیش و دانش با ثروت است . میباشد  "  
 
جامعه افغانی در چنگال نیاز ها و مصرف های مصنوعی !
آرنولد جوزف  توئن بی   Arnold Joseph Toynbee فلیسوف نامدار انگلیسی که درقرن بیستم زندگی میکرد در مجموعه مقالات معروف خود که در سال ۱۹۴۸ بنام « تمدن در بوته ء آزمائیش  Civilization on Trial» منتشر ساخت میگوید : هرچند بشر امروزی دیگر از طوفان ها و زلزله ها و سائر دشمنان خارجی که تمدن ها را از بین می برد ، در امان است ، مگر تا هنوز هم نیاز های مصنوعی که هرروز آفزوده میشوند به مثابه  قوی ترین دشمن فرهنگ و تمدن ملتها وجود دارد که اسیب های فراوانی به شالوده های یک جامعه می رسانند . به گفته " توئن بی " تمدن امروز را یک چیز نابود خواهد کرد و آن احتیاجات مصنوعی است . هجوم بی رحمانه این گونه " احتیاجات مصنوعی " را آنگاه میتوان درک کرد که گاهی به جزیره ای ازوحشت مدرن که افغانستان نامیده می شود سری زد وزندگی ابلهانه ای مصنوعی را که از گوشه ، گوشه آن " نیازهای مصنوعی " مانند فواره های رنگین  به آسمان بلند میشوند نظاره کرد. و آنگاه خواهید دید که چگونه انسان مظلوم جامعه افغانی را اسیرخود ساخته است. واین همه نیاز های عظیم و پرشکوه معنویت وشرافتی را که انسان دارد همه را تعطیل کرده و فقط بصورت کاذب ازانسان  یک ببرکاغذی ساخته است جالب ترین وشگفت انگیز ترین عوارض طبیعی  فرآیند«  نیاز های مصنوعی » آنگاه و آنجا به مشاهده میرسد که  بر بستررنگین آن، آد مک های استخاره ای خواب های یک قدرت مصنوعی را تعبیرمیکنند ومناسبات خود با دیگر همنوعان شان بدون آنکه پارامترها و عوامل مهم  اشتراک خود با آنها را سنجش وارزیابی نما یند  آنها رادرکنارعناوین  رسمی با القاب  مسخره آمیزی چون « دوست شخصی!! » یا به قول معروف « یارگرمابه وگلستان !» وغیره  استقبال می فرمایند ؛ !! ( ۱)  می بینیم که رسوبات این نوع مناسبات اشرافی چگونه وبا چه قیمتی و درهمه ابعاد زندگی دریک  جامعه مصرفی ریشه دوانیده وبه مشاهده میرسند ؟ این واقیعت تلخ تاریخ آنگاه وآنجا برای یک بیننده موشگاف به مشاهده و اثبات میرسد که وقتی درنزدیکی قصر«ریأ » ست جمهوری افغانستان و درمقابل مسجد معروف وتاریخی  پل خشتی ببیند که چگونه  جوانان فقیر و تهی دستی ازاین نسل که همچون « برده گان » با « پا های آ بله وبا  دست های پینه خورده » موبایل ها و سائر تولیدات کارخانه های جهان صنعتی را که از آنسوی آبها و ازکانال های گوناگون استخباراتی و امنیتی به اینجا رسیده است ، دست به دست می فروشند !! و از بام تا شام برای یک لقمه نانی همچون حیوانات اقتصادی نعره می کشند که به ظاهر برای کسی بیگار نه میکنند ، و آزاد شده اند! ، اما به سرنوشت  برده گی بدتراز برده گی اصلی  محکوم شده اند ! و همچون کوزه های خالی و زیبائی گشته اند  که هرچه میسازند بلعیده میشوند .سوال مهمی که ازاینگونه  انتقال و کاپی برداری های مُضحِک و تقلید های میمون وار نزد اکثریتی از روشنفکران و مصلحان جامعه بوجود می آید این است که چرا این نسلی که دغدغه آزادی ، معنویت وعدالت را دارند امروزخواب های شانرا درکوچه ها وخرابه های کابل بربستر« فرهنگ بنجاره ای » وسیستم استخاره ای و مافیائی که از غرب و ازآنسوی آبها بنام « بازار آزاد » نازل شده است تعبیر میکنند ؟ وبزرگترین نیروی که توانیست این نسل را اغفال کند ، نیز همین است و بس . غَرس و پیوند  مصنوعی  و کاذبی از خود گرائی در میان جوانان  ، القای غرور پوچ و میان تهی شبه  علمی ! تحریک و تشویق هیجانات وغرائزشهوانی بنام مبارزه برای تحقق « آزادی جنسی » و مسأ له حقوق  زن در جامعه افغانی ؛ بالاخیره آزادی های فردی اعم از آزادی های مدنی و فرهنگی مسائلی هست که تاهنوزهم وجدان تمامی نسل معاصرما را می آزارد واغفال میسازد . جوانانی که از  بام تا شام برای یافتن یک لقمه نانی تولیدات ومصنوعات لوکس  تجملی غربی را  یکجا با  سامان ولوازم آرائیش زنانه در زیرزمینی ها و تونل های تاریک پل باغ عمومی دست به دست می چرخانند « نیاز های مصنوعی » بویژه از جنس مافیائی را پیرامون خویش می بینند و برای رسیدن به نیازها ی حقیقی اش به  چنان « کاسه گدائی »  مبدل گشته است که  به قول دانشمندی « نه  شهزاده ای » را می شناسد و نه « بودای » را . و آدمی است که در خواب مصنوعی مطلقی و در یک « بهشت چریدن و نا آگاهی » به سر میبرد ونا گهان بیرحمانه به یک « خود بیگانه گی ای » می آید و می فهمد که درچه « سعادت کثیف و پوچی » به سر میبرد . همان طوری که  نخست ماده پلاستیکی را وارد میکند ، بعد هرچه بخواهند فورأ قالبش میریزند و در یک چشم زنی تمامی لوازم آرائیش و دستگاه های تلفن و سائرتولیدات شرکت های چند ملیتی که ازقضأ و بی درایتی وبی کفایتی برخی ازفرزندان این خاک وبوم وبا گذشت یک دهه که ازعمرشریف!« ائتلاف ضد تروریزم درافغانستان» سپری می گردد هنوز هم وظائف اولیه ای را که باید سالها قبل به انجام میرساند ، نرسانده اند به ده برابر میرسند و لحظه به لحظه به کمک شبکه های ۲۴ ساعته تلویزیونی ، میز های مدور مافیائی ، و هزاران وسیله ای دیگری که مشغول ایجاد ونهادینه ساختن « نیاز های مصنوعی » اند به مثابه یک پروژه « تخریب و انهدام » یک جامعه وتاریخ  یک ملت عملی میگردد ، چنین است که اراده های وارداتی شبه  حاکمان و زمامداران بویژه  از جنس « استخاره ای » آن بسوی یک نوع فاشیسم مزمن در حرکت اند ، فاشیسمی که برخلاف فاشیسم عریان ، درپرده های ازشبه دموکراسی ، انتخابات و عدالت استخاره ای پیچانده شده است .  و جالب آنجا و آنگاه ا ست که در اوج چنین نمایش های رنگینی که بنام مردم سالاری و بخصوص از جنس مذهبی اجرأ می شوند  ناگهان " اراده پیشوأ یعنی اراده مردم " اعلام و تعبیر میگردد. این است " فلسفه پوچی "  !!که در علفزار«  گذشته پرستی منحط » و ملیت خواهی شرک آلود جان می گیرد و بزرگ می شود . چنانچه گذشته پرستی با غرور های کاذب خودش هرچند در جامعه جا گرفته باشد  و با القاب و شعار های  دهن پرکُن و تقدیس شده ای از قبیل  اشتراک در فلان معرکه ء  ملی و حتی جهادی که بنام دفاع ازنوامیس میهن وایمان  به مقتضای شرائط ومنافع شخصی وگروهی همیشه به رُخ مردم فقیر جامعه  می کشند ، مردمی که فریاد میکشند و به مصداق این مثل  زیبا و جالبی که « از طلا گشتن پشيمان گشته ايم مرحمت فرموده مارا مس كنيد !!!»  
