آرشیف

2014-12-28

نجیب بهروش

استقلال

به عالم آبــرو دارد، هــرآن قـومی که آزاد اســت
ز تدبیــر و خــرد دایم، رهـا از چنگ بـیداد است

به دنیا  هیچ   نعمت   به  ، ز آزادی   نمی  باشد
هر آن ملت  که آن دارد  ،همیشه  شاد و آباد است

عــدالت میشود تأمین  درآن  کشور  کـه  اعیانـش
به رعیـت همنوا باشد وگــرنــه  ملک بربـاد است

ز پستی  سر فــرو دارند، بــه پیـش دشمـن غــدار
ومیگویند زبی ننگی که ایــن دولت خـــداداداـست

نشاید اعتماد هــرگــز، به ایــن بی مـایگان کـردن
که روح رفتگان یکسر,ازاینان سخت نــا شاداست

وطـن بفـروختــند و خصم را، در خـا نـه جـا دادند
که این خصلت، زکــرداربد اشخاص کمــزاد است

به رغم امــر حــق بردند، نشــاط از قلب مسکینان
زهــر یک لانۀ مظلوم، فغــان بــالا و فــریاد است

زبس کشتاربی پرسان، به میهن سیل خون جاریست
جهاد  آیا   چنین  باشد ؟  که   قتل  آد میـزاد اســت

یکی را هر نوع  نعمت ، دیگــر از فــاقــه  میمیرد
ز دید  حق  قضاوت کن! کجا عدل وکجا داد است؟

مسلمانی گــر این باشــــد، گریز از دین بود واجب
وصیــت در دم مــردن، همین بهتــر به اولاد است

بـــرادر فکــر بــاید  کرد، به غفلت  تا به کی بودن؟
زمام د یــن ود ینـــداری، همه در دست شداد است

امــام و واعظ و شیخ شکــم بنده، در ایــن بــرهــه
ســراســر نــوکر شخص قسی القلب و جلاد اســت

به گیتی  فســق می زایند، همیــن بی همتــان پیهــم
که دل خا لــی ز ایمان و زبانشان پر ز اوراد است

به زیــر خــرقه وعمـا مــه دارد شیــخ  پــوشــــیده
همان نیرنگ، که بـدتراز فریب و مکر صیاد است

خــدا را  ای بــرادر بعــد از این   قدری  تأمل کن
که قصد ایــن  لعینان محو دین ازبیخ و بنیاد است

بــزن بر فرق شان محکم، که این بی غیرتان هرگز
نکردند آنچنــان کاری، که مــارا ارث اجــداد است

تمــام مشــکل مــــردم، فــقــط یــک راه حـــل دارد
که آن کـاخ ستمگــر را، برانداختـــن ز بنیاد است

نگهـــدار نیک میهن را، که اویست مـــر ترا مادر
خــدا راضی شــود از تو، اگر مادر زتو شاد است

اسارت رنج وحــرمان است،قیــام از بهـــر آزادی!
سعادتمــند بــود قـومی، که در هر حالت آزاد است

بپا  خیــزیــد  به همدستی ، به عزم  کسب  استقلال
ترا ای  قوم آزاده ، همیــن  یک  نکته ارشاد است

نجیب بهروش
ونکوور- کانادا