 
« تجدد بنا م تمدن !! »
 بدون شک جهانی که ما در آن زندگی میکنیم ، جهان پوچ و عبث نیست ، این نظام ماشینیسم تحمیل بر انسان جامعه ما است که پوچی زندگی و درمجموع پوچی انسان و انسانیت را بوجود می آورد وانسان پوچ و بدون هدف جهان و تمامی هستی را پوچ می بیند ؛ اما اکنون بایداین پرسشی که دربرابرما وهرروشنفکردیگری ازاین نسل قراردارد  بصورت منطقی وعالمانه پاسخ دهیم که دربرابراین هیولای وحشتناک ماشینیسم چه راه حل ها وانتخاب های را داراا یم ودر برابر آن مو ج عظیمی از پدیده ها ی نو وتازه  چه باید کرد ؟ نه میتوانیم زندگی کنونی را که «  ماشین و بازار »جایگاه ویژه ای درآن دارد بکلی نفی کنیم ، بخاطریکه ماشین هست و وجود دارد . ونه میتوانیم در برابرش نیزسر تسلیم را فرود  آوریم تا بر تمامی قلمرو معنوی وهویت تاریخی ما غلبه حاصیل کنند وسپس بقول دانشمندی« آگاهانه » و بصورت «تیوریزه» به اتکای « منطق بنی اسرائیلی !!»  که از « لذت های تلخ زندگی » حکایت دارند ،  گرفتار همه رنج ها و پریشانی های شویم که امروز ما را به زانو در آورده اند . لهذا نباید بکوشیم که از افغانستان که جزی از کشور ها و جوامع شرقی است یک اروپا و یا امریکای دیگر ی بسازیم . ایستادن و نشستن  و به قالبهای متحجر سنتی ماندن نباید ایده آل روشنفکران ،  مصلحان و تحول طلبان جامعه و نسل  ما باشد . با دریغ فراوان که در طول تاریخ خونین کشور ما بویژه در این یک دهه ای که از حضور جامعه جهانی بنام « ائتلاف ضد تروریزم » وبازسازی و دموکراتیزه ساختن درمنطقه جنوب غرب آسیا بویژه درافغانستان حضور دارند ، می بایست که از لحاظ پیشرفت وترقی اجتماعی متجد د می شدند ، وازاینکه جامعه جهانی بویژه کشور های شامل در« ائتلاف بین المللی ضد تروریزم !!» نیز در پهلوی مبارزه با دهشت افگنی و تروریزم رسالت متمدن ساختن و باز سازی اقتصادی  این جوامع را بر عهده گرفتند مگر با دلائیل روشنی که موجود است بنام متمدن ساختن و آشنا ساختن کشور های عراق و افغانستان با تمدن  ، به این جوامع « تجدد و تجمل» را به ارمغان آورد ه ا ند وسخت  جالب و شگفت انگیز است که تمامی وسائل ارتباط جمعی مافیائی همین فرآیند « تجدد » را چنین معنی کردند که گویا همین تمدن است و بس !! هرچند که روشنفکران و مصلحان این خیطه باید سالها قبل متوجه می شدند و دیگران را نیز ملتفت می ساختند که تجدد مسأ له دیگری است و تمدن مسأ له دیگری ! جوامع و کشور های که می خواهند متمدن شوند نه میتوان از طریق « تجدد » به « تمدن » رسید . بنابر این می بینیم که این اساسی ترین مسأ له ای است که برای ما ، به عنوان نسل معاصر و باشنده این قرن که با چنین پدیده ای سروکار داریم و همچنین حساس ترین مسأ له ای که برای ما ، بعنوان انسان و مسلمان که وابسته به دینی هستیم که در مسأ له تمدن و تجدد ، مردم سالاری و دموکراسی و فرهنگ بشری و زندگی دنیائی انسان تعهد و موضع گیری مشخص و  روشنی دارد مطرح است .مسأ له مهمی که «روشنفکر مسؤل » باید به آن توجه داشته باشد این است که همواره در سنت ها و تمامی مناسبات حتی در عقاید درست شان به دور از هرگونه عصبیت های قومی ، نژادی ، مذهبی و زبانی در صورت لزوم تجدید نظر کنند ، برای اینکه این عدم توجه به گذشته تاریخی است که روشنفکر این روزگار را نیز به شدت « کهنه و فرسوده » می سازد و این یک واقیعت تلخ وسنگین روزگار ما  است که نسل پرخاشگر ما به آن روبرو ست ،  کهنه شدن روشنفکران طراز اول است که از مرحله «غلطیدن در گردابی از ثروت و قدرتِ » کسانی است که همواره پیشتازجامعه بودند، وبه قول سارترفیلسوف مشهورفرانسوی چنین روشنفکران با نه فهمیدن واقیعت های جدید است که علی الرغم انتصاب به ایدئولوژیهای مترقی ئی که اساسا " خصوصیت و شاخصه شان علم و نوگرائی ،  بدعت سازی و بدعت گذاری و نو جوئی همیشه گی و مبارزه با کهنه گی بود . لهذا در پرتو چنین بینیشی که برخاسته از حق و حقیقت است  میتوان گفت و به اثبات رساند  که ضرورت چنین نگاه مجدد به تاریخ وجهان ، زاده ای چگونگی موضوع علم است که از قوانین ثابت و متغییر متابعت میکند ، زیرا طبیعت و کائینات از بدو پیدایش خود دارای قوانین و فرضیه های است که اگر به پارامترهای علمی نگریسته و یا بصورت ذهنی  به آن نظر انداخته شود  در همه زمانه ها ثابت میباشد ، در حالیکه برخلاف این حقیقت روشن ،  در مسائل اجتماعی و ایدئولوژیک که موضوع آنها وضع نظام اجتماعی ، مناسبات انسانی ، روابط گروه ها و طبقات اقتصادی و فرهنگی است و در جغرافیا و زمانه های گوناگون قابل محاسبه میباشند و همواره در آن مسائل جدید و بی سابقه ظهور میکنند و همچنان مسائلی است که در جامعه باز با توجه به شرائط جهانی چنان تغییر میکنند که قضاوت های ما در باره مسائل داخلی ، هر چند درست باشد گاهی غلط از آب در می آید و محتاج به تجدید نظر است . و روشنفکر این روزگار و اصولأ کسی و یا کسانی که  برمسند رسالتمندان و دعوتگران و بالاخیره مفاخر بزرگی ازفرهنگ و  تمدن این خیطه ای از زمین و در هرکجای این جغرافیا نشسته اند و داعیه مقدس  رسالت به مردم را به پیش میبرند باید از لاک خود شان بیرون آیند و از مسأ له سرنوشت کل  اجتماع غافل نه مانند و گذشته خود و ملت خود را در بستر عموم جهان با یک  دید انسانی به نقد دلسوزانه و عالمانه  بکشانند ، روشنفکر روزگار ما باید در راه این رسالت جهانی و انسانی تعرفات خطرناک سیاسی را توجه نکنند و فریب این بازیگران رِند را نخورند ، چه خدا انسانی را که برای رستگاری و نجات مردم میکوشد ، کافی است : نعم المولی و نعم الوکیل .
 
 
۱ : اشاره به پذیرائی گرم از جلالتمآب کامیرون صدراعظم انگلستان است که در کنفرانس مطبوعاتی مشترکی از وی نه تنها بحیث همکار حکومتی یادآوری بعمل آمد بلکه از سوی جلالتمآب حامد کرزی  به حیث یک دوست دیرین و شخصی خود نیز خوانده شد